مدل زیستی-روانی-اجتماعی
مدل جرج اینگل
اینگل معتقد است که ترکیبی از سه عامل، زیستی، اجتماعی و روانی، بهترین راه جهت درک و اطلاع کامل از وضعیت سلامت فرد است.
جرج اینگل (George Engel) در سال ۱۹۷۷ در دانشگاه روچستر مقاله تاثیر گذاری در مورد تبیین مدل زیستی-روانی-اجتماعی (biopsychosocial) منتشر ساخت و در آن بر رویکرد یکپارچه در برخورد با بیماری و رفتار انسان تاکید نمود. مدل زیستی-روانی-اجتماعی از نظریه سیستم های عمومی گرفته شده است. اینگل بر این اعتقاد است که ترکیبی از سه عامل مهم؛ یعنی، بیولوژیکی(زیستی)، اجتماعی و روانی، بهترین راه جهت درک و اطلاع کامل از وضعیت سلامت فرد و مسائل مرتبط با آن است.
- سیستم زیستی : بر زیربنای تشریحی، ساختاری و مولکولی بیماری و اثر آن بر کارکرد زیست شناختی بیمار تاکید می کند.
- سیستم روان شناختی : بر تاثیر عوامل روان پویایی، انگیزش، و شخصیت بر روی تجربه بیماری تاکید می ورزد. تجربیات یادگیری گذشته در این عامل موثر است.
- سیستم اجتماعی : تاثیر عوامل فرهنگی، محیطی و خانوادگی را بر تظاهر و تجربه بیماری بررسی می کند.
اینگل چنین فرض می کند که: هر سیستمی بر سیستم های دیگر تاثیر می گذارد و از آنها تاثیر می پذیرد، مدل اینگل با بیماری به عنوان نتیجه مستقیم ترکیب روان شناختی و اجتماعی فرهنگی افراد برخورد نمی کند، بلکه فهم جامع بیماری و درمان را تشویق می کند. نمونه چشمگیر مفهوم مدل زیستی-روانی-اجتماعی اینگل مطالعه ای است که در سال ۱۹۷۱ در مورد رابطه بین مرگ ناگهانی و عوامل روان شناختی انجام شد. اینگل پس از تحقیق ۱۷۰ مورد مرگ در طول تقریبا ۶ سال مشاهده کرد که بیماری شدید یا حتی مرگ ممکن است با استرس یا ضربه روانشناختی مربوط باشد.
اینگل در بین رخدادهای آغازگر از موارد زیر نام برده است:
مرگ یک دوست نزدیک، سوگ، واکنش های سالگرد، از دست دادن عزت نفس، خطر یا تهدید شخصی، یأس پس از بر طرف شدن تهدید، تجدید دیدار پس از مدتی طولانی.
الگوی زیستی، اجتماعی و روانی (BPS)، الگوی میان رشتهای است که مدعی است سلامت و رفاه فرد بستگی به گسترهای از عوامل: زیستی، روانی و اجتماعی دارد. این مدل شرح میدهد که تمامی سه عامل فوق به یک اندازه در سلامت و رفاه انسانی دارای اهمیت هستند، و عوامل زیستی نمیتوانند به تنهایی پایدار مانده و مسئولیت کامل مسائل مربوط به سلامت و یا تندرستی را برعهده گیرند. الگوی زیستی، اجتماعی و روانی همچنین به طور همگانی به عنوان اتصال و رابط میان ذهن و جسم شناخته شده است.
حامیان مدل BPS بر این باورند درمان پزشکی در مورد یک بیمار چنانچه وضعیت روانی و ظرفیت اجتماعی او نیز مورد توجه قرار نگیرد، هیچ سود و فایدهای ندارد. مطالعات نشان میدهد بیمارانی که بیشتر به سمت تفکرات منفی، بیزاری و افسردگی گرایش دارند، نسبت به کسانی که تفکرات مثبت دارند، و نسبتاً شادترند، مدت زمان بیشتری طول خواهد کشید که به بهبودی دست یابند.
جنبه های بیولوژیکی الگوی BPS با مطالعه علل فیزیولوژیک یک بیماری سروکار دارد. با این حال، بر طبق این مدل، علل فیزیولوژیکی به تنهایی برای وقوع بیماری در بدن کافی نیستند، مگر اینکه با دو جنبهی دیگر این الگو نیز همراه باشند. بسیاری از بیماریها و یا اختلالات در ریشه یا مبنای خود دارای عوامل بیولوژیکی از جمله مسائل ژنتیکی، ایمنی پایین، هورمونها، و آسیبهای فیزیکی، هستند.
جنبه روانی الگوی BPS نشان میدهد که ممکن است برخی شرایط روانی زیربنایی وجود داشته باشد که به تظاهر یک بیماری کمک نمایند. متخصص پزشکی که مبنای درمان خود را بر اساس مدل BPS قرار داده، بایستی هر گونه مشکلات روانی مانند افسردگی، اعتیاد، داشتن اعتماد به نفس پایین، تفکر منفی، و غیره که ممکن است به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر سلامت بیمار تأثیر بگذارد را شناسایی نماید. به عنوان مثال، افسردگی و یا داشتن اعتماد به نفس پایین به نظر نمیرسد به خودیِ خود دلیلی برای مشکلات مربوط به کبد باشد. با این حال، یک فرد مبتلا به افسردگی و یا فردی که دارای اعتماد به نفس پایینی است، احتمال بیشتری دارد تا به نوشیدن بیش از حد الکل روی بیاورد تا فردی که افسرده نیست و این امر منجر به ایجاد مشکلاتی در کبد وی میشود.
جنبههای اجتماعی الگوی زیستی، اجتماعی و روانی به محیطی که اطراف بیمار را احاطه کرده است، اشاره دارد. این جنبه به تجزیه و تحلیل بیماریها از نقطه نظر جامعه شناختی پرداخته و مشخص مینماید چه عوامل خارجی ممکن است تظاهر بیماری در بیمار را تحت تأثیر قرار دهند. این عوامل خارجی میتوانند هر چیزی باشند از دین گرفته تا پیشینهی اقتصادی، روابط زناشوئی، محیط فرهنگی، گروه همسالان و غیره. به عنوان مثال، نمیتوان رسانه را به طور مستقیم مسئول اختلال بیاشتهایی عصبی (Anorexia) دانست. با این حال، برچسب و تجسمی که رسانه تنها از خانم های لاغر به عنوان «زنان زیبا» میسازد، ممکن است به نوبه خود یک دختر جوان را تحت تأثیر قرار داده تا مبتلا به بی اشتهایی عصبی گردد.
هر مشکلی که نیاز به توجه دارد، از عدم تعادل بین سه عامل مذکور در الگوی زیستی، اجتماعی و روانیِ مراقبتهای بهداشتی سرچشمه میگیرد. به عنوان مثال، اعتیاد به الکل را میتوان با ارزیابی زیستی، اجتماعی و روانی توضیح داد؛ به عنوان مثال نوجوانی که از خویشتنداری زیادی برخوردار نیست (عامل روانی) هر لحظه ممکن است به مصرف الکل وسوسه شود. امکان دارد که او این کار را بدین جهت انجام دهد تا در گروه همسالان خود (عامل اجتماعی)، که متشکل از گروهی معتاد است، «جایی» داشته باشد. در نهایت بدون شک اعتیاد او منجر به آسیب کبدی خواهد شد.
رابطه پزشک – بیمار بخش بسیار مهمی از مدل زیستی-روانی-اجتماعی است. پزشکان نه تنها باید از وضعیت طبی بیمار اطلاعات مفیدی داشته باشند، بلکه بایستی با نحوه تاثیر محیطی – فرهنگی و روانشناختی فردی بیمار بر اختلال طبی او آشنا باشند.
در مدل جرم اینگل عواملی که افراد را مستعد ابتلا به اختلال روانی می نماید به شرح زیر بیان می گردد:
- ۱ – عامل زمینه ساز : این عامل معمولا گونه ای نقص ژنی می باشد که قادر است شرایط را به منظور ابتلا به بیماری مهیا نماید.
- ۲ – عامل آشکارساز : عامل منفی محیطی است. مثل مرگ عزیزان
- ۳ – عامل آسیب پذیری : عامل منفی است که با توجه به وجود یک عامل منفی دیگر فرد را مبتلا به اختلال روانی می کند
- ۴ – عامل خطر : این دسته از عوامل همانطور که از نام آن مشخص است بالقوه خطرناک می باشند. این عوامل قادرند امید به بهبودی را نیز تحت تاثیر قرار دهند. از جمله عوامل خطر می توان به: مجرد بودن، مرد بودن، طبقه پایین اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی، شروع سن پایین و . . . اشاره نمود.
- ۵ – عامل تشدید کننده : این عامل تنها زمانی به کار می رود که فرد خود به یک اختلال مبتلا بوده و عوامل ناگوار بعدی زمینه ساز شده و میزان شدت و وخامت علائم را بالاتر می برد.
منبع: کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، جلد۱، ترجمه فرزین رضاعی