جامعه بی حس ایران
جامعه ایران دچار بیحسی عاطفی شده است
جامعه ایران شبیه فردی شده است که روانش از هم گسیخته است. این جامعه نسبت به همه چیز بی اعتنا شده است.
جامعه ایران دچار بیحسی عاطفی شده است. رویدادهایی، چون انقلاب، جنگ، ترور شخصیتهای برجسته، کاهش ارزش پول ملی و…. که در شرایط عادی هضمشان برای یک جامعه سالم نیاز به سالها زمان است، برای جامعه بحرانزده ما، چون موجی است که یکی پس از دیگری میآید و با آمدن هر موج، تکانههای موج قبلی به سرعت فراموش میشود.
متاسفانه ذهن ایرانیان در برابر این پدیده های زشت و مخرب بیحس شده است و به جای اینکه نسبت به پیامدهای آن بیندیشد برایش افسانه و داستانهای کمدی میسازد و همه چیز را به سخره میگیرد.
جامعه بحرانزده ایران دیگر یک کل واحد نیست بلکه همچون شیشهای که بر زمین افتاده و خرد شده، از هم پاشیده است. جامعه شبیه فردی شده است که روانش از هم گسیخته است. این جامعه نسبت به همه چیز بی اعتنا شده است. چنان بیاعتنا که گویی نه میبیند و نه میشنود و نه احساس میکند، در واقع سیستم عصبی این جامعه مختل شده است. فقط حوادث بسیار بزرگ و فجایع ممکن است توجه چنین جامعهای را آن هم در لحظه به خود جلب کند.
حافظه کوتاهمدت جامعه آنقدر ضعیف شده است که حتی گذشته نزدیک را به خاطر نمی آورد. جامعه بحرانزده تنها کاری که برای حفظ بقا، آن هم به صورت ناخودآگاه، انجام میدهد، فراموشی است. فجایع در لحظه او را به درد میآورد ولی این درد به سرعت فروکش میکند و فاجعه تبدیل به خاطره میشود.
اما این شرایط بحرانی دایمی نیست. جامعه بیمار یا ساقط میشود یا سلامتیش را بازخواهد یافت. به میزان فروکش کردن بحران، سیستم عصبی جامعه دوباره فعال می شود و حافظهاش را به دست می آورد.
موقعی خواهد رسید که جامعه به کوچکترین و جزئیترین مسائل توجه نشان می دهد و با رخدادهای بزرگتر و تلختر، تلخی های گذشته را به یاد می آورد. اگر عرصه مدیریتی متوجه چنین تغییر بنیادینی در جامعه نشود و رویه خود را تغییر ندهد، عمر مدیریتش دیری نخواهد پایید.
آنچه که روان جامعه ایرانیان بدان دچار شده مشابه تمارض به آلزایمر است ، همانقدر دردناک ، عاری ز مسئولیت و گنگ
بسیار عالی.تکرار یکی از عوامل بی حسی اجتماعی و ذهن روانی جامعه است