علت بزرگی مغز انسان
وزن متوسط مغز انسان امروزی حدود 1350 گرم است.
مغز انسان امروزی قادر به جمع آوری، ذخیره کرده و پردازش اطلاعات زیاد در یک آن است، می تواند مسائل را حل کند و افکار انتزاعی خلق کند و تصویر بسازد.
تفاوت دوره تکامل فیزیکی انسان با نزدیکترین فامیل خود در حلقه پستانداران یعنی شامپانزه بین ۵ تا ۷ میلیون سال تخمین زده شده است. در این دوران بدن انسان در کنار تغییر فاحشی که داشته است توانست از قابلیت های ذهنی بیشتری برخوردار گردد. ما قادر به ایجاد زبان شفاهی و نوشتاری و درک مناسبات ریاضی شدیم. ابزار مورد استفاده در زندگی مان پیشرفت بی نظیری کرد و به ماشین های پیچیده دست یافتیم، تا آنجا که قادر به ترسیم نقشه ژنتیک خودمان شدیم. با همه این تغییرات، ما و شامپانزه بین ۹۶ تا ۹۹ درصد DNA مشابه داریم.
بخشی از مجموعه ژنتیک ما به یاری جهش هایی که اتفاق افتاد با سرعت زیاد متحول شد و توانست جلوه جدیدی به ساختمان دی ان ای ما بدهد. این ادعای علمی را می توان از طریق مقایسه ساختمان ژنتیک پستانداران که همیشه یکسان است و تفاوت هایی که مناطقی از ژن انسان به خود گرفته است مشاهده کرد. دانشمندانی که موفق به شناسایی این نواحی در ژن بشر شده اند به آن لقب مناطق سریع متحول شده انسانی ( HARs) داده اند.
امروزه تفاوت های مزبور مشخص شده است که در خود ژنها اتفاق نمی افتد بلکه نوعی تحریک کننده یا تشویق کننده یا افزاینده هایی هستند که به بعضی ژن ها متصل می شوند. در اصل شاید اگر ژن ها را بازیگران میدان مسابقه بدانیم نقش این راهنماها شبیه کاری است که مربی ها انجام می دهند. مربی هایی که اعمال و رفتار بعضی ژن ها را کنترل می کنند و به قابلیت شان برای دستکاری رفتار از قبل تعیین شده می افزایند.
این مربیان (HARs) همراه و متصل به ژن ها همان هایی هستند که مسیر سریع تحول تکاملی بشر را به دست گرفتند و نشانه های مشهور نظیر شصت دست مان که تفاوت و توانایی اش به طور اساسی متحول شده است تا شکل گیری مغز بزرگتر، بخشی از دستاوردهایشان است.
اما برای اینکه متوجه شویم دقیقا این راهنماهای متصل به ژن ها چکار می کنند به تحقیقاتی نگاهی می اندازیم که به بررسی یکی از این ژنها به نام HARE5 پرداخته است. راهنماهایی که نقش تعیین کننده در افزایش حجم مغزی بشر داشته است. در این تحقیق آزمایشگاهی دو راهنمای فوق را که هم در ژن بشر وجود دارد و هم در شامپانزه به جنین موش منتقل می کنند. این آزمایش می خواهد مشخص کند که آیا مشوقین و مربیان مزبور قادر به افزایش حجم مغز و هوشمندی موش خواهند شد؟
تیم تحقیقاتی دانشگاه ضمن انتقال محرکین ژن HARE5 انسان و شامپانزه به دو گروه مجزا از موش ها، این کنترل را هم به کمک همان مربیان ژنتیکی فراهم کردند که ماده شیمیایی آبی رنگی نیز در محوطه مورد آزمایش مغز موش های مورد نظر در مرحله جنینی شان تعبیه کنند تا تغییرات و تحولات فیزیکی سریع کننده قابل مشاهده بشود.
جنین موش ها از روز نهم شروع به ساختن سلول های مغزی می کنند و HARE5 بعد از مدت کوتاهی شروع به کار کردند. مشاهدات نشان داده است که مربیان ژنتیک انسانی فعالیت وسیعتری را در مغز جنین دامن زدند و حجم مغز جنین ها بیشتر و زودتر شروع به تغییر کرده بودند. این تحریک کننده ها یا راهنمای ژن ها در بخشِ ساختن یاخته های عصبی مغز جنینی موش ها نیز موثر بوده اند و سلول های بنیادی یاخته ها سریعتر تقسیم می شدند. به طور مشخص یاخته ها در شروع ساخته شدن مغز در جنین موش هر ۱۲ ثانیه دو برابر می شوند ولی با کمک HARE5 انسانی هر ۹ ثانیه تقسیم و افزایش صورت می گیرد که در ادامه باعث افزایش قابل توجه یاخته های عصبی در مغز موش ها می شود.
دکتر Debra Silver که مدیریت این آزمایش را برعهده داشته است، می گوید:« مغز موش هایی که از حمایت HARE5 انسانی برخوردار بودند ۱۲ درصد بزرگتر از گروه دیگر بودند. نتیجه ایی که خودمان هم توقع نداشتیم. این آزمایش در نوع خود، جدیدترین بررسی درباره تاثیر مستقیم دستکاری های بسیار کوچک در DNA می باشد.
مثل همیشه و منطقا نظرات مخالف درباره نتیجه گیری این آزمایش هم وجود دارد. از جمله اینکه معلوم نیست مغز بزرگتر برای موش، باعث باهوش تر شدن شان شود. مضافا اینکه معلوم نیست آیا تفاوت بین ژن انسان و شامپانزه (هر چند بسیار خفیف) در تغییرات مغز دو گروه موش موثر بوده است یا HARE5 نقش تعیین کننده داشته است. موش های این آزمایش همچنان تحت مراقبت هستند تا در مراحل بعدی در حین بررسی رفتار و واکنش های شان به این موضوع نیز بپردازند که آیا واقعا با هوش تر هم شده اند؟
منبع : http://phenomena.nationalgeographic.com/2015/02/19/
انسان از چند درصد مغز خود استفاده میکند
این باور تا حد زیادی در بین مردم پذیرفته شده است که انسان فقط از ۱۰ درصد مغز خود استفاده میکند. این ادعا به گونهای در جهت نشان دادن تواناییهای خارق العادهی مغز بوده و حتی فیلمهایی نیز در این ارتباط ساخته شده است که در صورت بکارگیری کل مغز، انسان توانایی انجام کارهای اعجابانگیزی پیدا خواهد کرد. نمونهای از این فیلمها فیلم «نامحدود» و فیلم «لوسی» هستند.
واقعیت این است که این ادعا به هیچ وجه ریشهی علمی ندارد و در واقع بیشتر قسمتهای مغز بدون توجه به کارهایی که انجام میدهیم اکثر اوقات فعال هستند. تصویربرداری از مغز با فناوریهای نوین مانند پت اسکن و اف ام آر آی نشان دادهاند که یک مغز زنده حتی در هنگام خواب نیز فعالیت قابل توجهی نشان میدهد و فقط در صورت آسیب مغزی بعضی قسمتهای آن غیرفعال میشوند. از نظر فرگشتی نیز وجود یک قابلیت بدون مصرف در بدن انسان فقط وقتی موجه است که قبلاً کاربرد داشته و با بی مصرف شدن آن بار زیادی بر دوش انسان نداشته باشد؛ در غیر اینصورت به مرور زمان از بدن انسان حذف خواهد شد. در واقع فرگشت فقط صفاتی را در جمعیتهای موجودات زنده بوجود میآورد که بر بقای انسان تاثیرگذار باشند و وجود آنها از نظر منابع و مصرف انرژی توجیهپذیر باشد.
بری گوردُن٬ متخصص مغز و اعصاب٬ این باور را غلط دانسته و توصیف میکند: “ما از تمامی قسمتهای مغز استفاده میکنیم و بیشتر قسمتهای مغز اکثر اوقات فعال هستند.” محقق علوم اعصاب، بری بایرشتاین، ۳ دلیل برای رد این باور بیان میکند:
- ۱- بررسی آسیبدیدگیهای مغزی : اگر ۹۰ درصد از مغز بیاستفاده باشد، آسیب به این نواحی نباید بر عملکرد مغز اثری داشته باشد، در مقابل ، تقریبا هیچ ناحیه ای از مغز وجود ندارد که در صورت آسیب دیدگی باعث از دست دادن توانایی و قابلیت های جسمی نشود. حتی خفیفترین آسیبها به کوچکترین بخش های مغز می تواند آسیبهای جدی به همراه داشته باشد.
- ۲- تصاویر گرفته شده از مغز نشاندهنده این هستند که بدون توجه به اینکه چه کاری انجام میدهیم، همهی بخش های مغز همیشه فعال هستند. بعضی از بخش ها در یک زمان از سایر بخشها فعالترند، ولی به استثنای آسیب های مغزی(به بخش هایی از مغز) هیچ بخشی در مغز وجود ندارد که کاملا غیر فعال باشد.
- ۳- مغز بخش بسیار بزرگی از اکسیژن و مواد مغذى در مقایسه با بقیه اعضای بدن به خود اختصاص میدهد و چیزی در حدود ۲۰ درصد از انرژی بدن را نیاز دارد (بیشتر از سایر ارگان های بدن)، علیرغم آنکه مغز، ۲ درصد از وزن بدن انسان را نیز تشکیل می دهد. اگر ۹۰ درصد آن بدون استفاده باشد یک مزیت بسیار بزرگ برای زنده ماندن انسان هایی با مغز کوچکتر و کارآمدتر وجود دارد و اگر این صحیح باشد، در فرآیند انتخاب طبیعی، مغز ناکارآمد حذف می شود. این نیز بسیار بعید است که یک مغز با داشتن ماده زائد بسیاری در فرگشت پیروز شده و در جایگاه نخست قرار گیرد. با توجه به خطر تاریخی مرگ در هنگام زایمان در ارتباط با اندازه بزرگ مغز ( با توجه به اندازه اسکلت جمجمه موجود ) این یک سد بزرگی در مقابل انتخاب طبیعی است، در صورتی که تنها ۱۰ درصد مغز قابل استفاده باشد.
منبع : https://en.wikipedia.org