ایرانیها عصبانیترین مردم جهان
ایرانیها و عراقیها عصبانیترین مردم جهان به شمار میآیند.
عصبانیت، واکنشی ارادى است که فرد در برابر احساس خشم نشان می دهد. خشم غیر ارادی، ولی عصبانیت ارادی و انتخابی است.
بر اساس نظرسنجی موسسه گالوپ، مردم ایران در کنار عراقیها «عصبانیترین» مردم جهان به شمار میآیند. در نظرسنجی این موسسه آمریکایی که نتایج آن در نشریه ایندیپندنت منتشر شده، نشان می دهد که مردم عراق، ایران و کامبوج، دارای بالاترین میزان عصبانیت و تجربههای منفی در جهان هستند.
در نظرسنجی سال ۲۰۱۴ این موسسه، ۱۵۳ هزار نفر از ۱۴۳ کشور جهان به پرسشهای مطرح شده پاسخ دادند. بر این اساس، پاراگوئه خوشحالترین مردم جهان را دارد. پس از آن به ترتیب مردم کلمبیا، اکوادور، گواتمالا، هندوراس، پاناما، ونزوئلا، کاستاریکا، السالوادور و نیکاراگوئه قرار دارند. مردم سودان، تونس و بنگلادش نیز به ترتیب، ناراحتترین مردم جهان با کمترین میزان تجربههای مثبت روزانه هستند. در سال ۱۳۹۲ نیز پژوهشگران دانشگاه کوئینزلند استرالیا، مردم ایران را جزو افسردهترین مردم جهان شناسایی کردند.
در نظرسنجی های سال های اخیر، مردم ایران در کنار مردم عراق از جمله غمگینترین و عصبانی ترین مردمان جهان هستند.
سبب شناسی
یکی از علتهای خشم، ناکامی است. خشم احساسی است که می تواند یک رفتاری را بعنوان عصبانیت در پی داشته باشد.
خشم معمولا احساسی است که از ناکامی نشأت می گیرد، یعنی وقتی فرد یک خواسته ای دارد و آن خواسته برآورده نمی شود ناکامی را تجربه می کند و این موضوع باعث خشم و عصبانیت می شود.
می توان ریشه های خشم را در لابه لای باورهای غلط حاکم در فرهنگ و جامعه جستجو کرد. در فرهنگ ایران باور غلطی مبنی بر این وجود دارد که کودک باید چشم و دل سیر باشد و این بدین معناست که کودک هر چه میخواهد باید در اختیار او قرار بگیرد، قطعا این موضوع تا یک سالگی درست است. اما از یک سالگی به بعد، باید کودک را با ناکامی متناسب با سن و توانش آشنا کنیم و این باید طی پروسه ای آهسته و نرم صورت بگیرد. برای مثال در ابتدا از هر ۵ خواسته کودک به یک خواسته اعتنا نکنیم تا او با حس ناکامی آشنا شده و بتواند از ۲ الی ۳ سالگی به بعد با ناکامی بیشتری مواجه شود.
اساس شکلگیری یک کودک بر اساس تربیت درست است. تربیت یک خط تولید است؛ یعنی همه چیز باید به صورت درست پیش برود تا این خط تولید نتیجه درست بدهد. اگر یک جایی در این خط تولید درست عمل نکند، برای مثال اگر در خط تولید خودرو یکی از ایستگاه ها کار خود را به درستی انجام ندهد و یک خودرو برای زمان طولانی تری در آن ایستگاه بماند، خط تولید با مشکل مواجه خواهد شد.
اگر کودک در خط تربیتی خود ناکامی را به درستی تجربه و درک نکرده باشد در حدی که برای مثال بتواند بین پفک و آدامس یکی را انتخاب کند و یکی را ناکام شود، در بزرگسالی بدلیل عدم تجربه و درک ناکامی، در صورت مواجهه با هر نوع ناکامی به خشم و در نهایت عصبانیت سوق پیدا می کند.
باید یادآوری کنم که در فرهنگی که مردم معتقد هستند کودک باید پادشاه باشد یا اینکه هر چیزی می خواهد در اختیار او قرار بگیرد (به تعبیر عامیانه چشم و دل سیر باشد)، آن وقت این کودک با طعم ناکامی مواجه نمیشود و وقتی این کودک بزرگ می شود این ناکامی تجربه نشده است؛ یعنی سلول های مغزی برای این موضوع هیچ تجربه، اندوخته یا ذخیره ای ندارند. با توجه به اینکه انسان مغز حیوانی هم دارد که اگر وارد عمل شود، بر اساس اولویت واکنش های مغز حیوانی، پرخاشگری اولین انتخابش خواهد بود.
کودک در ابتدا هیچ تعریفی از مرز برای خود ندارد و این پدر و مادر هستند که با تربیت درست مرز را برای او تعریف می کنند. فردی که مرز مشخصی برای خودش تعریف نکرده وقتی با ناکامی مواجه می شود، عصبانیت و پرخاشگری می تواند از واکنش های او باشد. از جمله این عصبانیت ها می توان به حیوانآزاری و کودک آزاری و حتی جرم هایی چون دزدی و رفتارهای ضداجتماعی چون تجاوز جنسی و ارتباط جنسی با محارم نام برد.
همه این رفتارها و واکنش ها، یک بنیان بیشتر ندارد و آن این است که بخشی از مغز که باید کار بازدارندگی را انجام دهد، در کودکی برای ما شکل نمی گیرند و به همین دلیل نمی توانند جلوی ارضا خواسته ها و نیازها را بگیرند و یا به شکل صحیحی آنها را ارضا نماید.
خشم و عصبانیت از دیدگاه تئوری انتخاب
از دیدگاه تئوری انتخاب، خشم یک بیماری نیست، یک اختلال در ساختار شخصیت نیز به شمار نمی رود، یک مشکل هورمونی نیست، بلکه رفتاری است که فرد به هنگام مواجهه با مانع و ناکامی از خود بروز می دهد. این رفتار معطوف به هدفی است و آن هدف، رفع ناکامی است. چون این رفتار هدفمند است، پس فرد به طور کاملا آگاهانه آن را انتخاب می کند.
چرا افراد خشمگین و عصبانی می شوند؟
بر اساس تئوری انتخاب، خشم و عصبانیت برای فردی که آن را انتخاب می کند، کنش های مؤثری است. عصبانیت یعنی “کنترل خودت را از دست بده تا کنترل دیگران را به دست بگیری”.
وقتی خشمگین می شویم و پرخاشگری می کنیم، در واقع شیوه ای را انتخاب می کنیم تا دیگران را وادار کنیم، کاری را که از آنها می خواهیم انجام بدهند. این شیوه ای است که ما در دنیای مبتنی بر کنترل بیرونی آموخته ایم.