جامعه ایران در حالت انفجار است
در آخرین پژوهشی که موسسه گالوپ انجام داد، لیستی از عصبانیترین مردم جهان منتشر کرد که متاسفانه ایران در صدر این لیست قرار گرفت و ایرانیان به عنوان عصبانیترین مردمان جهان شناخته شده اند. این مسئله جای تامل بسیار دارد. بسیاری از مسائل در شکلگیری این آمار نابسامان دخیل هستند. از وضعیت نامطلوب اقتصادی، تورم، بیکاری، قیمت ارز گرفته تا فرهنگ چشم و هم چشمی و بسیاری دیگر از مسائل فرهنگی، در تبدیل کردن مردم ایران به عصبانیترین مردم جهان نقش دارد.
آنچه در مورد جامعه ایرانی مسلم است، قبل از هر گونه تحقیق باید دیدی نسبت به وضعیت جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و جنسیتی ایران پیدا کرد. ما از لحاظ شرایط روحی و روانی مردمانی هستیم که به علت شرایط جنگ، تحریم، رکود اقتصادی، برخورد جناحها، التهاب اقتصادی و فرهنگی و تحولات غیرقابل پیش بینی اقتصادی در کشور دچار هیجان، التهاب، افسردگی و عدم تعادل روحی و روانی هستیم.
به طور کلی ما با استفاده از علم آسیبشناسی اجتماعی میتوانیم این عدم تعادل را در واکنشهای بیرونی اشخاص مطالعه کنیم. البته قشر زیادی از ایرانیان دچار حالات عصبی و هیجانی هستند که البته با مدیریت و کنترل آن سعی میکنند که از بروز واکنشهای خارجی عصبی جلوگیری به عمل بیاورند. اما مطالعه کنشهایی که بعضا از طریق نهادهای عمومی مورد رصد قرار میگیرد نشان میدهد ما از نظر جرائم هیجانی در ردههای اول جهان هستیم و اصطلاحا رفتارهای هیجانی در ما دیده میشود. مثلا بسیاری از قتلها در ایران به علت بوق زدن است.
مطالعات روانشناسی ثابت میکند ما به حدی در شرایط التهاب عصبی و روانی به سر میبریم که هر گونه محرک خارجی سبب واکنشهای شدید بیرونی ما میشود. ضمن اینکه سریع عصبانی میشویم، سریع هم واکنش نشان میدهیم. این یعنی مدیریت ما بر کنترل محرکهای بیرونی بسیار ضعیف است و ثانیا مدیریت بر حالات عصبی و هیجانی نیز در جامعه ایران بسیار ضعیفتر است. بدون بهره گیری از هوش اجتماعی، صرفا واکنشهای غریزی به کار میبریم و مانند حیوانات سعی در تخلیه خشم خود داریم و معضلات و چالش های رو به رو را با بدترین واکنش پاسخ میگوییم. بررسی آمارهای جرائم نشان میدهد که ما همیشه در حالت عصبی هستیم.
علت خشم انسانها به طور کلی سه عامل است. ۱. عوامل روحی روانی ۲. عوامل جسمی ۳. آموزههای اجتماعی .
در جامعهای که مردم در شرایط جنگی زندگی کرده اند، تا سالها آسیبها و التهابهای ناشی از روزهای جنگ در شخصیت انسانها تهنشین میشود و فرزندان آن مردم هم تحت تاثیر یک تربیت نامتعارف قرار میگیرند و این التهابها به نسل بعد منتقل میگردد. در این میان عوامل مضاعف و متعددی مانند تحریم، مدیریت ناکارآمد اقتصادی و فرهنگی و درگیریهای سیاسی برای جناحها، نیز بر روحیه مردم تاثیرگذار است.
اگر تمامی این عوامل را در کنار هم قرار دهیم متوجه میشویم که ملت ایران ملتی ناخشنود، ناشاد و ناراضی است. به عنوان مثال اخیرا افزایش نرخ ارز که بسیاری از مسولان نمی خواهند و یا نمی توانند بگویند یا شاید حتی در این مورد فکر هم نکرده باشند. وقتی که مردم میبینند هر لحظه اجناس و داراییهایشان کم ارزش تر میشود و امکان جبران آن را ندارند، باعث میشود جامعه نتواند یک زندگی متعارف متعادل داشته باشد و در نتیجه شادی، راحتی، آسایش و فراغ بال از زندگی انسانها رخت بر میبندد. وقتی حالات افسردگی و هیجان در انسان باشد، انسانها نمیتوانند با یکدیگر ارتباط صحیح عاطفی برقرار کنند. در نتیجه افراد عصبی میشوند و با بروز رفتارهای هیجانی باعث بروز آسیبهای اجتماعی میشوند.
شاید این ضرب المثل قدیمیها را شنیده باشید که میگفتند آدم باید دلش خوش باشد و سفره پر موجب خوشبختی نیست. با اینکه یکی از عوامل خوشبختی تمکن مالی است، اما جامعه ما از نظر شیوه فرهنگی جامعه غم انگیزی است. ما با غم پرورش پیدا میکنیم و حتی گاهی مشاهده میکنیم که مراسمهای شاد مذهبی هم که باید موجبات شادی مردم را فراهم آورد، با گریه و غم و اندوه همراه میشود. شادی در یک جامعه نتیجه تمدن و فرهنگ کشور است. این در صورتی است که با مطالعه تاریخ، در می یابیم که تاریخ ما از ۳۰۰ سال پیش، دچار یک عارضه غم افزایی شده است. علت آن هرچه باشد، ریشه در تاریخ دارد. دوم اینکه وقتی در یک جامعه درگیری مکرر و مداوم میبینی، نمیتوانی شاد باشی. چرا که شاید نیاز به یک آرامش روحی و امید به آینده دارد.
شاید سن زیستن افزایش پیدا کرده باشد اما مردم ما امید به آینده ندارند. وقتی دو سوم جوانان تحصیل کرده ما بیکار هستند، چگونه میتوانند شاد باشند؟؟ این جوان ناشاد و ناامید، ناامیدی را برای خانواده خود به ارمغان میبرد. خانوادهای که نگران فرزندش است هیچ وقت فراغ بال ندارد. بنابراین وقتی امید به آینده کم باشد، اخبار اقتصادی قابل پیش بینی نباشد و معیار برای انتخابهای سیاسی نباشد، که این خود نشان دهنده این است که جامعه دارای یک تعادل و حالت منظم برای انتخابهای سیاسیاش نیست، وقتی ثبات سیاسی و اقتصادی نداریم، وقتی از نظر جغرافیایی در یک منطقه جنگ زده و پر آشوب هستیم، خواه ناخواه تحت تاثیر شرایط قرار میگیریم.
در نتیجه بخش مهمی از انرژی ما صرف این میشود که ما همیشه در یک حالت آماده باش قرار داشته باشیم و آرامش نداشته باشیم و نتوانیم برای آینده برنامه ریزی بکنیم. در نتیجه همیشه مضطرب و عصبی می باشیم. متاسفانه جامعه ما اصلا در شرایط مطلوبی به سر نمیبرد. گرانی، بیکاری، نوسانات نرخ ارز، غم و اندوه رخنه کرده در فرهنگ ما و اثرات جنگهای منطقهای همه و همه باعث شده جامعه در یک حالت تدافعی قرار گیرد، که مانند بمب هر لحظه آماده منفجر شدن است. این شرایط خود باعث بروز انواع آسیبهای اجتماعی و جرائم ناشی از آن میشود که نتیجه آن وضعیتی را به وجود میآورد که افراد جامعه نتوانند به زندگی سالم خود ادامه دهند.