طلاق: پدیده ای مدرن
عبور جامعه از شکل سنتی به مدرن
آیا اصولا طلاق یک ناهنجاری اجتماعی است یا نشانهای از رشد خود اگاهی و فردیت؟ آیا هنوز هسته اصلی جامعه خانواده است؟
آمار چند سال گذشته در ایران حاکی از آن است که طلاق رشدی ۲۵ درصدی داشته است، به عبارت دیگر از هر ۴ ازدواج یکی به طلاق ختم میشود. میزان طلاق در ۵ سال گذشته ۴۰ درصد رشد داشته است که بیشترین آنها مربوط به زوجهایی با سن زیر ۳۰ سال است. حدود سه چهارم از طلاقها مربوط به زوجهایی است که کمتر از ۱۰ سال از زندگی زناشویی آنان میگذرد.
در شهر قم از هر ۴ ازدواج یکی به طلاق منجر میشود؛ ۳۵ درصد ازدواجها در قم به طلاق میرسد. استان قم بعد از تهران رتبه دوم طلاق در کشور را داراست. چند سالی میشود که نگرانی درباره آمار بالای طلاق در ایران تیتر اول بسیاری از صفحات اجتماعی رسانههاست.
طلاق به خودی خود یک ناهنجاری به حساب نمیآید، بلکه یک انتخاب عقلانی است. طلاق در واقع یک انتخاب است، همان طور که ازدواج یک انتخاب است، برای این که فرد زندگی خودش را بهبود ببخشد. به نظر می رسد، کسانی که طلاق را یکسره با ناهنجاری توضیح میدهند، یک نگاه محافظهکارانه دارند و این همان نگاهیست که از گذشته دور چنین عنوان شده که موقع ازدواج سوگند خورده میشود که جز مرگ چیزی نتواند بین دو زوج جدایی ایجاد کند.
هرچه جامعه مدرنتر میشود، فردیت معنای بیشتری پیدا میکند و به همین دلیل افراد دیگر دلیلی نمیبینند که فردیت خود را به خاطر مصالح جمعی سرکوب کنند. طلاق نشانه گسترش مدرنیته است و نشانگر این است که افراد و بهویژه زنان به خواست و به بدن خودشان و به نیازهای خودشان بیشتر از قضاوت جمع، جامعه یا پدر و مادر توجه میکنند.
در جامعه مدرن، فرد سلول اصلی جامعه است و نه خانواده. هرچه جامعه مدرن تر می شود، هرچه با توسعه حقوق فردی و برابری زن و مرد بیشتر روبهرو میشویم، میبینیم که ارجحیت خانواده بر زندگی مجردی(Single life) کمتر میشود. در کشورهای مدرن نظیری سوئد، بههیچ وجه خانواده یک منزلت اجتماعی برتر را در قانون بازتاب نمیدهد و نوعی تکثرگرایی(Pluralism) نسبت به شکل زندگی وجود دارد.
تقدیس خانواده در شکل سنتی آن تنها مخصوص افکار محافظهکارانه است که جوانان به راحتی زیر بار آن نمیروند. هرچه جامعه ایران جلوتر میرود، اشکال سنتی رابطه دو جنس (یا اشکال سنتی خانواده) بیموضوعتر میشود، یکی از دلایل افزایش طلاقها هم همین تمایل جامعه به عبور کردن از شکل سنتی خانواده است.
ازدواج و رابطه جنسی
هسته اصلی جامعه مدرن دیگر نه خانواده که فرد است. در ایران تنها راه رسمی برقراری رابطه جنسی، ازدواج است. در حقیقت برقراری رابطه جنسی قبل از ازدواج نه مرسوم است و نه پسندیده و نه قانونی. بنابراین یکی از مهمترین نیازهای فرد سالم که رابطه جنسی متعادل است، قبل از ازدواج قابل امتحان نیست. از این رو به گفته آمارهای رسمی حدود ۶۰ درصد از طلاقها به دلیل همین ناهماهنگی جنسی دو طرف صورت میگیرد.
شاید توقع جنسی در ایرانیان افزایش پیدا کرده است، افراد بدون توجه به قوانین یا عرف جامعه به اشکال دیگری نیاز جنسیشان را پاسخ می دهند. در نتیجه، آن شکل بسته خانوادگی با توقعات جنسی افزایش یافته افراد در تضاد میافتد.
جامعه ایران، به ویژه نسل جوان، به هیچ وجه مایل نیست با ارزشهای کهن و سنتی جامعه، خودش را تطبیق دهد. بنابراین وقتی که قوانین و عرف، شکل دیگری از تجربه جنسی را اجازه نمیدهد، خانوادهها ناپایدارتر میشود و جداییها به مراتب افزایش پیدا میکند، به خاطر اینکه رضایت جنسی از یکدیگر وجود ندارد.
نمی توان جلوی جهانی شدن و رشد مدرنیته را گرفت؛ تغییر ارزشها از ارزشهای جمعی به ارزشهای فردی، موجب شده است که مردم ایران دچار تعارض شوند. بین ارزشهای حاکم و آنچه در بطن جامعه جریان دارد، یک تضاد شدید به چشم میخورد. مثلا در شهر قم که یک بافت سنتی-مذهبی دارد، آمار طلاق بالاست. به دلیل پاسخگو نبودن ارزشهای حاکم، نوعی موقعیت ناهنجاری یا بینرمی(Animic) ایجاد شده است که استرس در خانوادهها را افزایش داده و به طلاق منجر میشود.
مشکل دنیای مدرن و افکار مدرنیته نیست
شاید مشکل این باشد که قبای مدرنیته بر قامت افراد جوامع سنتی تنگ است و افراد اندکی پس از پوشیدن این قبا در تلاشند تا آن را از تن خود در آورند و همان ردای سنتی خود را بر تن کنند. در حالی که پذیرش قواعد دنیای مدرن و احترام به حقوق فردی افراد، امری ناگزیر در دنیای امروز است.
مردان جوامع سنتی باید بپذیرند که زن علاوه بر نقش همسری و مادری، دارای هویتی فردی است که شناخت صحیح آن و احترام به حقوق این هویت امری اجتناب ناپذیر است. زن نیز در جامعه سنتی باید بر این امر واقف باشد که او در ذهن مرد هنوز به عنوان کهن الگویی در نقش مادر به تصویر کشیده میشود و پاک کردن این تصور از ذهن مرد سالها به طول خواهد انجامید.
حقوق مساوی در ازدواج
درباره موضوع مهریه و حق طلاق می توان به دیدگاه متعادلی رسید. در کشور ما مهریه نوعی تعهد مالی و هدیه است. مهریه در واقع نوعی تضمین برای زنانی است که با ازدواج، در شرایطی قرار میگیرند که مرد هر وقت بخواهد میتواند او را طلاق دهد. در چنین شرایطی، زن میماند و مشکلات زیادی که در جامعه برای او وجود دارد. در واقع مهریه، سرمایهای است که زوجه بتواند با آن یک زندگی متعارف داشته باشد و در شرایطی که فرصتهای شغلی برای زنان کمتر است، این امکان را داشته باشد که نیازهای ضروری مادی زندگیاش را برطرف کند؛ (در واقع اگر جامعه فرصت های شغلی را به صورت برابر بین زن و مرد تقسیم کند، دیگر نیازی به مهریه هم نیست).
امروزه در مورد مهریه، زیادهرویهایی دیده می شود که باعث میشود به جای اینکه زنان مورد احترام قرار بگیرند، تعیین بالای مبلغ مهریه، شاخص ارزیابی ارزش اجتماعی و فردی آنها شود. مبلغ مهریه، میزان علاقه و اعتباری نیست که یک مرد برای همسرش قائل است.
اگر به گونهای ساختار قوانین تغییر پیدا کند که حقوق مساوی برای زن و مرد در نظر گرفته شود، مهریه به عنوان ابزار فشار مورد استفاده قرار نمیگیرد. همچنین می توان حق طلاق را برای زنان به رسمیت شناخت. آنچه باید به آن بیندیشیم این است که اجازه ندهیم، ازدواج وسیلهای برای کسب درآمد شود.