دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

اندیشه فروید زنده است

فروید

در سال های اخیر اغلب شنیده ایم که می گویند روانکاوی مرده است. پیشرفت های جدید در علوم اعصاب سرانجام روانکاوی را در مکانی که به آن تعلق داشت، قرار داده است. چنان که تاد دوفرسن می گوید هیچ کس در تاریخ اندیشه پیش از فروید درباره همه ی بنیان ها بر خطا نبود، به استثنای مارکس. چند سال قبل کتاب سیاه روانکاوی از پی کتاب سیاه کمونیسم از راه رسید و همه خطاهای نظری و دغل کاری های بالینی را که فروید و پیروانش مرتکب شده بودند، فهرست کرد. دست کم این گونه همه می توانند همبستگی محکم مارکسیسم و روانکاوی را ببینند.

فروید متوجه شد که انسان ها از علم سه بار ضربه ی محکمی خورده اند.«سه بیماری خودشیفتگی» . نخست کپرنیک نشان داد زمین به دور خورشید می چرخد و به این ترتیب انسان ها از جایگاه مرکزی شان در کیهان محروم شدند. سپس داروین نشان داد ما محصول تکاملیم و مکان ممتازمان در میان جانداران از ما سلب شد. سرانجام فروید با آشکار کردن نقش برتر و مسلط ناخودآگاه در فرآیند های روانی نشان داد، خودمان(نفس) حتی سرور خانه ی خودمان نیستیم. فروید نشان داد رفتار ما عمدتا تحت تاثیر غریزه است. او نشان داد انسان ها، حیواناتی منطقی هستند. امروزه به نظر می رسد پیشرفت های علمی حقارت بیشتری را به ارمغان آورده اند؛ ذهن صرفاً یک ماشین پردازش داده هاست و احساس آزادی و استقلال ما تنها «توهم یک کاربر» است. ظاهراً در مقایسه با این دستاورد، روانکاوی محافظه کارانه تر بود.

ژیژک،فروید،لکان
ژیژک – لکان – فروید

آیا روانکاوی منسوخ می شود؟ به نظر می رسد یقیناً این طور باشد. روانکاوی از لحاظ علمی منسوخ می شود چون الگوی عصب شناختی ذهن انسان جایگزین مدل فرویدی شده است؛ در کلینیک های روانپزشکی منسوخ می شود چون مداوای روانکاوانه در حال واگذار کردن عرصه به درمان دارویی و شناختی-رفتاری است و در جامعه در مقیاسی گسترده تر منسوخ می شود، چون مفهوم هنجارهای اجتماعی که رانه های جنسی افراد را سرکوب می کنند در برابر لذت گرایی امروز تاب نمی آورد. با این حال نباید خیلی شتابزده باشیم. شاید در عوض زمان روانکاوی تازه ای از راه رسیده است.

یکی از بن مایه های نقد فرهنگی محافظه کار امروز این است که در زمانه سهل انگار ما کودکان از محدودیت ها و محرومیت های سفت و سخت بی بهره اند. این امر آنها را مستاصل کرده و از یک افراط کاری به افراط کاری دیگر می کشاند. تنها ایجاد یک مرز قاطع بر پایه گونه ای اقتدار نمادین، ثبات و رضامندی را می تواند تضمین کند؛ رضامندی ای که از تخطی از ممنوعیت حاصل می شود.

این دگرگونی پارادوکسیکال در نقش تفسیر روانکاوانه در هیچ کجا روشن تر از مورد رویاها نیست. فهم عرفی از نظریه فروید در باب رویا این است که رویا تحقق خیالی یک میل ناخودآگاه مهار شده است که به مثابه قاعده ای از یک طبیعت عمل می کند. آیا رویا آشکارگر میل جنسی ناخودآگاه فرد رویابین است؟ در اصل، بله. با این حال در رویایی که فروید برای تشریح نظریه خود در باب رویا برگزید، میل او نه ناخودآگاه بلکه، این میل اصلاً به او تعلق ندارد.

فروید در ابتدای کتاب تفسیر رویا، تفسیری مفصل از رویای خودش درباره «تزریق ایرما» به دست می دهد. این رویا با مکالمه فروید و بیمارش ایرما درباره عدم موفقیت مداوای او به علت عفونت ناشی از تزریق شروع می شود. حین گفت وگو، فروید به او نزدیک شده و با دقت درون دهان او را وارسی می کند. او با منظره ای ناخوشایند از زخم ها و ساختارهایی پیچ درپیچ شبیه استخوان های بینی رو به رو می شود. در این لحظه ناگهان وحشت به کمدی تبدیل می شود. سه پزشک از دوستان فروید که نام یکی از آنها اتو است، ظاهر شده و با زبانی مضحک شروع می کنند به برشمردن علل احتمالی عفونت ایرما. اگر کسی مقصر بوده باشد، در خواب باید برملا شود. او کسی نیست جز اتو، چون او بود که تزریق ایرما را انجام داد؛ پزشک ها نتیجه می گیرند «تزریق نباید با بی دقتی انجام می شد و احتمالاً سرنگ آلوده بوده است.» پس «اندیشه پنهان» در خواب نه ناخودآگاه، بلکه همان آرزوی کاملاً آگاهانه فروید برای تبرئه کردن خود در قبال ناکامی مداوای ایرما است. چگونه این امر با این تز که رویاها آشکار کننده امیال ناخودآگاه هستند، سازگار می شود؟

در اینجا یک تصحیح مهم ضروری است. میل ناخودآگاه برانگیزاننده رویا صرفاً اندیشه پنهان در رویا، که به محتوای صریح اش ترجمه می شود، نیست، بلکه آرزوی ناخودآگاه دیگری است که خود را به واسطه رویا- کار بر رویا حک می کند؛ پروسه یی که از خلال آن اندیشه پنهان به فرم صریح رویا تغییر شکل می دهد. پارادوکس رویا- کار در همین جا قرار دارد؛ ما می خواهیم از اندیشه ای خلاصی ناپذیر و آزاردهنده که به آن کاملا آگاهیم، رها شویم، پس آن را تغییر شکل داده و به خط تصویری (هیروگلیف) رویا ترجمه می کنیم. در حالی که درست به واسطه این تغییر شکل است که میلی بسیار بنیادی تر خود را در رویا رمزگذاری می کند، همان میل ناخودآگاه.

فروید

معنای غایی رویای فروید چیست؟ فروید در تحلیلی که خودش ارائه می دهد بر رویا – اندیشه متمرکز می شود. بر آرزوی «سطحی» خود برای بی تقصیر بودن در مداوای ایرما. با این حال در جزییات تفسیر او اشاراتی مبنی بر انگیزه های ژرف تر وجود دارد. آزمایش دهانی یادآور بیمار دیگری است؛ یک معلم سرخانه که وقتی درون دهانش را نگریسته بود «تصویری از یک زیبایی نوشکفته» را به نظرش آورده بود. موقعیت ایرما نسبت به پنجره او را به یاد «زنی از دوستان صمیمی» ایرما می اندازد که نسبت به او «نظر بسیار مساعدی» داشت؛ الان که به او فکر می کند، «مطمئن است که آن خانم نیز دچار هیستری بود». دلمه ها و استخوان های دماغی او را به یاد استفاده خودش از کوکائین برای کاهش تورم مخاطی می اندازد، همچنین به یاد زن بیماری که طبق نمونه خود فروید، «دچار مرگ وسیع بافت های غشایی مخاطی» شده بود. مشورتش با یکی از دکترها یادآور زمانی است که مداوای فروید در مورد یک زن بیمار منجر به «مسمومیتی شدید» و در نتیجه مرگ بیمار شده بود. میل ناخودآگاه رویا همانا آرزوی فروید برای «پدر ازلی» بودن است؛ پدری که همه زنانی را که ایرما در رویا تجسم بخش آنهاست در اختیار خویش دارد.

اما این رویا معمایی دیگر را نیز عیان می کند؛ رویا آشکار کننده میل کیست؟ تفاسیر اخیر به وضوح برآنند که انگیزه حقیقی در پس رویا میل فروید به تبرئه فلیس، همکار و دوست نزدیکش از مسوولیت و تقصیر است. این فلیس بود که در خصوص عمل بینی ایرما اهمال کرد و میل نهفته در خواب نه در تبرئه خود فروید که در تبرئه دوستش است؛ رویا آرزوی فروید در باب اینکه فلیس مسوول ناکامی درمان نبود، اینکه او فاقد دانش نبود را دراماتیزه می کند. رویا میل فروید را نمایان می کند، اما فقط تا آنجا که میل او پیشاپیش همان میل دیگری (فلیس) است.

پست های مرتبط

چرا رویا می بینیم؟ پاسخ فروید به نحوی گول زننده ساده است؛ کارکرد غایی رویا قادر ساختن رویابین به در خواب ماندن است. این پاسخ اغلب در رابطه با آن رویاهایی تفسیر می شود که در آنها نوعی عامل آزارنده بیرونی – مثل سر و صدا- ما را به بیدار شدن تهدید می کند. در چنین وضعیتی رویابین فوراً وضعیتی را تصور می کند که این محرک بیرونی را در خود ادغام کند و در نتیجه برای مدت طولانی تری می تواند بخوابد؛ هنگامی که محرک بیرونی بسیار شدید شود، او سرانجام از خواب بیدار می شود. آیا به راستی همه چیز به همین سرراستی است؟

در مثال مشهور دیگری از کتاب تفسیر رویا، پدری خسته و فرسوده که پسر جوانش به تازگی مرده، در خواب فرزندش را می بیند که در میان شعله های آتش در کنار تخت خواب او ایستاده است و سرزنشی ترسناک را زمزمه می کند؛ «پدر، نمی بینی که دارم می سوزم؟» اندکی بعد پدر از خواب می پرد و متوجه شمعی می شود که روی کفن پسر مرده اش افتاده است. او در خواب بوی دود را احساس کرده و تصویر پسر در حال سوختن را منضم خواب خود کرده بود تا خوابش را طولانی تر کند. آیا پدر به این دلیل از خواب پریده بود که محرک بیرونی شدیدتر از حدی شده بود که بتواند در سناریوی رویا گنجانده شود؟ یا برعکس پدر آن رویا را برای طولانی تر کردن خوابش ساخت، اما آنچه در رویا با آن مواجه شد بسیار تحمل ناپذیرتر از خود واقعیت بیرونی بود، در نتیجه از خواب پرید تا به واقعیت بگریزد.

در هر دو رویا مواجهه ای تروماتیک وجود دارد (منظره گلوی ایرما، تصور فرزند در حال سوختن)؛ اما در رویای دوم، رویابین در لحظه این مواجهه از خواب بیدار می شود، در حالی که در رویای اول، هراس تا سر رسیدن دکترها ادامه می یابد. این توازی کلید فهم نظریه فروید درباره رویا را به ما عرضه می کند. درست همان طور که بیدار شدن پدر در رویای دوم همان کارکردی را دارد که تغییر وضعیت ناگهانی در رویای اول، واقعیت روزمره نیز ما را قادر می سازد از مواجهه با ترومای حقیقی طفره رویم.

در «جامعه نمایش» کنونی که در آن آنچه به عنوان واقعیت روزمره تجربه می کنیم بیشتر و بیشتر شکل واقعیت ساخته شده از دروغ را به خود می گیرد، بصیرت های فروید ارزش حقیقی خود را نشان می دهند. بازی های کامپیوتری را در نظر بگیرید که بعضی از ما را مسحور خود می کنند؛ بازی هایی که یک فرد ناتوان روان رنجور را قادر می سازند تا در شخصیت یک متجاوز فرو رود، مردهای دیگر را کتک بزند و به نحوی خشونت آمیز از زنان کام بگیرد. به سهولت می توانیم فرض کنیم این فرد ناتوان برای فرار از واقعیت کرخت و عاجزانه اش به فضای مجازی پناه می برد. اما شاید این بازی ها حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند. چه می شود اگر حین بازی من درون منحرف و لجام گسیخته شخصیت خود را به وضوح بیان کنم؛ درونی که به دلیل ممانعت های اخلاقی- اجتماعی نمی توانم در زندگی واقعی به آن جامه عمل بپوشانم؟ آیا شخصیت مجازی من تا حدی «واقعی تر از واقعیت نیست»؟ آیا این دقیقاً به این خاطر نیست که من می دانم این «فقط یک بازی» است و در آن همه کارهایی را که هیچ گاه در دنیای واقعی قادر به انجام آنها نیستم، می توانم انجام دهم؟

در این معنای دقیق، همان طور که لکان بیان داشته، ساختار حقیقت مانند امری تخیلی است؛ گاه آنچه در رویا آشکار می شود، حتی در رویاپردازی های روزانه حقیقتی است که واقعیت اجتماعی خود بر مبنای سرکوب آن بنا نهاده می شود. اینجا مهم ترین درس کتاب تفسیر رویا نهفته است؛ واقعیت برای کسانی است که نمی توانند رویا را تاب بیاورند.

منبع : Freud Lives! / Slavoj Žižek

۱ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها