اصول اساسی روانکاوی
ذهن انسان چگونه کار میکند؟ علت علائم روانی چیست؟ چگونه میتوان آنها را درمان کرد؟
نگرش درمانگر نسبت به تعارضات مراجع، یک موضع بی طرف و خنثی است. مراجع باید احساس کند که قضاوت نمی شود بلکه فهمیده می شود.
روانشناسیای که فروید آن را کشف و توسعه داد، بهعنوان یک چارچوب تبیینی، موفقیت قابل توجهی کسب کرده است. دلیل این موفقیت آن است که مفروضات و گزارههای پایهای آن، قابل بازنگری و اصلاح مداوماند و میتوان گفت، دیدگاهی منحصربهفرد از ذهن انسان ارائه میدهد. در ادامه اصول اساسی روانکاوی را توضیح میدهم. این مفروضات، پایههای نظریه روانکاوی را شکل میدهند و درک آنها برای رواندرمانگران، روانکاوان و روانشناسان حیاتی است.
۱. جبر روانی (Psychic Determinism)
هیچ فکر، احساس یا رفتاری تصادفی نیست؛ همه چیز دلیلی روانشناختی دارد. جنبههای شناختی، هیجانی و رفتاری روان، علل روانشناختی دارند (نه صرفاً علل فیزیکی یا رخدادهای زیستی تصادفی).
مثال: فردی همیشه دیر به قرارهای مهم کاری میرسد، با اینکه ساعتها زودتر از خانه بیرون میآید. روانکاوی میگوید این تأخیر تصادفی نیست؛ ممکن است بیان ناهشیار ترس از موفقیت یا خشم سرکوبشده نسبت به مافوق باشد.
۲. اصل لذت – بی لذتی (Pleasure–Unpleasure Principle)
انسانها بهطور ناهشیار تلاش میکنند از درد و رنج روانی دوری کنند و لذت یا ایمنی ذهنی را افزایش دهند.
مثال: کودکی که با رفتار لجبازانه از رفتن به مدرسه امتناع میکند، ممکن است در تلاش باشد از اضطراب جدایی فرار کند و در خانه (محیط امن)، احساس لذت یا آرامش داشته باشد.
۳. ناخودآگاه پویا (Dynamic Unconscious)
در ذهن، نیروهایی ناهشیار دائماً در حال کشمکش برای بروز در آگاهی هستند. جایی که نیروهای روانی برای بیان خود با یکدیگر رقابت میکنند و مشخص میسازند کدام افکار و احساسات به سطح آگاهی برسند.
مثال: شخصی ناگهان در میانهی یک گفتوگو، اسم معلم قدیمیاش را فراموش میکند، در حالیکه ارتباط عاطفی خاصی با او داشته است. فراموشی میتواند یک “لغزش زبانی” باشد که به دلیل فشار ناهشیار برای سرکوب احساساتی (مثلاً شرم، عشق، یا خشم) نسبت به آن شخص رخ داده است.
۴. درونیسازی روابط موضوعی (Internalization of Object Relations)
روابط اولیه با والدین، بهصورت الگوهایی درونیشده وارد دنیای روانی فرد میشوند. فرد در تجربههای خود با دیگران، ساختارهایی از روابط درونی میسازد.
مثال: فردی در روابط عاشقانهاش مدام حس میکند، شریکش “او را ترک خواهد کرد” حتی در نبود شواهد واقعی. در این مثال، ممکن است فرد تجربهی ترک یا بیثباتی از جانب والدین در کودکی را داشته باشد که اکنون بهصورت انتظار ناهشیار در روابط فعلی تکرار میشود.
۵. تعارض درونی (Intrapsychic Conflict)
ذهن انسان صحنهی درگیری میان خواستهها، ترسها و ممنوعیتهاست. تعارضات درون روانی همهجا حاضر هستند و علت تجربه رنج روانی می باشند. این تعارضات، گرچه اجتنابناپذیر هستند، اما محیطهای نامساعد کودکی آنها را تا سطحی بالایی تشدید می کنند. در نتیجه، کودکانی که دچار تروما، سوءاستفاده یا بیتوجهی طولانیمدت شدهاند، در مواجهه با تعارضهای بعدی معمولی، ناتوان میشوند.
مثال: کسی میخواهد در جمع صحبت کند (نیاز به دیده شدن)، اما دچار لکنت یا اضطراب شدید میشود. در این مثال، درون فرد، تعارضی میان میل به تأیید و ترس از قضاوت دارد. شاید در کودکی به دلیل صحبت کردن مورد تنبیه یا تحقیر قرار گرفته است.
۶. مکانیسمهای دفاعی (Defense Mechanisms)
برای کاهش اضطراب ناشی از تعارضات ناهشیار، ذهن از دفاعهایی مانند انکار، فرافکنی یا واپسرانی استفاده میکند. کودک برای جلوگیری از رنج روانی، خواستههای ناهشیار ناسازگار با آگاهی را با استفاده از مکانیسمهای دفاعی تغییر میدهد. استفاده از دفاعهای بدوی معمولاً با اختلالات شدیدتر همراه است.
مثال: فردی که دچار خشم فروخورده است، بیدلیل تصور میکند دیگران با او دشمناند (فرافکنی). در این مثال، خشم ناهشیار به جای ابراز مستقیم، به شکل تهدیدات خارجی خیالی تجربه میشود.
۷. نقش تجربیات کودکی (Primacy of Early Childhood)
روان انسان در دوران نوزادی و کودکی شکل میگیرد. سبکهای رابطه، دفاعها و حتی اختلالات بزرگسالی، ریشه در رابطه با والدین دارند. مثال: نوزادی که تجربهی عدم مراقبت داشته، ممکن است در بزرگسالی به دیگران اعتماد نکند (الگوی دلبستگی اجتنابی).
۸. انتقال (Transference)
بیمار، احساسات و الگوهای قدیمی روابط خود را ناخودآگاه به درمانگر منتقل میکند. رابطهی بیمار با درمانگر، کانون اصلی رواندرمانی است. این رابطه بازتابی از انتظارات بیمار از دیگران است و میتواند حامل جنبههای طردشدهی احساسات و افکار او باشد. انتقال میتواند شامل ابعاد سرکوبشدهی روابط گذشته یا کنونی بیمار با والدین یا دیگران باشد.
مثال: بیمار درمانگرش را مثل پدر سختگیرش میبیند و احساس طرد یا ترس دارد، با اینکه درمانگر رفتاری محترمانه و پذیرنده دارد. این احساسات مربوط به گذشتهاند، اما اکنون در رابطه با درمانگر بازنمایی میشوند. این انتقال فرصتی برای شناخت و اصلاح این الگوها فراهم میکند.
۹. نقش رابطه درمانی (Relationship therapy)
رابطهای امن با درمانگر، باعث بازسازی دنیای درونی و رشد روانی میشود. روانکاوی معاصر بر وضعیت فعلی بیمار در رابطه با محیط و گذشتهاش تأکید دارد. رابطه واقعی با درمانگر، فراتر از تفسیر و بینش، نقشی نگهدارنده و سازماندهنده برای بیمار دارد. این رابطهی امن میتواند بازسازیهایی در جهان درونی بیمار پدید آورد و به ترمیم تعارضها و کمبودهای گذشته کمک کند.
مثال: بیماری که در طول درمان احساس میکند “نهایتاً کسی او را میفهمد”، برای اولینبار میتواند دربارهی آسیبهایش صحبت کند. درمانگر، مثل یک “مادر حمایتگر”، اضطراب و آشفتگی بیمار را می پذیرد. این رابطه، زمینهساز تحول درونی و ایجاد ظرفیت روانی بیشتر است.
مفروضه | مفهوم کلیدی | نمونهی کاربردی |
---|---|---|
جبر روانی | همه چیز معنا دارد | دیر رسیدن مکرر به جلسات |
اصل لذت/بی لذتی | فرار از رنج، جستجوی امنیت | امتناع کودک از مدرسه رفتن |
ناخودآگاه پویا | کشمکش ذهنی مداوم | لغزش زبانی یا فراموشی هدفمند |
روابط درونیشده | بازتاب والدین در روابط | ترس از طرد شدن در رابطه عاطفی |
تعارض درونی | میل در برابر ممنوعیت | لکنت هنگام صحبت در جمع |
دفاعهای روانی | محافظت از خود | فرافکنی خشم به دیگران |
انتقال | تکرار رابطه گذشته با درمانگر | دیدن درمانگر بهعنوان والد سرزنشگر |
رابطهی درمانی | فضای امن برای تغییر | رشد هیجانی در بستر رابطه درمانی |
۳ اصل تکنیکی اساسی درمان پویشی
برخی درمانگران تازه کار، سعی می کنند در طول جلسات درمان زیاد حرف بزنند، بیش از حد خودجوش باشند، به عبارتی زیادی فعال هستند. برخی دیگر از درمانگران از ترس خودجوش بودن و از ترس نشان دادن واکنش های طبیعی انسانی، بیش از حد جزمی و رسمی رفتار می کنند. هر دوی این واکنش ها نادرست است.
در ادامه به سه اصل تکنیکی اساسی درمان پویشی اشاره می شود تا از سوء برداشت ها و بدفهمی های روان درمانی پویشی خلاص شویم:
- ۱- خنثی بودن (Neutrality) : یعنی نگرش درمانگر نسبت به تعارضات مراجع، یک موضع بی طرف و خنثی است. در واقع مراجع باید احساس کند که قضاوت نمی شود بلکه فهمیده می شود. خنثی بودن به معنای سرد بودن، فاصله گرفتن و بی تفاوتی نسبت به مراجع نمی باشد.
- ۲- گمنامی (Anonymity) : یعنی پرهیز از خودافشایی های بی مورد درمانگر. درمانگران نباید در مورد زندگی خصوصی، خانوادگی و یا مشکلات شخصی خودشان با مراجع صحبت کنند، چرا که این گونه خودافشایی ها، باری را به دوش بیمار می گذارد و او احساس می کند که مسئولیت مراقبت از درمانگر را به عهده دارد.
- ۳- پرهیز (abstinence) : یعنی پرهیز از ارضای نیازهای نهاد(id) مراجع، (مانند: بغل کردن، بوسیدن و نوازش های جنسی و غیرجنسی). پرهیز نوعی هشدار است جهت اجتناب از ارضای افراطی امیال و آرزوهای مراجع. البته غیاب کامل ارضا، به از دست دادن مراجع می انجامد. درمانگران همین که به روشی گرم و انسانی به مراجع گوش می دهند، مقدار زیادی ارضا فراهم می کنند.
نتیجه گیری
خود فروید هم در کار بالینی اش به این سه اصل مهم چندان پای بند نبود( لوشر و نیوتن،۱۹۹۶)، ولی از ترس تحلیل های وحشیانه شاگران جوانش که ممکن بود آبروی علم جوانش(روانکاوی) را ببرند، رعایت این اصول را به شدت توصیه می کرد. بنابراین پای بندی به این اصول به صورت نسبی اهمیت ویژه دارد. این سه اصل را فقط باید تا اندازه ای رعایت کرد، چرا که متعهد بودن سفت و سخت به آنها، ممکن است گفتگوی خودجوش درمانگر را از او بگیرد.
منبع :
- Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
- Peter Fonagy و Mary Target
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.