دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

لذت‌های خصوصی و سیاست‌های عمومی

زنان

در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، برای بازی آزادانه‌ی انتخاب محدودیت‌های واقعی وجود دارد. اما هر بار که مسئله‌ی انتخاب مطرح می‌شود، مسئله‌ی دیگری نیز سر بیرون می‌آورد: انتخاب در کجا باید تمام شود؟ آیا مردم باید آزاد باشند تا مثلا فعالیت‌هایی را انتخاب کنند که ممکن است به خود یا دیگران، ارادی یا ناارادی آسیب برسانند؟ مشکل فقط آسیب جسمی نیست (که بتوان آن را اندازه‌گیری کرد)، بلکه روحی یا اخلاقی هم هست (که نمی‌توان اندازه‌گیری‌اش کرد). مثلا یک جامعه‌ی عادل آیا باید پورنوگرافی را ممنوع کند چون بازنمایندگی‌های استثمارگرانه‌ای از زنان می‌کند؟ آیا سکسِ آزاردوستانه را باید حتی در بین «بزرگسالان و در رابطه‌ای رضایتی و محرمانه» نیز تحمل کرد و خشونت و دردی که محصولِ آن رابطه است را نادیده گرفت؟ آیا کارگرانِ جنسی باید آزاد باشند تا بتوانند بدنِ خودشان را بفروشند و مشتری‌ها هم باید آزاد باشند که بخرند، یا این معامله‌ها به‌ ناچار استثمارگرانه است؟ البته آسیب از آن دست واژه‌هایی است که دشوار می‌توان با آن روبه‌رو شد.

هاولوک الیس در دهه‌ی ۱۹۳۰ باور داشت که آسیب مفهوم دشواری است و محکومیت یا جلوگیری از آن را فقط در دو مورد می‌توان انجام داد: اگر سوژه‌ها در خطرِ از دست دادنِ سلامتی‌شان باشند، و بنابراین احتمال دارد که نیازمندِ درمانِ پزشکی یا روان‌پزشکی شوند؛ یا اگر خطر جریحه‌دار شدن سلامت یا حقِ دیگران در بین باشد، که در این مورد قانون اجازه‌ی مداخله را داده است. این‌ها، حداقل در سطح، رهنمون‌های بسیار معناداری هستند، اما مولفه‌ای را نادیده می‌گیرند که اخیرا اهمیتِ زیادی یافته، باوری که «آسیب» یا «زیان» هم می‌تواند اخلاقی باشد و هم جسمی، هم عاطفی و هم روان‌شناختی.

خصومتِ برخی فمینیست‌ها با پورنوگرافی یا فعالیت‌های اروتیکی که تفاوتِ قدرت نقشِ مهمی در این فعالیت‌ها بازی می‌کند (مانند آزاردوستی)، بر این بحث متکی است که بازنمایی‌های خشونت می‌تواند باعثِ خشونت شوند یا اصلا خشونت هستند و رفتار جنسی‌ای که دارای نابرابریِ قدرت است جهتِ حفظِ روابطِ قدرتِ موجود عمل می‌کند. نیرومندترین بحثی که علیه این استدلال شده  این است که سرکوبِ بازنمایی‌ها یا فانتزی‌های بالقوه‌ی آسیب‌رسان، عملا آن‌ها را حذف نمی‌کند بلکه قدرتِ تهاجمی و متجاوزش را تقویت می‌کند.

sexuality 3

جسیکا بنجامین گفته است که فرهنگِ ما با بحرانی روبه‌رو است که وی آن را «عقلانیت مردانه» توصیف می‌کند، و هم‌چنین با احیایِ فانتزیِ اروتیک نیز روبه‌رو است. وی ادامه می‌دهد: «سیاستی که این مسائل را رد می‌کند و می‌کوشد تا مولفه‌های اروتیک و فانتزیکِ زندگیِ انسان را بهداشتی یا عقلانی کند، قادر نخواهد بود که سلطه را از بین ببرد، بلکه صرفا عرصه‌ی اروتیک و فانتزی  را تخلیه و تهی می‌کند».

قطعا باید این شناخت باشد که نیروهای پیچیده‌ای که سکسوآلیته‌های ما را شکل می‌دهند (نیروهایی مثل ظرفیت‌های زیست‌شناختی، انگیزش‌ها و میل‌های ناخودآگاه، و سازمانِ اجتماعی)، نیازها و آرزوهای زیادی را تولید می‌کنند که اغلب فراتر از فهمِ خونسردانه یا معیارهای درستیِ سیاسی می‌روند. لین سیگال می‌نویسد، هیجان‌مندیِ جنسی «را نیازهای چندگانه تولید می‌کنند و در خدمتِ آن نیازهای چندگانه است، و همه‌ی آن نیازها «دلپذیر» نیستند». این  یعنی سکسوآلیته ایده‌ای است آن‌قدر دشوار و گریزان که نمی‌توان در ظرف‌های درست و بد قرارشان داد. ما باید نسبت به کیفیت‌های مبهم و دوپهلو، آگاه و حساس و فعال باشیم، و بر همین اساس عمل کنیم.

پس «انتخابِ» جنسی مطرح می‌کند که باید از محدودیت‌ها و هم‌چنین امکان‌ها، از مسیرهای پرخطر و اهدافِ مثبت شناخت داشت. باید واقعیت دیگری را نیز در حساب آورد: واقعیت انتخاب‌های متخاصم، اهداف متضاد. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم بحثِ سقط‌جنین «حقوقِ» نهایتا آشتی‌ناپذیری را تولید کرده است: حقوقِ «کودکِ به‌دنیانیامده» علیه حقوقِ مادری که مدعی است حقِ کنترل‌کردنِ باروریِ خودش را دارد. در این‌جا نیز مفاهیمِ متفاوتی در تضاد با هم قرار می‌گیرند: دیدگاه‌های متفاوت درباره‌ی برسازنده‌های «زندگی»، و ادعاهای متضادی درباره‌ی خودگردانیِ مطلق بر بدن. اما حتی با معیارها و سنجه‌های مرسومِ اجتماعی و سیاسی، «حقِ انتخاب» می‌تواند در زمینه‌های مختلفْ معناهای مختلف داشته باشد. ادعای حقِ انتخابِ سقط‌جنین باید با حقِ انتخاب‌کردنِ سقط‌جنین‌نکردن در نظر گرفته شود. در جوامعی که زنانِ به‌حاشیه‌رانده‌ میشوند ممکن است (یا به خاطر دلایلِ نژادی یا به خاطر سیاستِ جمعیتی) تشویق شوند که تعدادِ اعضای خانواده را در حدِ محدودی نگه دارند، مطالبه‌ی حقِ سقط‌جنین به‌سختی یک گزینه به شمار می‌آید.

بنابراین، زمینه‌ای که در آنْ انتخاب مطالبه و عملی می‌شود، مهم است. ارزش‌های جنسی را نمی‌توان جدای از ارزش‌های گسترده‌ترِ اجتماعی نگه داشت، و این ارزش‌های جنسی نیز خودشان بسیار متنوع هستند و می‌شوند. پیش‌تر دیدیم که دنیای سکسوآلیته با دیگر روابطِ نژادی و جنسیتی و طبقاتی گره خورده .  بنابراین، گفتمانِ انتخاب باید مبتنی باشد بر شناختِ نیازها و اهدافِ متفاوتِ فردی و هم‌چنین بر شناختِ ابزارهایِ متفاوتِ زندگی‌کردن با آن نیازها و اهداف.

عاملِ مهمِ دیگری هم هست که باید تاکید شود. اولویتی که به تنوع و انتخاب داده می‌شود، خطرِ آن را دارد که تنوع و انتخاب به‌عنوان فعالیتی منحصرا فردی در نظر گرفته شود، که هر واحدِ جداافتاده‌ای مجبور است تا از بین چند گزینه یکی را انتخاب کند. این نگاهِ سوپرمارکتی به سکس، از چند جهت با تغییراتِ گسترده‌ای که از دهه‌ی ۱۹۸۰ در دنیا و تحتِ تاثیرِ جهانی‌شدن و نولیبرالیسم روی داده، هم‌دست است. بازرگانی‌سازی و کالاسازیِ زندگیِ صمیمی، هم‌زمان آزادیِ فردی را برای بسیاری از مردم بیش‌تر کرده و تهدیدی شده برای خودگردانی‌ای که ظاهرا عرضه می‌کند.

بسیاری از ما در دنیای سیل‌زده‌ای زندگی می‌کنیم که چاره‌ای نداریم مگر انتخاب کنیم، و اغلب ذهن‌مان به جایی می‌رسد که نمی‌تواند انتخاب کند. در بازارِ کلان انتخاب، افراد به حال خود واگذار شده‌اند تا به ابتکار خودشان عمل کنند، و بسیاری از افراد نیز  در بطالت و پوچی ناب و ابدی دست و پا می‌زنند.

پست های مرتبط
منبع :کتاب سکسوالیته: فصل ششم. Jeffrey Weeks: ‌‌‌‌‌‌‌Sexuality، ۳rd ed., New York and London: ‌‌‌‌‌‌‌Routledge 2010
جفری ویکس / برگردان حمید پرنیان
۱ ۱ رای
رأی دهی به مقاله

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه مقالات سایت، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام هماهنگ نمایید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
۱۳۹۲/۱۲/۰۶ ۱۷:۲۶

بیماری‌ کودکان‌(آیا براستی کودک عذاب می کشد؟)

هر کودکی‌ با تولّدش‌ بیمار است‌ و گریه‌اش‌ از همین‌ بابت‌ است‌ زیرا به‌ قلمروئی‌ وارد شده‌
که‌ مرگ‌ را پیش‌ روی‌ دارد و لذا ذاتاً در هراس‌ است‌ وایمن‌ترین‌ جا را در آغوش‌ مادر و
بلکه‌ در رجعت‌ به‌ رَحِم‌ مادر می‌داند.

همه‌ بیماریهای‌ کودکان‌ نشانه‌های‌ رشد او هستند مثل‌ دل‌ دردها، تب‌ها، دردهای‌ مربوط‌ به‌

رویش‌ دندان‌ها، سرخک‌، مخملک‌، آبله‌ و امثالهم‌. پزشکی‌ که‌ این‌ مسائل‌ را با داروها پاسخ‌

می‌گوید نه‌ رشد را می‌شناسد و نه‌ کودک‌ را هر چند که‌ متخصص‌ اطفال‌ باشد. فهم‌ او از

کودک‌ و رشد او، حتّی‌ بسیار نازل‌تر از یک‌ فهم‌ نباتی‌ است‌. در نظر او، کودک‌ یک‌ گیاه‌ گریان‌

است‌ که‌ باید خفه‌ شود. این‌ کل‌فلسفه‌ طب‌ کودکان‌ است‌. کل‌ علم‌ تغذیه‌ کودک‌ نیز بر همین‌

فلسفه‌ پدید آمده‌ است‌. از این‌ منظر شیر مادر یک‌ مایه‌ بیوشیمی‌ است‌ که‌ به‌ آسانی‌ در

لابراتوارها قابل‌ تولید می‌باشد و لذا بسیار هم‌ کم‌ خطرتر و مفیدتر و مغذی‌تر است‌ زیرا

امراض‌ احتمالی‌ مادر را با خود دارا نیست‌.

از این‌ وجه‌ که‌ بگذریم‌ به‌ فلسفه‌ امراض‌ کودکان‌ بعنوان‌ «عذاب‌» می‌رسیم‌. آیا کودکان‌

چه‌ گناهی‌ مرتکب‌ شده‌اند که‌ مستوجب‌ عذاب‌ هستند؟ آیا براستی‌ کودک‌، عذاب‌ می‌کشد؟

دکتر علی اکبر خانجانی

کتاب مالیخولیای پزشکی