تاریخچه روانشناسی بالینی
رایزمن(۱۹۷۶) ریشههای روانشناسی بالینی نوین را در جنبشهای اصلاحی قرن نوزدهم جستجو می کرد که در نهایت به بهبود مراقبتهایی انجامید که از بیماران روانی به عمل میآمد.
یکی از مهمترین شخصیتها در این جنبش، فیلیپ پینل(Philippe Pinel) پزشک فرانسوی بوده است. او از ظلم و رفتارهای وحشیانه معمول در بیمارستانهای روانی قرن نوزدهم متحیر شده بود. کارهای پینل نقطه عطفی در تحول و پیشرفت روانپزشکی، بهداشت روانی و در نهایت روانشناسی بالینی محسوب میشد.
ویلیام توک تمام همتش را صرف تاسیس بیمارستانی کرد که مظهر درمان انسانی بیماران و افراد مشکل دار بود.
دوروتی دیکس درمان انسانی و ارایه خدمات بهتر برای دیوانگان و عقب ماندگان ذهنی را امکان پذیر کرد.
در پیشرفت رشته روانشناسی بالینی نیروهای اجتماعی و عقاید حاکم بر زمانه این افراد نیز مهم بودند. از جمله این نیروها، فلاسفه و نویسندگان قرن نوزدهم بودند که خواهان برابری و مراعات شأن انسان ها بودند.
ریشه های تاریخی تشخیص و سنجش
در اواسط قرن نوزدهم فعالیتهایی در زمینه تکامل و وراثت انجام شد. کتاب مشهور داروین به نام “منشا انواع” که در سال 1859 منتشر شد، کمک شایانی به پیشرفت علوم بیولوژی نمود و روانشناسی وراثت، قسمتی از نظریات علمی داروین و اصول تکامل شد.
در سال ۱۸۶۹ همزمان با کشفیات داروین، دانشمند انگلیسی گالتن(Galton) مشاهدات خود را در مورد ارثی بودن بلوغ در کتابی به نام “نبوغ ارثی” منتشر نمود و در سال ۱۸۸۳ روش بسیار مهم تحقیق در وراثت را به وسیله دوقلوها معرفی کرد. در سال ۱۸۸۲ گالتن لابراتواری در لندن به منظور اندازهگیری و جمعآوری اطلاعاتی درباره مشخصات جسمی و روانی افراد تاسیس نمود.
فرانسیس گالتون سعی کرد تا از روش های کمی در شناخت تفاوت های فردی مردم استفاده کند. او به سنجش تیز حسی، مهارت های حرکتی و زمان واکنش علاقه داشت.
مک کین کتل اصطلاح آزمون های روانی را متداول کرد.
امیل کرپلین کارهای تشخیصی خود را در سال ۱۹۱۳ ارائه کرد. او بیماری های روانی را به دو نوع بیماری علاج پذیر و علاج ناپذیر تقسیم نمود. از نظر کرپلین بیماری های علاج پذیر معلول عوامل برون زاد و بیماری های علاج ناپذیر معلول عوامل درون زاد بودند.
در اوایل قرن بیستم هنگامی که آلفرد بینه، تست هوش کودکان را ساخت، علاقه جدی به تستهای روانی در آمریکا به نحو مخصوص ظهور کرد. کمک بزرگی که بینه در این مورد نمود این بود که تست او افراد را برحسب سن تقسیمبندی نمود که روش کاملا عینی و علمی بود.
آلفرد بینه با کمک تئودور سیمون اولین آزمون سنجش هوش کودکان را در سال ۱۹۰۸ تهیه نمودند. لویس ترمن در سال ۱۹۱۶ نسخه آمریکایی این آزمون را تهیه کرد.
کارل یونگ در حدود سال ۱۹۵۰با استفاده از روش های تداعی کلمات سعی می کرد عقده های ناهشیار را کشف کند. در سال ۱۹۱۰ آزمون تداعی آزاد کنت ـ روزانف منتشر شد.
چارلز اسپیرمن در سال ۱۹۰۴مفهوم هوش عمومی را مطرح کرد که به آن عامل G می گفت.
رابرت یرکز به همراه همکارانش در سال ۱۹۱۷ آزمون آلفا ارتش(کلامی) را برای ارتش آمریکا ساختند. به فاصله کوتاهی پس از این آزمون، نسخه غیر کلامی آن نیز که آزمون بتا ارتش نام داشت منتشر شد. در همین راستا و برای ارتش آمریکا رابرت وودورث در سال ۱۹۱۷ پرسشنامه روان رنجوری را منتشر کرد. شاید این اولین پرسشنامه ای بود که هدفش کشف رفتار نابهنجار بود. با ابداع ابزارهای غربالی دقیقی مانند برگه اطلاعات شخصی وودورث و آزمون های آلفا و بتا ارتش، جنبش آزمون گیری گروهی آغاز شد.
در سال ۱۹۲۷ ترستون تحقیقات مهم خود را درباره فاکتور آنالیز هوش شروع نمود. از نتیجه این تحقیقات ترستون پیشنهاد کرد که هوش از تعدادی عوامل مستقل تشکیل شده که میتوان آن را تفکیک کرد.
در سال ۱۹۳۹ کی. فرانک اصطلاح فنون فرافکن را باب کرد. یک بخش دیگر جنبش فرافکنی، انتشار آزمون اندریافت موضوع کریستینا مورگان و هنری موری در سال ۱۹۳۵بود. آزمون اندریافت موضوع یکی از پر مصرف ترین ابزارهای فرافکنی است و پس از آزمون لکه های جوهر رورشاخ از لحاظ شهرت در مقام دوم است. در سال ۱۹۳۸ نیز لورتا بندر آزمون بندر گشتالت را منتشر کرد که یکی از ابزارهای اندازه گیری فرافکنانه است.
در سال ۱۹۳۹ وکسلر تستی را برای اندازهگیری هوش بزرگسالان طراحی کرد. این تست نه تنها بهره کافی از هوش به دست میداد بلکه بهرههایی از استعدادهای معین افراد نیز عرضه میداشت.
در سال ۱۹۴۳ شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا(MMPI) توسط هثه وی و مک کین لی منتشر شد. این آزمون یک آزمون عینی خودسنجی است. مهم ترین کارکردش پیدا کردن برچسب های روانپزشکی مناسب برای بیماران است.
مبنای ابزارهای اندازه گیری های عینی مثل آزمون MMPI، رویکرد قانون نگر است ولی در ابزارهای اندازه گیری فرافکن معمولا پاسخ ها بر اساس رویکرد فردنگر مورد تفسیر قرار می گیرند.
در اواخر دهه ۱۹۵۰ جنبش رفتارگرایی افراطی به وجود آمده بود. طرفداران این رویکرد معتقد بودند فقط رفتارهای آشکار را می توانیم اندازه بگیریم و استنباط سطحی صفات شخصیتی یا وجود و عدم وجود این صفات بر اساس نتایج آزمون های روانی نه مفید است و نه مطلوب. به نظر رفتارگراهای افراطی، صفات شخصیتی را نمی توان به طور مستقیم اندازه گرفت.
در دهه ۱۹۷۰ سنجش رفتاری(behavioral assessment) اوج گرفت. در این نوع سنجش، مبنای بررسی رفتارها، محرک ها یا وضعیت هایی بودند که قبل یا بعد از انجام رفتارها وجود داشتند.
اخیراً علاقه شدیدی به سنجش عصبی ـ روانی دیده می شود. هدف سنجش عصبی ـ روانی ارزیابی نقاط قوت و ضعف نسبی بیماران بر اساس روابط اثبات شده تجربی مغز و رفتار (پاسخ های حاصل در آزمونها) است. بعضی از مجموعه آزمون های معروف عصبی ـ روانی عبارتند از مجموعه آزمون های هالستید ـ ریتان و مجموعه آزمون های لوریا ـ نبراسکا. رواج مراقبت های بهداشتی کنترل شده در دهه ۱۹۹۰ نیز بر سنجش روانی تأثیر گذاشت.
ریشه های تاریخی مداخلات
کرپلین بر طبقه بندی روان پریش ها متمرکز شده بود. شارکو روی بیماران هیستریک کار می کرد، وی معتقد بود فقط هیستریک ها را می توان هیپنوتیزم کرد.
در سال ۱۸۳۸ اسکیرول(Esquirol) برای اولین بار فرق میان پسیکوز و عقبماندگی هوشی را مشخص کرد. قبل از این تاریخ، همه این افراد را تحت عنوان دیوانه مینگریستند. تمایز بین این دو که یکی از دست رفتن گنجایش هوشی به سبب ابتلاء به بیماری روانی و دیگری عدم پیشرفت و تکامل گنجایشهای اولیه است اهمیت بسزایی در آن زمان داشت.
اسکیرول، مشاهده کرد که درجات مختلف عقبماندگی وجود دارد و به منظور پیدا کردن معیاری که به وسیله آن بتوان اینگونه افراد را تشخیص داد، تکلم را بهترین معیار قرار داد. او مشاهده کرد هرچه شخص باهوشتر باشد، بهتر میتواند از زبان استفاده کند و بالعکس قدرت کلامی افراد به نسبت عقبماندگی هوش آنها ضعیفتر میگردد.
در زمان اسکیرول، عقیده اغلب دانشمندان بر این بود که افراد عقبمانده قادر به یادگیری نبوده و هر نوع کوشش به منظور تعلیم این افراد بیفایده است. تصادفا حوادثی نیز که اینگونه افکار را تایید مینمود به وقوع پیوست. یکی از این وقایع این بود که پسر وحشی ۱۲ سالهای در جنگلهای فرانسه پیدا شد. این کودک صداهایی شبیه حیوان از خود بروز میداد و با چهار دست و پا راه میرفت. پینل روانپزشک مشهور، او را عقبمانده تشخیص داد و او را غیرقابل درمان دانست.
یکی از همکاران پینل به نام ایتارد(Itard) معتقد بود که دلیل اصلی عقبماندگی هوشی این کودک، دور بودن از تمدن و نداشتن تربیت صحیح است و به همین جهت سعی کرد که او را تعلیم و تربیت نماید. این کوشش به مدت ۵ سال انجامید ولی ایتارد نتوانست کودک را آن قدر تعلیم دهد که قادر به محافظت از خود باشد. اهمیت واقعی کوشش ایتار در این بود که علاقه یکی از شاگردان خود به نام ادوارد سگین(Segeein) را برانگیخت تا درباره عقبماندگی هوشی تحقیقاتی به عمل آورد.
در سال ۱۸۷۹ اولین لابراتوار رسمی را ویلهم وونت آلمانی در دانشگاه لایپزیک تاسیس نمود.
تولد روانشناسی بالینی توسط ویتمر(witmer) در سال ۱۸۹۶ اعلام گردید. وی در این سال در بین اعضای انجمن روانشناسی آمریکا چهار اصل را مطرح کرد که عبارت بودند از:
۱- قبل از نوع روش درمانی، باید ارزشیابی تشخیصی بر روی افراد انجام شود.

در سال ۱۹۰۹ استانلی هال، فروید را به آمریکا دعوت نمود. تاثیر فروید در گسترش روانشناسی بالینی در آمریکا بسیار زیاد بوده است. با این حال سخنان وی نتوانست روانشناسان آمریکایی را در پیروی از مکتب روانکاوی ترغیب کند.
در سال ۱۹۱۹ انجمن روانشناسان بالینی پایهگذاری گردید که خود را مستقل از انجمن روانشناسی آمریکا مطرح نمود. اما دو سال بعد این دو انجمن به یکدیگر پیوستند و اینک انجمن روانشناسی بالینی یکی از زیر شاخههای انجمن روانشناسی آمریکا است.
دو واقعه مهم در دهه ۲۰ نیز در رشد روانشناسی بالینی بسیار تاثیرگذار بوده است :
- ۱- آزمون لکههای رورشاخ بود که در سال ۱۹۲۱ نوید آزمونهای فرافکن را داد.
- ۲- استفاده از اصول یادگیری برای جریان اضطراب توسط ماری جونز در سال ۱۹۲۴ بود.
قدم بزرگ دیگری که در پیشرفت و توسعه رشته تستسازی برداشته شد، مطالعات تحقیقاتی بود که آرنولد گزل در سال 1928 درباره تکامل کودکان نمود و تستهایی در این زمینه ساخت که اساس تستها و تحقیقات بعدی درباره کودکان شد.
ایجاد و توسعه روانشناسی بالینی در ایران نیز دستخوش فراز و نشیبها و چالشهای فراوانی بوده است. در سال ۱۳۴۴ برای اولین بار در دانشگاه تهران، تدریس روانشناسی بالینی با تمرکز بر زمینه تشخیص(روانشناسی تشخیصی) آغاز شد. در سال ۱۳۴۲ اولین مرکز روانی – پزشکی – اجتماعی که تشخیص و درمان اختلالات کودکان و نوجوانان را بر عهده داشت، در انجمن ملی حمایت کودکان آغاز به فعالیت کرد. ایجاد و توسعه روانشناسی بالینی ایران مرهون تلاشهای اساتید بزرگی چون دکتر سعید شاملو، دکتر محمود منصور و دکتر پریرخ دادستان است. از سال ۱۳۸۱ انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران توسط گروهی از متخصصین تاسیس شد.
منابع :
- جری فیرس. ایی، ترال. تیموتی جی؛ روانشناسی بالینی، مهرداد فیروزبخت، انتشارات رشد، چاپ اول.
- سعید شاملو ؛ روانشناسی بالینی، انتشارات چهر.