بررسی شخصیت دیکتاتورها
دیکتاتورها معمولا الگوی فراگیر بزرگمنشی را نشان میدهند.
دیکتاتورها خود را افرادی بسیار خاص میبینند که مستحق تحسین هستند و در نتیجه در همدلی با احساسات و نیازهای دیگران مشکل دارند. آنها تمایل به رفتار کینه توزانه دارند.
آدولف هیتلر، مائو تسه تونگ، جوزف استالین، پل پوت، طبق همه گزارشهای موجود، دیکتاتورهای تمامیتخواهی بودند، که به دنبال حفظ کنترل کامل بر مردم از طریق روشهای رادیکال، از جمله قتل و زندانی کردن سیستماتیک بودند. در برخی موارد، وحشت به آنها کمک کرد تا سال ها قدرت را حفظ کنند و نام آنها را برای همیشه در کتاب های تاریخ ما ثبت کنند.
در هر یک از این نمونههای دیکتاتوری، مردانی که به دنبال حکومت با مشت آهنین بودند، رفتاری را از خود نشان میدادند که ناشی از ترسی پنهان و غیرمنطقی از سرنوشتی بودند که ممکن بود برایشان رقم بخورد. این افراد محیط فرهنگی و سیاسی کشورشان را با توهمات بزرگمنشانه در مورد اهمیتشان، مسموم می کردند. به عنوان مثال، صدام حسین خود را ناجی مردم عراق میدانست. معمر قذافی زمانی تاج خود را به عنوان “پادشاه پادشاهان” آفریقا بر سر گذاشته بود.
در خصوص دیکتاتورها، یک ویژگی خاص که به طور ثابت برجسته است، نارسیسیزم است. افراد نارسیسیستیک “احساس بسیار اغراق آمیزی از اهمیت خود” دارند و خود اشتغالی به دستاوردها و توانایی های خود دارند. آنها خود را افرادی “بسیار خاص” میبینند که مستحق تحسین هستند و در نتیجه در همدلی با احساسات و نیازهای دیگران مشکل دارند.
فردی مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته با موارد زیر تعریف میشود:
- الگوی فراگیر خود بزرگ بینی
- نیاز به تحسین
- فقدان همدلی
این افراد «مشغول خیالات موفقیت بی حد و حصر» و «قدرت» هستند. آنها بر این باورند که منحصر به فرد هستند و فقط میتوانند با دیگرانی که به همان اندازه وضعیت بالایی دارند ارتباط داشته باشند. علاوه بر این، آنها برای شاد ماندن نیاز به تحسین بیش از حد دارند، احساس حق طلبی شدید دارند، از دیگران استثمار میکنند و اغلب به دیگران حسادت میکنند.
کینه توزی
نه تنها دیکتاتورها معمولا “الگوی فراگیر بزرگ بینی” را نشان میدهند، بلکه تمایل دارند با کینه توزی رفتار کنند که اغلب در اختلال شخصیت خودشیفه مشاهده میشود. افراد خودشیفته وخیم به احتمال زیاد تلاش میکنند افرادی که کارشان را منفی ارزیابی میکنند تنبیه کنند. پژوهشهای جدیدتر نشان میدهد که پس از ارزیابی منفی، افراد خودشیفته، نسبت به دیگران، پرخاشگری بیشتری نشان میدهند. چنین آزمایشهایی میتواند به ما در درک رفتار تهاجمی دیکتاتورها کمک کند.
از دیدگاه ماکس شلر، کین توزی، احساس دائمی نفرت و تحقیر است که در برخی افراد و گروه ها روی می دهد. کین توزی ریشه در ناتوانی ها و ضعف هایمان دارد. این ناتوانی ها نگرش های عاطفی فردی یا جمعی پدید می اورند که درهمه حال منفی اند. افراد و گروه های مبتلا به کین توزی از برقراری ارتباط با دیگران ناتوان هستند. هر احساس کین توزی که از ناتوانی خود یا گروه دچار کین توزی برمی خیزد با احساس پنهان بی ارزشی همراه می شود. در معنای کلی کین توزی احساس نفرت و حقارت نسبت به یک دشمن زورمند است. در حالتی که شخص یا یک جامعه توانایی پاسخ گویی به زور گویی او را ندارند، و در این حالت ضعف و زبونی، کینه هایی را در دل انبار می کنند.
شخصیت دیکتاتورها را می توان با ۶ مورد کلی (six big traits) نشان داد:
۱. خصلت پارانویا (paranoid): که با بدبینی و سوءظن دائمی به اطرافیان مشخص میشود. دیکتاتورها معمولا نسبت به همه به خصوص به نزدیکان و یاران خود ظنین و بدگمان میشوند و احساس میکنند که آنها در سر، نقشه نابود کردن او را دارند. لذا بر اساس ترس و بدبینی و بدگمانی خود سعی میکنند که آنها را خانهنشین، زندانی و یا سر به نیست کنند. قذافی، صدها بلکه هزارها تن از افسران عالی رتبه و مامورین اطلاعاتی نخبه را فراخواند و همگی را سر به نیست کرد چرا که گمان میکرد همگی بر علیه او و کشورش و نظام توطئه میکنند. تاریخ پادشاهان و امیران ایران و سرگذشت رهبران جهان مملو از این گونه بدگمانیها و سر به نیست کردن افراد نزدیک و حتی برادران و یا پسران و دامادهاست. (داستان صدام حسین و اعدام دامادش، کیم ایل سونگ و اعدام عمویش، فقط نمونههایی از این تراژدیها هستند.)
۲. خصلت ضد اجتماعی (anti social): که با ویرانگری و رفتار ضد اجتماعی و غیراجتماعی تعریف میشود. دیکتاتورها تنهای تنهایند. از معاشرت با دیگران و ارتباط اجتماعی لذت نمیبرند. زندگی شخصی آنها بسیار مرموز و پر راز و رمز است. به کشورهای دیگر مسافرت نمیکنند مگر این که مجبور شوند. به مصاحبه رادیویی و تلویزیونی تن در نمیدهند و اجتماع را در حدی نمیبینند که پاسخگو باشند. اگر در مراسمی هم حضور پیدا کنند بالا مینشینند، دستور میدهند، فتوا صادر میکنند و بلافاصله صحنه را ترک میکنند. حاضر به جوابگویی نیستند. قدرت لایزال و بیقید و شرط برای رهبر سپر دفاعی میسازد. لذا تصمیمهای ضد اجتماعی برای رهبر هزینه کمتری دارد. همین است که بیمحابا عمل میکند. آدم میکشد. حکومت بر میگزیند و بدون نگرانی، به این و آن سیلی میزند. ناآگاهی به تراژدی غمانگیزی که برایشان اتفاق خواهد افتاد.
۳. خصلت خودشیفتگی (narcissistic): که با خود راضی بودن و عاشق خود بودن مشخص میشود. دیکتاتورها خود را تافته جدا بافته میدانند. سخت عاشق و شیدای خود هستند. خود را عقل کل و حلال مشکلات جهان میدانند در تمام علوم عقلی و نقلی و تخصصها و فلسفهها خود را صاحب نظر میدانند. غیر از خود کسی را قبول ندارند. کرامت و بصیرت انسانها در میزان نزدیکی و گوش به فرمان بودن آنهاست. و از این بابت است که سخت به انتقاد حساساند و کوچکترین انتقادی را با زندان و شکنجه و اعدام جواب میدهند و یک لحظه هم احساس پشیمانی ندارند. چون غیر از خود کسی را یا نظر دیگری را بر نمیتابند.(شاه اسماعیل پس از سرکوب شیبک خان ازبک و دستگیری او، به آدم خواران دربار خود (چگینها) دستور داد تا شیبک خان را حضورا قطعه قطعه کنند و گوشتش را بخورند.)
۴. دیگرآزاری (sadistic): که همراه است با لذت بردن از آزار دیگران. نوع لذت بردن دیکتاتورها از زندگی غیر عادی است. آنها توانایی دیدن شادی دیگران را ندارند. توانایی احساس همدردی را از دست دادهاند و برعکس از آزار دیگران لذت میبرند. اشتهای وصفناپذیر به قدرت با احساس سیری ناپذیر از آزار، شکنجه، محرومیت، زندان، تجاوز و اعدام دیگران به آنها آرامش میدهد. به این دلیل است که ترس را در جامعه گسترش میدهند چون صدای هر منتقد و مخالفی را سرکوب کردهاند، فکر میکنند توده مردم، هنوز ۹۹ درصد عاشق او هستند و حاضرند برای او جانشان را بدهند. فقط آنهایی نزدیکترند که از خود هویتی ندارند و مطیع و گوش به فرمان و فدایی رهبر هستند.(آقا محمدخان دستور داد تا لطفعلی خان زند را بیاورند و در حضور خود، مریدانش به او تجاوز کردند.)
۵. خصلت گوشهگیری و انزوا (Schizoid): که با انزواطلبی و گرایش به تنها بودن و گوشهگیری تعریف میشود. دیکتاتورها معمولا از جمع گریزان هستند. ماهها و گاهی سالها طول میکشد تا به مناسبتهایی آفتابی شوند. وقتی هم که در جمع حضور پیدا میکنند مثل رباطهای بدون عاطفه و احساس ظاهر میشوند، چهرهشان عبوس و بیتفاوت و بدون هیچ هیجان و نشاط است. کمتر به مردم و شنوندگان خود نگاه میکنند و معمولا به یک نقطه خیره میشوند و گاهی فقط دستها را بالا میبرند و مثلا به ابراز احساسات پیروان خود واکنش نشان میدهند. (یک نگاه ساده به سخنرانیهای هیتلر و صدام حسین، منزوی بودن و تنهایی این رهبران را بر ملا میکند.)
۶. خصلت اسکیزوتایپال: که با آمادگی برای ابتلا به بیماری اسکیزوفرنیا و شکاف در شخصیت مشخص میشود. بیماری اسکیزوفرنیا یکی از صعبالعلاج ترین بیماریهای روانی است. دیکتاتورها معمولا دو آدم مجزا هستند، یعنی قبل از این که به قدرت فردی برسند مثل مردم عادی هستند، ولی بعد از این که به قدرت میرسند شخصیت دیگری هستند که هیچ شباهتی به شخص اول ندارند. ارتباط دیکتاتورها با واقعیتها گسسته میشود. دچار اختلال در تفکر هستند. دیکتاتورها بیمار اسکیزوفرنیک نیستند ولی نشانههای شخصیت اسکیزویید را از خود نشان میدهند. چون آنها افکار خودشان را واقعیت میپندارند و نسبت به قدرت و توانایی خودشان دچار نوعی توهم هستند. (قذافی تا روزهای آخر، تظاهرات مردم به جان آمده را به خارجیهای دشمن، نسبت می داد که به کشورش رخنه کردهاند. او فکر میکرد که ۹۰ درصد مردم لیبی عاشق او هستند و او را رهبر انقلاب میدانند و حاضرند تا برای او کشته شوند.)
غذا می تواند بر خلق و خوی ما، مزاج ما و حتی نگاه ما به جهان اطراف تاثیر بگذارد.
در زمانه ای که به خصوص در جوامع مرفه همه جا از انواع و اقسام غذاها و دست پخت های جدید صحبت می شود ما سعی کرده ایم ذائقه و آداب غذاخوری تعدادی از بدترین دیکتاتورهای قرن بیستم را زیر ذره بین بگذاریم. هر چند می دانیم و منطق نیز حکم می کند، که ارتکاب اعمال شیطانی و غیر انسانی و یا کیش شخصیت ویرانگر لزوما به خوردن غذاهای ویژه ای بستگی ندارد ولی در بررسی غذاهای مورد علاقه دیکتاتورها متوجه شدیم که در رژیم غذایی مورد علاقه آنها می توان یک الگوی مشترک پیدا کرد.
اکثر دیکتاتورها به مرور زمان که پیرتر می شدند در مورد خلوص مواد غذایی که مصرف می کردند وسواس بیشتری نشان می دادند. به عنوان نمونه کیم ایل سونگ دیکتاتور سابق کره شمالی دستور داده بود که دانه های برنجی را که او مصرف می کند تک تک انتخاب کنند و یک موسسه تحقیقات پزشکی تاسیس کرده بود که تنها وظیفه آن بررسی راههای گوناگون برای افزودن بر طول عمر او بود.
نیکلای چائوشسکو آخرین رهبر حزب کمونیست رومانی، هرگاه به یک کشور خارجی سفر می کرد تمام مواد غذایی مورد نیازش را همراه خود می برد که برای کشور میزبان دردسر زیادی ایجاد می کرد. مارشال تیتو که سالها بر یوگسلاوی سابق حکم راند، وقتی دید نیکلای چائوشسکو فقط آب سبزیجات تازه را با نی می خورد و به هیچ غذای جامدی لب نمی زند به شدت تعجب کرده بود.
اکثر دیکتاتورهایی که ما رژیم غذایی آنها را بررسی کرده ایم فرزند خانواده های معمولی و یا کشاورز بودند و به همین خاطر جای تعجب ندارد که غذاهای مورد علاقه آنها هیچگاه غذاهای نایاب و یا به اصطلاح اشرافی نبود. به عنوان مثال مارشال تیتو که ضیافت های شام او برای سیاستمداران و خانواده های سلطنتی که از بلگراد دیدار می کردند بسیار پرتجمل بود، خود شخصا به چربی خوک گرم شده علاقه فراوانی داشت. و یا چائوشسکو وقتی که در محل اقامت خودش بود، عاشق سوپ مرغی بود که مرغ را با تمام اجزای آن از جمله پاها، کله و حتی منقارش می پختند.
برخی از معروفترین دیکتاتورهای قرن بیستم مثل آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی و مائو تسه، احساس می کردند که مسئولیت های سیاسی و حکومتی سنگینی که برعهده گرفته اند به دستگاه گوارش آنها فشار زیادی می آورد. آدولف هیتلر به نفخ شکم مزمن مبتلا بود و احتمالا به همین خاطر به سبزی خواری روی آورد. پزشک معالج او دکتر تئودور مورل راههای مختلفی را برای درمان این مشکل آزمایش کرد و به او ۲۸ داروی مختلف می داد که یکی از آنها از عصاره مدفوع دهقانان بلغارستان ساخته می شد.
در سوی دیگر معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی را داریم که از روی شواهد موجود می توان گفت نفخ و باد شکم بسیار شدیدی داشت. ولی نه خودش نگران آن بود و نه در نشان دادن این مشکل و عوارض آن به اطرافیان روی دربایستی داشت.
در اواسط جنگ جهانی دوم بنیتو موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا که نه از نظر سیاسی و نه از نظر سلامت در وضعیت خوبی نبود، توسط یک پزشک نازی معاینه شد و پزشک اعلام کرد او به یک یبوست خطرناک مبتلا است.
مائو تسه که به خوردن گوشت علاقه وافری داشت در تمام عمرش به مشکلات گوارشی مبتلا بود. او در یکی از نامه هایش به رفقای خود در سالهای اول قدرت نوشته بود: “من خیلی می خورم و خیلی هم دفع می کنم.” سالها بعد در دیداری از اتحاد جماهیر شوروی برای ملاقات با استالین، مائو تسه تونگ دچار یک یبوست شدید شد و نمی توانست عمل دفع را انجام دهد. از قرار معلوم دلیلش این بود که توالت هایی که او به آن عادت داشت در مسکو یافت نمی شد.
به نظر می رسد که بدن و سیستم هاضمه رفیق استالین مثل اسمش از فولاد بوده. او از همان اوان جوانی اشتهای زیادی داشت و دور سفره ای مملو از غذاهای لذیذ گرجی می نشست. ضیافت های شام او از ساعت یازده شب شروع می شد و تا پنج صبح ادامه می یافت. پس از میگساری کار به آواز خواندن دسته جمعی و رقصیدن می کشید. کمتر کسی می توانست پا به پای استالین برود. گفته می شود که در یکی از همین شام های طولانی نیکیتا خروشچف از مقام های ارشد حزب کمونیست شوروی که بعد از استالین به قدرت رسید، به خاطر خوردن غذا و مشروب زیاد و سر به سر گذاشتن های بی رحمانه استالین تقریبا از هوش رفت.
قاعدتا برای آن دسته از دیکتاتورها که به شدت در مورد جان خود بیمناک بودند، فردی که غذای آنها را مزه می کرد (پیشمرگ می شد) بسیار ضروری و با ارزش بود. به عنوان مثال آدولف هیتلر در تمام سالهای جنگ یک گروه پانزده نفره از این زنان پیشمرگ داشت و غذای او ۴۵ دقیقه پس از آنکه توسط تمامی این زنان امتحان می شد، سر میز می رفت.
عدی پسر عیاش صدام حسین پس از کشتن یکی از پیشمرگ های پدرش به شدت کتک خورد و زندانی شد. نیکلای چائوشسکو هیچگاه بدون یکی از ماموران ارشد اداره امنیت خود که در ضمن شیمیدان بود و یک آزمایشگاه سیار سنجش مواد غذایی را با خود حمل می کرد، مسافرت نمی کرد. در نهایت هیچ یک از این تمهیدات، از مواد و داروهای معجزه گر برای افزودن بر طول عمر گرفته تا شیمیدان و خدمه و پیشمرگ به کار دیکتاتورها نیامد. همه آنها مردند و بسیاری از آنها به شکل خشن و فجیعی مردند.
منابع :
- psychology-of-dictators-power-fear-anxiety
- ماکس شلر، کین توزی، نشر ثالث
- بررسی روانشناختی خودکامگی نوشته مانس اشپربر
- مکتب دیکتاتورها نوشته اینیاتسیو سیلونه