تفکر در مقابل آگاهی
آگاهی یک مفهوم واحد و تعریف مشخص ندارد
آگاهی نتیجه مجموعه کارکردهای ساختارهای مغزی است. یا به بیانی دیگر، آگاهی ویژگی مغزی است نه ویژگی اجزای آن. آگاهی را کیفیت ذهنی تجربه، در نظر می گیرند.
اغلب ما انسان ها فکر می کنیم که داشتن ذهن قدرتمند به معنای داشتن تعادل روانی است اما این امر فقط یک سوءتفاهم است. در واقع می توان گفت که گاهی ذهن ما تمایل به محدود کردن توانایی هایمان دارد.
ما برای مشاهدۀ هر چه بهتر و روشن تر شرایطمان و دست یابی به راه حل های مناسب برای حل مشکلات باید از محدودۀ ذهن خود خارج شویم. تعادل روانی با ذهن نگران هیچ گونه سنخیتی ندارد و تنها با افزایش آگاهی است که این امر مهم و پر ارزش بدست می آید. ما با داشتن آگاهی کافی، دیگر قربانی گرایش ها و محدودیت های ذهنمان نخواهیم شد و در عین حال می توانیم به تعادل روانی و ذهنی نیز دست یابیم. ذهن انسان در هنگام استرس و تشویش، تولید شک و تردیدهای منفی می کند و از افکار مثبت می گریزد. اگر ما در چنین شرایطی به این شک و تردیدهای منفی توجه کنیم، در دام افسردگی و نگرانی های عمیقی خواهیم افتاد.
بنابراین دو راه برای ما باقی می ماند؛ یا به ورطه فشار و ناراحتی های بیشتر سقوط کنیم و یا برای فرار از ناراحتی و مشکل و دست یابی به راه حل مناسب با انعطاف پذیری از توانایی دیگر خودمان برای تبدیل شک و تردیدهای منفی به افکار مثبت و در نتیجه یافتن راه حلی مناسب استفاده کنیم. برای اجرای این امر و گسترش تعادل روانی، ما به بخش ویژه ای از ذهنمان نیاز داریم، بخشی که با تفکر متفاوت است و آن بخش آگاهی است.
جان سرل آگاهی(awareness) را یک ویژگی و نه یک ماده در نظر می گیرد. او آگاهی را به یک مشخصه ی نوظهور از آنچه که مغز انجام می دهد تشبیه می کند ؛ مانند اینکه عمل گوارش کاری است که معده انجام می دهد یا عمل فتوسنتز کاری است که گیاه می کند . آگاهی نیز یک فرایند طبیعی و یک محصول فرعی طبیعت مغز است . همانطور که تا زنده ایم معده ی ما گوارش را انجام می دهد مغز ما نیز همواره ویژگی آگاهی را داراست و همیشه به دنبال آنست تا به مسئله ای آگاه شود.
تفاوت بین تفکر و آگاهی چیست؟
تفکر به مفهوم فکر کردن متمرکز بر روی یک موضوع است، در حالی که آگاهی حضور و توجه به موضوع و درک شرایط در زمان حال حاضر است. تفکر، زمانی اتفاق می افتد که ذهن ما افکار را در شرایط و وضعیتی که در آن بسر می بریم تولید می کند. آگاهی، یعنی توجه و مشاهدۀ شرایط در همین وضعیت با استفاده از احساسات. آگاهی انسان از طریق حواس پنجگانه او مانند دیدن، شنیدن، لمس کردن، بوییدن و چشیدن، بدست می آید. فراموش نکنیم که تفکر، ما را از وضعیت زمان حالمان مستقیماً جدا می سازد، در حالی که آگاهی اجازۀ درک مستقیم، دقیق و صحیح از وضعیت موجود را به ما می دهد.
عده ای در این میان دچار توهم آگاهی هستند و گمان می کنند که قدرت تحلیل و درک همه امور جهان را دارند با نام آگاهی درباره همه چیز اظهار نظر می کنند و گاه نقطه اتکاشان دانش و اطلاعاتی است که دارند، غافل از اینکه این آگاهی است که علم را تولید می کند.
۷ سطح آگاهی
در اولین سطح آگاهی، شخصی که عملی اشتباه را انجام می دهد، اصرار دارد که عمل او درست بوده و دیگران را محکوم می کند. این شخص به خاطر اعتقاد عمیق برای انجام عمل اشتباه خود از انجام هیچ کاری پروا نداشته و دست به انجام هر کاری می زند تا عملش را به کرسی نشاند.
در دومین سطح آگاهی، شخص پس از انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و از درون احساس پشیمانی می کند ولی این پشیمانی را بروز نمی دهد.
در سومین سطح آگاهی، شخصی در حین انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و دیگر آن را ادامه نمی دهد. شخص قادر به کنترل احساسات و افکار خود می باشد.
در چهارمین سطح آگاهی، شخص قبل از انجام عملی اشتباه متوجه آن عمل شده و آن را انجام نمی دهد.
در پنجمین سطح آگاهی، شخص خود عمل اشتباهی انجام نمی دهد ولی اعمال اشتباه دیگران موجب آزار و خشم او می شوند.
در سطح آگاهی ششم، شخص عمل اشتباهی انجام نمی دهد و با دیدن اعمال اشتباه دیگران احساس ترحم و دلسوزی نسبت به آنها می کند.
در سطح آگاهی هفتم، شخص عمل اشتباهی انجام نمی دهد و دیگران را نیز قضاوت نمی کند.
منبع: warriorsway