مفاهیم مهم درمان فمینیستی
مشکلات درمانجویان منشاء اجتماعی و سیاسی دارند.
نقش تاثیر عوامل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بر زندگی فرد، شاید اساسی ترین اصل در درمان فمینیستی باشد.
برداشت فمینیستی از ماهیت انسان با سایر مدل های درمان متفاوت است. در بسیاری از نظریه های سنتی فرض می شود که ترتیبات اجتماعی در جنسیت زیستی فرد ریشه دارند. زنان و مردان به صورتی فرض می شدند که ویژگی های شخصیتی متفاوتی دارند.
نظریه های منسوخ شده در مورد نقش جنسیت در رفتار:
- نظریه مردمدار: از ساختارهای مردانه برای نتیجه گیری درباره ماهیت انسان استفاده می کند.
- نظریه های جنسیت مدار: دو مسیر رشد مجزا را برای زنان و و مردان مطرح می کنند.
- نظریه های قوم مدار: فرض می کنند واقعیت های مربوط به رشد و تعامل انسان در بین نژادها، فرهنگ ها، و ملیت ها مشابه هستند.
- نظریه های دگرجنس گرا: جهت گیری دگرجنس گرا را هنجاری و مطلوب می دانند و روابط هم جنس را خوار می شمرند.
- جهت گیری درون روانی: رفتار را به علت های درون روانی نسبت می دهد که اغلب به سرزنش کردن قربانی منجر می شود.
- جبرگرایی: فرض می کند که الگوهای شخصیت و رفتار جاری در مرحله اولیه رشد تثبیت شده اند.
نظریه هایی که از لحاظ جنسیت منصفانه هستند تفاوتهای موجود در رفتار زنان و مردان را برحسب فرایندهای جامعه پذیری نه بر اساس ماهیت واقعی توجیه می کنند. نظریه های تعامل گرا مفاهیمی را شامل می شوند که مخصوص ابعاد تفکر، احساس، و رفتار کردن تجربه انسان هستند و عوامل موقعیتی و محیطی را توجیه می کنند. دیدگاه عمر فرض می کند که رشد انسان فرایندی مادام العمر است.
دیدگاه فمینیستی درباره رشد شخصیت
درمانگران فمینیست تأکید دارند که انتظارات جامعه از نقش جنسی از لحظه تولد بر هویت شخص تأثیر می گذارند و عمیقا در شخصیت بزرگسال تثبیت می شوند. دخترها از طریق همانندسازی با مادر که امیال و هدف های خود را فدای خدمت کردن به خانواده می کند، قابلیت خود را برای خودمختاری و استقلال کاهش می دهند.
گیلیگان معتقد است که خودپنداره زنان و اصول اخلاقی آنها بر احساس مسئولیت در قبال دیگران و اهمیت دادن به آنها استوار هستند. مفاهیم ارتباط و وابستگی متقابل – که تقریبا در نظریه های رشد مردانه نادیده گرفته شده اند – برای رشد زنان اهمیت زیادی دارند.
اغلب مدل های رشد انسان بر تلاش به سمت استقلال و خودمختاری تأکید می کنند، اما فمینیست ها تأیید می کنند که زنان در جستجوی ارتباط با دیگران هستند؛ یعنی نوعی توانمندی و مسیری به سمت رشد سالم. درک هویت و خودپنداره زنان در بستر روابط پرورش می یابند.
نظریه طرحواره جنسیت ساندارا بم
به عقیده بم(Sandra Bem)، کودکان دیدگاه جامعه را در مورد جنسیت یاد می گیرند و آن را در مورد خودشان به کار می برند. این طرحواره جنسیت یک رشته تداعی های ذهنی است که افراد برای تعبیر کردن آنچه می بینند مورد استفاده قرار می دهند.
کازچاک(۱۹۹۲) برای توصیف عقیده خود درباره اینکه جنسیت اصل سازمان دهنده ای در زندگی افراد است از اصطلاح زندگی های جنسیتی به وجود آمده، استفاده می کند. او معتقد است که مردانگی، زنانگی را تعیین می کند. برای مثال، چون مردان به بدن زنان توجه زیادی می کنند، به ظاهر زنان در جامعه غرب اهمیت زیادی داده می شود. چون زنان جایگاه فرودستی را اشغال کرده اند، باید بتوانند نیازها و رفتارهای گروه حاکم را تعبیر کنند. نقش زنان خدمت کردن به دیگران و پیش بینی نیازهای آنهاست، بنابراین امکان دارد برچسب منفعل، وابسته، و فاقد ابتکار عمل به آنها زده شود.
کلیشه های سنتی جنسیت درباره زنان هنوز در فرهنگ های ما رایج است. زنان و مردان در درمان یاد می گیرند که اگر بخواهند می توانند ویژگی های رفتاری دوجانبه را تجربه کنند، مانند اینکه خود را به عنوان کسانی که در مواقع مختلف وابسته و مستقل هستند بپذیرند، وابستگی متقابل داشته باشند، به دیگران ببخشند و پذیرای دریافت کردن باشند، فکر و احساس کنند، و رئوف و بی رحم باشند.
اصول روان شناسی فمینیستی
۱- مسایل شخصی، سیاسی است. مشکلات شخصی درمانجویان منشاء اجتماعی و سیاسی دارند. درمانگر فمنیستی علاوه بر تغییر فرد، قصد دارد تغییر اجتماعی نیز ایجاد کند. اقدام مستقیم برای تغییر اجتماعی بخشی از مسئولیت درمانگران است. تایید کردن تاثیر سیاسی و اجتماعی بر زندگی فرد، شاید اساسی ترین اصل در درمان فمینیستی باشد.
هدف این است که دیدگاه متفاوتی در مورد سازمان اجتماعی پیش برده شود که زنان و مردان را از قید و بندهایی که انتظارات نقش جنسی بر آنها تحمیل کرده، آزاد کند.
۲- هویت شخصی و اجتماعی به هم وابسته اند. وابستگی متقابل هویت شخصی با هویت اجتماعی وسیله مهمی برای ادغام کردن تنوع در درمان فمینیستی است. هدف نهایی، مداخله کردن به صورتی است که در محیط اجتماعی – فرهنگی کژکار ما تغییراتی را به وجود آورد.
۳- تعریف های پریشانی و بیماری روانی بازنگری شده اند. درمانگران فمینیست، عوامل درون روانی و میان فردی را توجیه ناقصی برای عذابی می دانند که افراد را به درمان می کشاند. پریشانی روانی نه به عنوان بیماری بلکه به عنوان علامتی از نظام های ظالم و غیرمنصفانه مورد بازنگری قرار گرفته اند. مقاومت به عنوان علامتی در نظر گرفته شده است که فرد می تواند در صورت روبرو شدن با ظلم و ستم زنده و قدرتمند بماند.
یادگیری مشخص کردن منابع احساس عذاب و ابراز کردن آن، برای فرایند درمان اهمیت دارد. انس معتقد است که یادگیری ابراز کردن مستقیم این عذاب درونی شده (و خشم، اندوه، و تأسف) جنبه اساسی درمان را نشان می دهد.
۴- درمانگران از تحلیل سرکوب استفاده می کنند. تمام شکل های سرکوب عمیقا بر عقاید و نگرش ها و برداشتها تاثیر می گذارند. همه نوع ظلم و ستم مشخص می شوند. درمانگران فمینیستی قبول دارند که بی عدالتی های اجتماعی و سیاسی بر تمام افراد تاثیر ناگوار دارد. در این درمان، منابع گوناگون ظلم و ستم نه فقط جنسیت، مشخص می شوند و به عنوان مبنایی برای آگاهی یافتن از مسائلی که درمانجویان به درمان می آورند، مورد بررسی قرار می گیرند.
درمانگران فمینیست از تحلیل منسجم سرکوب استفاده می کنند. مردانی که یاد گرفته اند آسیب پذیری نوعی ضعف است امکان دارد به سختی بتوانند هیجانات خود را در رابطه درمانی و خارج از آن ابراز کنند. زنانی که یاد گرفته اند امیال خود را برای مراقبت از خانواده خویش در درجۀ دوم اهمیت قرار دهند، ممکن است به سختی بتوانند مشخص کنند چه چیزی از درمان می خواهند. فمینیست ها با تمام شکلهای سرکوب، نه فقط سرکوب زنان، مبارزه می کنند.
۵- رابطه درمانی مساوات طلبانه است. توجه به قدرت در درمان فمینیستی اهمیت دارد. درمانگران فمینیستی می دانند که در رابطه درمانی، عدم تعادل قدرت وجود دارد، بنابراین آنها برای رابطه تساوی طلب تلاش می کنند و فراموش نمی کنند که درمانجویان به عنوان آدم های خُبره در نظر گرفته می شوند. یافتن راه هایی برای تقسیم کردن قدرت با درمانجویان و ابهام زدایی از درمان، ضروری است، زیرا درمانگران فمینیست معتقدند در تمام روابط باید برای برابری تلاش کرد(نوعی ارتباط اصیل بین درمانجو و درمانگر).
۶- به دیدگاه زنان بها داده می شود. به حق ابراز عقیده و شیوه آگاهی زنان و دختران بها داده می شود و تجربیات آنها محترم شمرده می شود. دیدگاه زنان برای پی بردن به پریشانی آنها اهمیت دارد. هدف درمان فمینیستی این است که هشیاری فمینیستی را جایگزین مردسالاری واقعیت عینی کند. زنان از تجربه شخصی خود به عنوان ملاکی برای تعیین کردن آنچه که واقعیت است استفاده کنند.
منبع : نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی. جرالد کری. ترجمه یحیی سیدمحمدی.