درک مغز و ذهن
مغز و ذهن دو رویِ یک سکه هستند. ما همیشه مایل بودیم از نحوه کارکرد ذهن خود، آگاه شویم، اما تا همین اواخر، ابزارهای لازم را برای بررسی مغز در اختیار نداشتیم. بافت ژله مانند مغز پیچیدهترین موضوع در جهان شناختهشده ماست. بهطور حیرتآوری، ۱۰۰ میلیارد سلول عصبی مغز، (تقریباً ۲۰برابر تعداد افراد روی زمین) هریک به هزاران سلول عصبی دیگر در شبکهای پیچیده متصل شدهاند.
برای شناخت و درک فرایندهای شیمیایی و الکتریکیای که سلولهای عصبی برای برقراری ارتباط با یکدیگر بهکار میبرند، گامهای عظیمی برداشته شدهاند، اما هنوز موضوعهای کشفنشده بسیاری وجود دارند. بزرگترین راز، فرایندی است که طی آن این شبکه بسیار پیچیده، هشیاری آگاهانه، ادراک، رفتار و هیجانات را پدید میآورد. و چگونه این کار را انجام میدهد، در حالیکه همزمان ورودیهای حسی را پردازش و ماهیچهها و تمام اندامهای دیگر را کنترل میکند.
گرچه کلیه و غدد فوقکلیه و… ، هورمونها را تولید و فشارخون را تنظیم میکنند، کاملاً آشکار شده است که مغز در این زمینه نقش بسیار مهمی دارد. ما شروع به بررسی ناحیههایی در مغز کردیم که احتمالاً با تولید هورمونهایی خاص، مایعات بدن و میزان نمک و فشارخون را تنظیم میکنند. نتایج بسیار هیجانانگیز بودند و حاکی از روشهای جدیدی بودند که هورمونها و انتقالدهندههای عصبی در مغز عمل میکنند. خیلی زود، علاقهام فراتر از مسئله فشارخون رفت و تمام توجهام به حوزه جذاب «چگونه مغز از فرستندههای شیمیایی استفاده میکند» معطوف شد.
در سال ۱۹۶۰ هیچ راهی برای به تصویرکشیدن ساختار مغزِ زنده وجود نداشت؛ جمجمه مانعی تقریباً نفوذناپذیر در مسیر شناخت بیشتر مغز بود. با اختراع سی.تی.اسکن در سال ۱۹۶۷ و ام.آر.آی در سال ۱۹۷۳، همهچیز تغییر کرد. اکنون ام.آر.آی همواره تصویرهای ساختاریِ دقیق و بینظیر و نیز تصویرهایی از عملکرد مغز در اختیار ما میگذارد که معروف به اف.ام.آر.آی هستند. (در روش افام آر آی یا تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی، تصویرهای متناوبی از مغزِ در حال فعالیت و سپس در حال استراحت میگیرند و بهطور دیجیتالی (با کمک نرمافزارهایی مانند اف.اس.ال) آنها را از یکدیگر متمایز میکنند).
امروزه علم عصبشناسی به یکی از حوزههای مهیج و پویای علوم تبدیل شده است و شامل پزشکی و روانشناسی و روانپزشکی میشود، همچنین، ارتباطی قوی با زیستشناسی و بیوشیمی و غدد درونریز دارد و به فیزیولوژی رفتاری، شیمی، فیزیک و ریاضی وابسته است. فعالیتهای مغز زیربنای همه زندگی روانی، افکار، هیجانات و باورهای ماست. توضیحات ما و روشی که اطلاعات را پردازش میکنیم، اثر بسیار زیادی بر خُلقوخو و رفتارمان دارد.
ما شروع کردیم به شناخت اینکه چگونه ناهنجاریهای انتقال عصبی در سیناپسها ممکن است سبب بیماریهای گوناگونی، از اوتیسم گرفته تا اسکیزوفرنی شوند و اینکه چگونه سطوح مواد شیمیاییِ فرستندههای مختلف، خُلقوخو، اضطراب، پرخاشگری و حتی عشق و تعهد را تحتتأثیر قرار دهند. به نظر میرسد که شناخت شبکههای بسیار پیچیده مغز، امری ناممکن است و هر مسیر از ترکیب خاصی از فرستندههای شیمیاییاش استفاده میکند.
اما امروزه با ترکیب ژنومیک و نورشناسی ، میتوان فعالیت مسیرهایی خاص را در مغزِ زنده بررسی و تنظیم کرد. ( ژنومیک شامل تحلیل دادهها و اطلاعات ژنتیکی، بهویژه ژنوم موجودات است. ژنوم توالی کل DNA موجود در سلولهای یک جاندار است که بهعنوان ماده ژنتیکی عمل مینماید و سبب بروز صفات وراثتی(فنوتیپ) میشود. با انتقال ماده وراثتی از یک نسل به نسل دیگر، صفات ارثی از یک نسل به نسل بعد منتقل میشود. در موجوداتی که تولید مثل جنسی دارند، ژنها از طریق سلول جنسی نر (اسپرم) و سلول جنسی ماده (اووم) به نوزاد منتقل میشود. بهطور خلاصه، باید گفت که ژنومیک شامل توالییابی و آنالیز ژنها و رونوشتهای آنها در موجودی زنده است.)
مغز در حال تغییر
ما عادت داشتیم تصور کنیم که شبکه ارتباطات پیچیده مغز پس از دوران کودکی ثابت میماند. اما اکنون میدانیم که مغز بسیار شکلپذیر یا تغییرپذیر است و در واکنش به یادگیری و حافظه، ساختار و عملکرد خود را اصلاح میکند. بهبودی پس از جراحت و نشاندادن واکنش به بیماری، تاحد زیادی بستگی به این شکلپذیری عصبی دارد. در اوایل دوران کودکی شکلپذیری بسیار فعال است، با این وجود، در طول زندگی همچنان ادامه دارد.
در کودکان، تأثیرات محیطی ممکن است اثراتی عمیق و طولانیمدت بر رشد و نمو مغز داشته باشند. این اثرات منفی خواهند بود، اگر با سوءتغذیه یا محرومیت از عشق و توجه یا تحریک ذهنی و جسمی مواجه شوند. در مقابل، تأمین این نیازها و قرارگرفتن در محیطی سرشار از فرهنگ و خردمندی، به رشد مطلوب مغز کمک میکند.
به موازات شناخت علم عصبشناسی در سطوح سلولی و شبکهای، اکتشافهای بسیار مهمی در زمینه ذهن صورت گرفته است. یکی از آنها درمانِ شناختیرفتاری (CBT) است که اضطراب و افسردگی را کاهش میدهد. یکی دیگر، کشفِ دوباره مراقبه در غرب و آموزش «حضور در لحظه» (mindfulness ، حضور در لحظه» اصطلاحی روانشناسی است، به معنی توجهکردنِ عمدی به زمان حال، با خصوصیاتی مثل مهربانی و کنجکاوی و پذیرش حقیقت.) است که هر دو به کاهش اضطراب و بهبود عملکرد ذهنی و تندرستی کمک میکنند.
ما در میان شکوفایی علم عصبشناسی قرار گرفتیم. امیدواریم که پیشرفتهای بسیار زیادی در زمینه شناخت چگونگی عملکرد مغزِ طبیعی و چگونگی عملکرد نادرست مغز در اختلالهای مغزی صورت بگیرد. این مسئله منجر به کشف درمانهای ریشهای جدید و مؤثر میشود و در نهایت، پیشگیری از اختلالهای مغزی بسیار فراوانی که جامعه ما را به ستوه آوردهاند.
منبع : http://theconversation.com