دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

جامعه مصرفی ما

چرا انقدر ما مصرف می کنیم؟

مصطفی ملکیان

وقتی تحلیل روانی می کنیم، می بینیم که این مصرف گرایی شدید ما، به دو دلیل عارضه روانی است که در درون خود ما وجود دارد. 

  1. یکی اینکه، چون ما بودن های مناسبی نداریم، می خواهیم لااقل داشتن های مناسبی داشته باشم. 
  2. دوم اینکه، چون با خودمان نمی خواهیم مسابقه دهیم، لااقل با دیگران مسابقه دهیم.

پس یکی تبدیل بودن های خوب به داشتن های زیبا و دوم هم تبدیل وضعیت مان از اینکه با خودمان مسابقه دهیم به اینکه با دیگران مسابقه دهیم. این دو عامل باعث شده که من و شما وارد مسابقه شویم، مسابقه مصرف. که در این مسابقه اولا می دانیم که هیچ کداممان برنده نیستیم و ثانیا می دانیم که این مسابقه، آخر هم ندارد. پس دو فاجعه است :

  • ۱- اینکه مسابقه به انتها نمی رسد
  • ۲- نه تو برنده ای و نه من.

حالا آیا انسان معنوی قدیم هم اینگونه فکر می کرد؟ انسان معنوی قدیم، اصلا برایش ((داشتن)) مهم نبود، ((بودن)) مهم بود. به تعبیر اریک فروم در کتاب معروف داشتن یا بودن، او برایش بودن مهم بود نه داشتن. من وقتی به خودم نگاه می کنم، می بینم پوچ پوچ ام. در درون خودم، یک خلا وجودی بسیار عمیقی احساس می کنم.

وقتی کسی احساس خلا عمیق بکند، مثل توپی است(فرض کنید یک توپ، احساس، علم و شعور داشته باشد) که حس می کند خالی خالی است و برای اینکه ثباتی به خودش بدهد، چیزهایی را از خودش آویزان می کند. اگر در درون خالی باشد و چیزی هم به خودش آویزان نکند، آن وقت دیگر ثبات ندارد. من و شما اینگونه ایم، احساس می کنیم در درون خودمان پوکیم، هیچ چیز در درونمان نیست، چیزی که لنگر وجود ما باشد، در ما نیست. بنابراین باید چند تا لنگر بیرونی درست کنیم.

لنگرهای بیرونی چه چیزهایی هستند؟ اگر من ماشینی زیباتر از ماشین شما داشته باشم، اگر ویلایی زیباتر از شما داشته باشم، و اگر…، گویا این ها لنگرهایی هستند که به نحوی در این دنیای در نوسان و تزلزل به من ثبات می دهند. ما به دنبال یک لنگرگاهیم. به تعبیر آیین بودا، به دنبال یک ریسمان ناگسیختنی هستیم. اگر این ریسمان، در درون خودمان نباشد، آن وقت باید چیزهایی از بیرون به خودمان آویزان کنیم تا متانتی در این دنیای متلاطم به خودمان ببخشیم .

دیگری اینکه ما هیچوقت با خودمان مسابقه نمی دهیم. انسان معنوی همه وقت با خودش در حال مسابقه است. انسان معنوی همیشه زبان حالش این است آه: من از آنی که الان هستم (و نه از آنی که الان دارم )، بهتر نمی توانم بشوم؟ اگر می توانم بشوم، پس باید از خودم جلو بزنم، یعنی به وضع موجودم راضی نشوم و یک قدم از وضع موجودم، جلوتر بروم.

ولی آنی که معنوی نیست اصلا با خودش مسابقه ای ندارد. مسابقه اش همیشه با دیگران است. او نمی گوید من از آنی که هستم بهتر نمی توانم بشوم و اگر می توانم بشوم چرا نشوم، بلکه می گوید من از آنی که فلانی دارد، بیش تر نمی توانم داشته باشم، اگر می توانم ، چرا نداشته باشم. وقتی این روحیه وجود داشته باشد، مصرف گرایی و مصرف زدگی و پرستش مصرف هم حاصل می شود. پس باید موادی تولید شوند تا مصرف شوند، آن وقت اگر بخواهد مواد تولید شوند باید درختها قطع شوند، رودخانه ها پدید بیایند، رودخانه ها آلوده شوند و در نتیجه محیط زیست آلوده می شود…


درسگفتار سنت گرایی، تجددگرایی، پساتجددگرایی / جلسه نهم(عاطفه گرایی) /  مصطفی ملکیان

پست های مرتبط
۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها