تعارضات مادر-فرزند در نظریه های روان درمانی
نظریه روانکاوي - نظریه روابط شی - نظریه روانشناسی فردي - نظریه تحلیل رفتار متقابل
تعارضات بین فرزندان و والدین یکی از اصلی ترین منابع استرس و آشفتگی در نظام خانواده است. به طور کلی آشفتگی ناشی از اختلافات والدین با فرزندان موجب مشکلات هیجانی و رفتاری در آنها می شود.
اصطلاح نظریه های روان درمانی برای توصیف فرآیندهایی که برای درمان اختلالهای روانشناختی مورد استفاده قرار میگیرند به کار میرود. در روان درمانی برای ایجاد تغییر و درمان اختلالهای ذهنی از تکنیکهای کلامی و روانشناختی استفاده میشود.
در انجام هر گونه اقدامی برای رواندرمانی، باید بدانیم که مشکل چیست، چه تعریفی دارد، چگونه شکل گرفته است و چگونه میتوان آن را درمان کرد؟ برای پاسخ به این پرسشها، باید به سراغ نظریه های رواندرمانی برویم. برای انجام رواندرمانی، نظریههای مختلفی وجود دارد. نظریه های رواندرمانی مانند یک نقشه راه برای روانشناسان عمل میکند؛ نظریه فرآیند درک کردن مراجعان و مشکلات آنها و پیدا کردن راهحل آن مشکلات را هدایت میکند.
نظریه روانکاوی
نظریه فروید، روانکاوی نامیده میشود. فروید در نظریهی روانکاوی، معتقد است که تمام رفتارها، افکار و احساسات ما، از قسمتی از ذهن که ناهشیار نامیده میشود سرچشمه میگیرند. او معقتد است که هر رفتاری معنایی دارد که برای کشف معنای آن باید ناهشیار بیمار را مورد کاوش و بررسی قرار داد. بررسی تجربههای دوران کودکی از مشخصههای اصلی روانکاوی است، زیرا فروید اعتقاد داشت که تجربههای دوران کودکی زیربنای شخصیت انسان است. اتفاقات ناگواری که در دوران کودکی رخ میدهند در ناهشیار قرار میگیرند و ممکن است در آینده باعث ایجاد رفتارهای نابهنجار شوند.
فروید، در مراحل رشد روانی – جنسی نظریه اش، از مرحله آلتی نام می برد. وی تصور می کرد که امیال جنسی در طول مرحله آلتی، در هر دو جنس، بر اندام تناسلی متمرکز است و دختر و پسر در این دوره به جنس مخالف خود بسیار علاقه مند می شوند. تعارضی که ممکن است در این مرحله روی دهد، تعارض بر سر هدف امیال جنسی آنهاست که همان والد جنس مخالف است و پسران را به سوی مادر و دختران را به سوی پدر متمایل می سازد. زمانی که پسر انتظار دارد جانشین پدرش باشد و از رابطه با مادر لذت ببرد، تعارض ادیپی مطرح می شود و پسر می ترسد که پدر با قطع آلت او، وی را تنبیه نماید. در نهایت اضطراب اختگی سبب می شود که پسر میل خود به مادر و رقابت با پدر را سرکوب نموده و با مقررات پدر همانند سازی نماید، به امید این که از اختگی بر حذر باشد .
این قضیه در مورد دختران به صورت دیگری است. همانند پسر، اولین هدف عشقی دختر، مادر است. زیرا او منبع اصلی غذا، محبت و ایمنی در طفولیت است. با این وجود، در طول مدت مرحله آلتی، پدر هدف جنسی جدید دختر می شود؛ زیرا دختران پی می برند که فاقد آلت مردی هستند. در این مرحله، دختران، مادر را به خاطر این شرایط سرزنش می کنند و امیال خود را متوجه پدر می کنند. فروید عقیده داشت که عشق زن بزرگسال به مرد، همیشه با رشک آلت مردی آمیخته است و او می تواند با داشتن فرزند پسر تا اندازه ای آن را جبران نماید .
فروید عقیده داشت که رشک آلت به ۳ راه برطرف می شود :
- انتقام : که در این حالت ، دختر بر علیه مردان اقدام می کند
- تحقق آرزو : دختر ، خودش را به جای مردان می انگارد
- همانند سازی با مادر : فکر داشتن آلت مردانه را از سر بیرون کردن
فروید عقیده داشت که اولین شیء ارضا کننده در زندگی کودک، پستان مادر است. بعدا مادر به عنوان شخصی کامل ، تبدیل به یک شیء می شود. به تدریج که کودک بزرگ می شود، سایر افراد نیز مادامی که نیازهای غریزی کودک را برآورده می کنند به چنین اهداف یا اشیایی تبدیل می شوند. مکتب روانکاوی عقیده دارد رویاهایی که به مادر مربوط است، به ویژگی های زنانه نهفته در روابط بر می گردد . چنین رویاهایی بیشتر به روابط فرد با دیگران مربوط می شود.
نظریه روابط شی
این نظریه برخاسته از بررسی های مربوط به روابط اولیه مادر – فرزند می باشد و توسط ملانی کلاین مطرح گردیده است. بر اساس این نظریه، تلاش اصلی نوزاد، عبارتست از ارضای تکانه های جنسی و پرخاشگری که هدفشان کسب لذت از طریق والدین است. علت انتخاب اصطلاح ابژه(Object) به این دلیل است که آنها تصاویر روانی یا تجارب ذهنی متعلق به والدین هستند، نه این که آن اشخاص حقیقتا چه هستند یا چه بوده اند.
نظریه روابط شیء قویا معتقد است که ارتباط کنونی ما با آدمیان، تا حدودی بر اساس انتظاراتی است که در اثر تجارب اولیه شکل گرفته است. به عبارت دیگر، گذشته در یاد انسان باقی می ماند و همواره به صورت ناهشیار و به طرق نیرومند بر زندگی او تاثیر می گذارد. پاسخی که انسانها در برابر سایرین صادر می کنند، عمدتا بر اساس شباهت این اشخاص با افرادی است که درونی شده اند، نه بر اساس رفتار واقعی آنها. بنابراین تنها از طریق کسب بینش و رهایی از این دلبستگی های دشوار گذشته است که افراد می توانند یاد بگیرند که با اعضای خانواده خود روابط بالغ – بالغ را برقرار نمایند .
هاینز کوهات عقیده داشت که شیء اصلی طفل، مادر است و این اشیاء، چنان نقش حیاتی را در زندگی طفل ایفا می کنند که طفل قویا عقیده دارد که آنها قسمتی از او هستند.
هورنای گرچه در کل در خصوص اهمیت سالهای اولیه کودکی در شکل گیری شخصیت بزرگسال با فروید موافق بود، اما عقیده داشت که نیروهای اجتماعی در کودکی، بر رشد شخصیت تاثیر دارند و مهمترین رابطه اجتماعی، ارتباط بین والدین و کودک است. وی عقیده داشت نیاز ایمنی بر کودک حاکم است. منظور وی از این نیاز، نیاز به امنیت و رهایی از ترس بود. مادامی که کودکان احساس کنند مورد عشق و علاقه هستند، می توانند به راحتی آنچه را که آسیب زا تصور می شود (مانند از شیر گرفتن ناگهانی، تنبیه های جسمانی گاه و بیگاه و….) را به خوبی تحمل کنند. اما زمانی که والدین از تبعیض بین فرزندان، بدقولی، تحقیر، تمسخر، منزوی کردن کودک از همسالان و تنبیه غیرمنصفانه بهره می برند، کودکان خصومت ناشی از این رفتارهای والدین را سرکوب می نمایند.
هورنای تاکید می کرد که احساس درماندگی در کودکان به رفتار والدین بستگی دارد. به عنوان مثال : حمایت بیش از اندازه کودک، منجر به درماندگی کودک می شود. خصومت سرکوب شده که ناشی از رفتارهای والدین است، نیاز کودک به ایمنی را تحلیل می برد و با اضطراب بنیادی آشکار می شود.
نظریه روانشناسی فردی
آدلر بر بی نظیری انسان، هشیاری و نیروهای اجتماعی تاکید می کند. وی عقیده دارد احساس حقارت، منبع تمامی تلاشهای فرد بوده و همگانی است و توسط درماندگی و وابستگی طفل به بزرگسالان و به ویژه والدین تعیین می شود. عقده حقارت، ناشی از ناتوانی جبران احساسات حقارت است و می تواند در کودکی، در اثر حقارت عضوی یا شیوه های تربیتی والدین بوجود آید. آدلر عقیده دارد که کودکان در اثر تعاملات اجتماعی سالهای اولیه زندگی( ۳-۴ سالگی) سبک زندگی خود را می سازند؛ سبکی که در حقیقت چارچوبی جهت هدایت و راهنمایی کل رفتار فرد است. ماهیت سبک زندگی به تعاملات اجتماعی فرد به ویژه به ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد- کودک بستگی دارد .
همچنین آدلر، مفهوم علاقه اجتماعی را به عنوان استعداد فطری برای همکاری با دیگران جهت دستیابی به اهداف شخصی و اجتماعی تعریف نمود. آدلر به اهمیت نقش مادر به عنوان اولین شخصی که کودک با او در تماس قرار می گیرد، اشاره کرده است. رفتار مادر می تواند پرورش دهنده یا مانعی برای رشد علاقه اجتماعی در کودک باشد. مادر باید همکاری، مصاحبت و جرات را به کودک بیاموزد تا کودک بتواند درتلاش برای کنار آمدن با درخواست های زندگی جرأت مندانه عمل نماید.
آدلر، با تاکید بر ترتیب تولد و تاثیر آن در شخصیت کودک، عقیده داشت؛ بزرگتر یا کوچکتر بودن نسبت به سایر همشیرها و قرار گرفتن در معرض نگرشهای متفاوت والدین، شرایط کودکی مختلفی را به وجود می آورد و سبب می شود هر یک از فرزندان بر اساس جایگاه ترتیبی ولادت خود، ویژگی های خاصی را داشته باشند.
درمان مراجع محوری
راجرز عقیده داشت زمانی که نوباوگان به تدریج میدان تجربی پیچیده تری را از رویارویی های اجتماعی پرورش می دهند، بخشی از تجربه آنها از بقیه متمایز می شود. این بخش جدید و جدا، خود یا خودپنداره است و با کلمه های من، مرا و خودم تعریف می شود. تشکیل خودپنداره مستلزم آن است که آن چه مستقیم و بخشی از خود است، از سایرین، اشیاء و رویدادهای بیرونی، متمایز شود. زمانی که خود نمایان می شود، کودکان نیاز به توجه مثبت را پرورش می دهند. این نیاز همگانی است و شامل پذیرش، محبت و تایید شدن از جانب دیگران و مخصوصا از جانب مادر، در مدت کودکی است . اگر مادر این توجه را ارائه ندهد، گرایش کودک به سوی شکوفایی و رشد خود، با مانع مواجه خواهد شد. به عبارت دیگر کودک باور می کند که تنها در شرایط خاصی با ارزش است و با درونی کردن هنجارها و معیارهای والدین در حرمت نفس مثبت خود ، خود را با ارزش یا بی ارزش، خوب یا بد می بیند. معمولاً والدین به تمامی رفتارهای فرزند، با توجه مثبت پاسخ نمی دهند. بنابراین کودکان می آموزند که محبت و تایید والدین به رفتار کردن به شیوه های خاص بستگی دارد و آنها گاهی اوقات ارزش دارند و گاهی ندارند .
نظریه تحلیل رفتار متقابل
اریک برن عقیده دارد : انسانها شاهزاده متولد می شوند، سپس والدین آنها را می بوسند و تبدیل به قورباغه می کنند. با وجود این، برن بر این نکته پافشاری می کرد که مسئولیت نهایی برای اخذ تصمیمات اساسی زندگی بر عهده خود فرد است . شیوه های سالم والدینی سبب می شود که کودک از خود و دیگران تصویر مثبتی داشته باشد: من خوبم، تو خوبی. اما شیوه های منفی تربیت والدین، کودکان را به نگرش منفی سوق می دهد : من خوبم، تو خوب نیستی.
برن تاکید می کرد که نگرش همه کودکان در ابتدای زندگیشان بر اساس اعتماد است: (من خوبم، تو خوبی) و مهمترین مهارت والدین این است که به کودکان خود کمک کنند تا این جایگاه را همچنان حفظ کنند. اگر والدین خودیابی را در کودک خود تشویق کنند، پیام های ضبط شده دوران نوزادی که شامل تجارب عاطفی و هیجانی نیز هست، وقتی دوباره در دوران نوجوانی پخش می شوند، به استقلال فرد آسیب نمی رسانند.
در طول این مدت، حالت من والدینی هم رشد می کند و من بالغ در اوایل نوجوانی به حداکثر رشد خود می رسد. وقتی هیچ گونه فشار و تحمیلی بر نوجوان وارد نشود، نوجوان آزاد است تا جایگاه خوب بودن را حفظ کند. برن عقیده دارد آنچه تحت عنوان اختلالات هیجانی، نامیده می شود، در حقیقت رفتارهای آموخته شده ایست که در اثر تصمیمات دوران اولیه زندگی گرفته شده است.
والدین قصد تربیت کودک را دارند، اما آنچه آنها انجام می دهند درحقیقت یورش و حمله به استعدادها و توانایی های کودک جهت آگاهی و خودانگیختگی است. توجه منفی و مشروط والدین و نیز نهی کردن های مکرر، ابزار والدین در تخریب رشد سالم کودک است و همین فرایند است که شاهزاده را به قورباغه تبدیل می کند.
منابع :
- شولتز، دوان و شولتز، سیدنی آلن . نظریه های شخصیت. یحیی سید محمدی. نشر ویرایش.
- شفیع آبادی و ناصری. نظریه های مشاوره. نشر دانشگاهی .
- پروچسکا و نورکراس. نظریه های روان درمانی . یحیی سید محمدی. نشر رشد.