سوءاستفاده جنسی در روان درمانی
از همان آغاز تاریخ رواندرمانی، روابط و فانتزیهای جنسی بین درمانگر و مراجع بر جلسات درمانی سایه افکنده و همچون ماری افسونگر سعی در اغوای درمانگر، مراجع و یا هر دوی آنها داشته است. البته در اکثر موارد طرفین موفق به کنترل امیال خود شده و از حریم رابطه درمانی تجاوز نمیکنند ولی گهگاه اوضاع از کنترل خارج شده و به سوءاستفاده جنسی منجر میشود، که ناگفته پیداست که همه علیه آن موضع گرفته و در سرکوب این عمل درنگ نمیکنند. در همین حال، وقتی یک درمانگر موفق به کنترل و سرکوب امیال خود میشود، مورد تحسین و ستایش همگان قرار میگیرد.
درمانگری که در طول جلسه انرژی و تمرکزش صرف سرکوب امیال جنسیش میشود، فرصت بهره گرفتن از انتقال (transference) و انتقال متقابل (counter-transference) را در جهت درمان از دست داده و به جای آن وجود هرگونه تنش جنسی در فضای درمانی را انکار میکند. حتی فروید هم تلویحا به این موضع نزدیک شده بود که درمانگر باید میل جنسی خود را سرکوب کند؛ او به شدت از کارل یونگ و ساندور فرنزی به خاطر رعایت نکردن حریم درمانی انتقاد میکرد و کار آنها را هم خلاف اخلاق میدانست و هم مخل روند درمانی. اما اگر فروید به میل خود به در آغوش کشیدن مراجع جوانش دورا، اذعان میکرد شانس بیشتری در درمان او داشت.
در این نوشته به بررسی دلایل رابطه جنسی و یا سرکوب آن بین مراجع و درمانگر خواهیم پرداخت. کلید اصلی در تجربه این امیال بدون عمل به آنهاست و یا به عبارتی کنترل آگاهانه این امیال و استفاده از آن در جهت پیشبرد درمان، بدون نیاز به انکار آن.
بیش از یک قرن پیش، جوزف بروئر، یکی از نخستین درمانگران تاریخ روانشناسی مجبور شد به جلسات درمانی خود با بیمارش آنا او. (Anna O) پایان دهد زیرا متوجه شد که آنا، میل جنسی به او دارد. بروئر برای دور شدن از این فضا از خانمش درخواست کرد که دوباره به ماه عسل بروند و در همین ماه عسل نطفه فرزند دیگری بسته شد! او ترجیح داد به جای حل مساله آن را پاک کند. روانشناسی به معنای علمیش پدیدهای نو و جوان بود و بروئر به احتمال زیاد نمیدانست که میل آنا به او فقط یک انتقال است؛ در واقع او میل خود به رابطه با والدینش را بر روی بروئر انتقال میداد. از طرف دیگر احتمالا بروئر این نکته را نیز نمیدانست که دلیل اصلی ترک آنا و خاتمه درمان، هراس از یک رابطه جنسی ممنوع بود. به هر حال نام مادر بروئر، برتا بود که همنام بیمارش بود (آنا نام استعاری این بیمار بود. نام اصلی وی برتا پوپنهایم بود).
چند سال بعد یکی دیگر از نزدیکان فروید و شاگرد ارشد او، کارل یونگ با بیمار خود با نام سابینا اشپیلراین وارد رابطه جنسی شد که مورد انتقاد شدید فروید قرار گرفت. اوتو رنگ، دیگر شاگرد فروید، با مریضش آناییس نین رابطه برقرار کرد. ارنست جونز نیز به چند فقره سوءاستفاده جنسی محکوم بود (گروسکورت، ۱۹۹۱).
میتوان تاریخ روانشناسی را ورق زد و نمونههای متعددی از این دست یافت. هر چقدر هم که جامعه روانشناسی سعی در سرپوش گذاشتن و انکار این موضوع داشته باشد واقعیت این است که این اتفاقها در نقاط مختلف دنیا و در اتاقهای درمانی رخ میدهند، بدون اینکه جایی ثبت شوند. اما ما دوست داریم فکر کنیم که این موارد متعلق به گذشته بوده و در رواندرمانی امروز جایی ندارند. یکی از دلایل این انکار، سختگیر شدن مقررات حرفهای و مراجع ذیربط در برخورد با این موارد است. در جوامع بسته که زنها جنس دوم جامعه محسوب میشوند این انکار شدیدتر است زیرا که فاش شدن سوءاستفاده جنسی درمانگر تبعات متعددی خواهد داشت و ممکن است زندگی خانوادگی و حتی جان مراجع را مورد تهدید قرار دهد. از طرف دیگر جامعه نیز سعی در انکار این ادعای مراجع داشته و او را به جلب توجه یا مظلومنمایی متهم میکند و در صورت ارائه شواهد محکم دال بر رابطه جنسی درمانگر نیز باز این مراجع زن خواهد بود که به اغوای درمانگر متهم خواهد شد! بنابراین مراجعان در اکثر موارد این راز را فاش نساخته و در نتیجه به ناآگاهی و انکار موجود در جامعه دامن میزنند.
در جوامع پیشرفته این عمل دیگر عملی نکوهیده و نسنجیده محسوب نمیشود بلکه جرم بوده و قابل پیگیری و دادرسی است که در صورت اثبات به لغو مجوز درمانگر، اخراج او از مراکز و نهادهای مرتبط و حتی حبس منجر میشود. اما با همه این احوال، تخمین زده میشود که سوءاستفاده جنسی در مراکز درمانی نسبت به گذشته سیر صعودی داشته است.
مسالهای که باید در اینجا اشاره کنم، این است که سوءاستفاده مختص درمانگران مرد نیست. درمانگر مونث نیز میتواند مراجع مذکر را مورد سوءاستفاده قرار دهد اما از آنجاییکه در ۹۶ درصد موارد این کار از سوی درمانگر مذکر صورت میگیرد در طول این نوشته مراجع زن فرض شده است. همه موارد گفته شده درباره درمانگران مونث نیز صادق است.
ریشهیابی و دلایل سوءاستفاده جنسی در محیط درمانی
۱- چگونه میتوانیم منکر آثار سوء این عمل شویم؟
یکی از شایعترین توجیههایی که درمانگران خاطی برای عمل خود ارائه میدهند، این است که رابطه جنسی از عوارض جانبی روان درمانی است! حتی برخی پا را فراتر نهاده و به آن جنبه درمانی میبخشند. اما شواهد فراوانی وجود دارند که این عمل نه تنها به درمان مراجع کمکی نمیکند بلکه به وخیمتر شدن حال او نیز میانجامد. مراجعی که مورد سوءاستفاده جنسی درمانگر قرار میگیرد با مشکلات عاطفی متعددی روبهرو میشود. در اغلب موارد، قربانی که اغلب هم زن است، حالت کودکی را پیدا میکند که مورد آزار جنسی والدین قرار گرفته است (بیتس و برودسکی، ۱۹۸۹). این عمل آخرین ویرانههای باقیمانده از اعتماد خدشهدار شده بیمار به جامعه را نیز با خاک یکسان میکند و به بدبینی او نسبت به جامعه و اطرافیان خود دامن میزند. او که دلیل مراجعهاش به درمانگر، عدم اعتماد و خدشهدار شدن روابط شخصیش بوده، با فرد غیرقابل اطمینان دیگری مواجه میشود. در این موارد درمانگر پناهگاه مینگذاری شدهای است که از شر بمباران به آن پناه بردهایم؛ چالهای که به چاه ختم میشود.
عدم تعادل و توازن در قدرت و جایگاه مراجع و درمانگر، رابطهای را شکل میدهد که شباهتهای زیادی به رابطه فرزند با والدین دارد و محیط برای انتقال احساسات نسبت به والدین بر روی مراجع مهیاست. هر گونه رابطه جنسی در این حریم شبیه زنا با والدین بوده و آثاری مشابه به جای میگذارد. در مقایسه قربانیان سوءاستفاده جنسی توسط درمانگر و والدین به شباهتهای عجیبی میرسیم: در هر دو مورد قربانی احساس گناه کرده و به نوعی حس میکنند که خود او مسبب این اتفاق بوده است؛ در هر دو مورد قربانی عزت نفس خود را از دست داده و گوشهگیر میشود، مجبور به سکوت و حفظ این راز شده و در نهایت رفتارهایی از قبیل خودزنی یا خودکشی از خود بروز میدهد. عکسالعمل خانواده و جامعه نیز در صورت افشای این راز در هر دو مورد شبیه به هم است: عدم اعتماد به روایت قربانی، نسبت دادن شرم به او و در نهایت گناهکار دانستن او (گابارد، ۱۹۸۹).
خلاصه اینکه این توجیه، غیرقابل قبولترین توجیهی است درمانگر میتواند برای عمل خود ارائه دهد، خواه یک مددکار پیش پا افتاده باشد و خواه کارل یونگ بزرگ!
۲- نقش انتقال در رابطه جنسی
در یک جلسه مشاوره یا رواندرمانی چه اتفاقی رخ میدهد؟ چه کنش و واکنشی بین درمانگر و مراجع شاهدیم؟ فروید در جواب میگوید: «چیزی اتفاق نمیافتد جز اینکه آن دو فقط با هم حرف میزنند» (فروید، ۱۹۲۶). پس کلام تنها وسیله ارتباطی این دو است. اما هم فروید و هم ما میدانیم که این کلام به کلمات محدود نمیشود. نقش درمانگر متفاوت از نقش مراجع است و هر کدام در بدو امر قولی ضمنی به دیگری میدهد: مراجع قول میدهد که صراحت داشته باشد و در بیان مشکلات، فانتزیها ، اسرار و امیالش صادق باشد. درمانگر هم قول میدهد به دقت به گفتههای او گوش دهد، قضاوت نکند و به درکی متقابل از مراجع برسد. هدف این فرایند کلامی دوطرفه، پردهگشایی از یک گره و گشودن آن است. این پردهبرداری از مشکل یکی از گامهای ضروری در جهت حل آن است. گام ضروری دیگر را درمانگر با درک و بصیرت خود از این مشکل بر میدارد (پینسکی، ۲۰۱۱).
اما نکته کلیدی در توضیح پینسکی مساله «صراحت و صداقت» است. آیا واقعا این صراحت و صداقت در جلسه درمانی دستیافتنی است؟ هر چند که این موضوع اهمیتی حیاتی در فرایند درمانی دارد اما بهندرت شاهدیم که جلسه درمانی آکنده از صراحت و صداقت باشد. نه اینکه مراجع بخواهد مخفیکاری کرده و یا درمانگر را گمراه کند. نه! خود او نیز بازیچه این پنهانکاری است. درمانگر و مراجع درگیر مکالمهای خصوصی میشوند که در آن اعتماد شرطی بلامنازع است. مراجع در طی این گفتوگو در خود فرو رفته و به اعماق مشکل خود میرود تا جایی که به توجیه دوباره آن رسیده و ناخودآگاه این تصویر را روی درمانگر انتقال میدهد. البته این انتقالها همیشه شکلی رومانتیک ندارند اما اگر سوژه مشکل مراجع مسالهای رومانتیک باشد، احتمال بروز یک انتقال رومانتیک کم نخواهد بود. در این حالت درمانگر مخاطب این رومانس خواهد بود. درمانگر جایگزین والدین، همسر یا سوژه عشقی مراجع خواهد شد. این انتقال به خودی خود مشکلزا نیست و حتی ابزاری است در دست درمانگر برای مطالعه بیواسطه مشکل مراجع.
در واقع درمانگر متبحر خود به این انتقال دامن میزند ولی در برخورد با آن یک اصل را از یاد نخواهد برد و آن ممنوعیت هر گونه تماس فیزیکی با مراجع است. درمانگر با مطالعه و بررسی دقیق این انتقال، دسترسی دست اول به مساله مراجع دارد. به بیان دیگر، درمانگر به عنوان مغناطیس اصلی این انتقال، به شور مراجع دامن میزند. فروید مینویسد: «فرآیند درمانی در بازگشت به مساله عشقی کامل میشود، مسالهای که مسئول علایم و نشانههای بیماری در وحله نخست بوده… این علایم زمانی برطرف میشود که شوری از همان جنس، همچون موجی آن را شسته و به ساحل افکند» (۱۹۰۷، صفحه ۹۰). پس درمانگر خود مسئول این انتقال بوده و به نظر بدیهی میرسد که آن را درک کرده و از آن سوءاستفاده نکند. مهم نیست که در این سناریو مراجع چه خواستهای دارد، مساله این است که پرهیز درمانگر از تماس فیزیکی خود همان مغناطیسی است که به این شور دامن میزند.
پس از یک سو مراجعی را داریم که به صورت ناخودآگاه حس رومانتیک خود را روی درمانگر انتقال میدهد و از سوی دیگر درمانگری قرار دارد که خود مسئول ایجاد و باروری این انتقال است و هدف او چیزی نیست جز درمان. حال اگر درمانگر به جای درک این انتقال از آن سوءاستفاده کند، هدف نادیده گرفته شده و کل فرایند درمان بیمعنی خواهد بود. فیدیاس سسیو (۱۹۹۳) با اشاره به نوشته فروید با عنوان «تاملاتی در باب انتقال رومانتیک» به شدت موضع فروید را در این زمینه رد کرده و مینویسد: «فروید تاکید دارد که اگر درمانگر به خواسته رومانتیک مراجع تن دهد، مراجع به هدف خود خواهد رسید، در حالیکه درمانگر از رسیدن به هدف خود که همانا درمان مراجع است باز خواهد ماند [۱۹۱۵، صفحه ۱۶۵]. اما من حس میکنم قضیه کاملا برعکس است. تجربه نشان داده که در این موارد اغلب این درمانگر است که به تمایلات جنسی خود جامه عمل پوشانده و مراجع دست خالی اتاق مشاوره را ترک خواهد کرد زیرا که وی با هدف بهبود شرایط روانیش پا به جلسه درمانی گذاشته بود».
۳- نقش انتقال متقابل در رابطه جنسی
هر چه جلسات درمانی شکل دموکراتیکتر و انسانیتر به خود میگیرد تاکید بیشتری روی ارتباط متقابل بین درمانگر و مراجع صورت میگیرد. درمانگر امروزه دیگر آن موضع خدا گونه، سرد، بیطرف و مشاهدهگر صرف دوره فروید را ندارد. او بیشتر نقش شریکی را دارد که با انسانی دیگر در تعامل قرار میگیرد و این دو همدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند. در چنین شرایطی انتقال متقابل اجتنابناپذیر مینماید. درمانگر پای احساسات و مشکلات خود را به جلسه درمانی باز میکند. درمانگری که در زندگی زناشویی خود دچار مشکلات گوناگون است خود را در برابر «زنی» دیگر مییابد که توانایی ایجاد رابطه با او را دارد. با گذشت زمان درمانگر احساسات ارضانشده و پاسخ داده نشده خود به همسر یا شریک جنسیش را روی مراجع انتقال میدهد. این انتقال به خودی خود مسالهساز نیست و حتا میتوان آن را ابزاری در جهت درمان استفاده کرد. اما این احساسات و این انتقال زمانی مسالهساز است که درمانگر دست به کنش بر اساس آنها بزند.
حال تصور کنید که جنس مشکل مراجع نیز از جنس مشکلات عاطفی، عشقی یا جنسی باشد. او درمانگر را مرجعی ذیصلاح دانسته و نظرات و کنشهای او را در این باره موجه میداند. مراجع و درمانگر به مرور زمان با هم راحتتر شده و دیر یا زود پای بحث جنسی به جلسه درمانی باز میشود و به تدریج این دو از بحثی داغ درباره مسائل مختلف جنسی لذت میبرند. حال تصور کنید که پای احساسات و مشکلات جنسی خود درمانگر هم به این بحث باز شود. گاه این احساسات درمانگر در پاسخ به گفته یا نظری از سوی درمانگر مطرح میشوند و گاه مشکلات خود درمانگر بی مقدمه وارد بحث میشوند. هر چقدر که درمانگر نقش خود در این تعامل را بیشتر نادیده میانگارد، بیشتر از صندلی خود پایینتر میلغزد و در مقام فردی آسیبپذیر و مشکلدار قرار میگیرد که فرد مقابل یعنی مراجع قادر است به او کمک کند. از سوی دیگر مراجع خود را در جایگاهی مییابد (که شاید برای اولین بار) قادر است مشکل عاطفی و جنسی طرف دیگر را حل و فصل کند. درمانگری که نتواند احساسات و انتقال متقابل خود را ریشهیابی کند، بر این تصور خواهد بود که این احساسات وی نسبت به مراجع کاملا اصیل و بیواسطه است و به خود اجازه خواهد داد تا در مقام یک انسان (و نه درمانگر) حریم درمانی را نقض کند.
۴- درمانگرهای خودشیفته
اما همیشه دلیل سوءاستفاده درمانگر سوءتعبیر از انتقال یا انتقال متقابل نیست بلکه شخصیت خودشیفته و جاهطلب اوست که مسئول اصلی این معضل است. موضعی که لکان در برابر انتقال میگیرد، عمق بیشتری نسبت به موضع فروید دارد. لکان معتقد است که مخاطب انتقال رومانتیک و عاشقانه مراجع، دانش درمانگر است نه جسم او. مراجع شکسته و درمانده پا به جلسه درمان میگذارد. او به دنبال جواب است، یک راه حل. در مقابل او فردی نشسته که کلید حل همه مشکلاتش را در دست او میبیند. نابغهای در جایگاه خدایان که همه کتابهای موجود در قفسه پشت سرش را خوانده است! او عاشق این جایگاه برتر میشود و عشق فیزیکی تنها راه ابراز این عشق عمیقتر است. خوب، این تله وسوسهبرانگیزی برای هر درمانگر است. اما درمانگر باید همواره متوجه این موضوع باشد که این حس مراجع، نه بهواسطه برتر بودن و جذاب بودن او، بلکه بهواسطه قدرت شرایط و محیط است.
فروید در نوشته خود در باب انتقال رومانتیک (۱۹۱۵) مینویسد: «درمانگر باید بداند که عشق مراجع زاییده شرایط درمانی است و ارتباطی به جذابیت درمانگر ندارد. بنابراین درمانگر هیچ دلیلی برای غره شدن از این پیروزی ندارد». این تفاوت جایگاه و عدم توازن قدرت بین مراجع و درمانگر است که مسئول جایگاه برتر درمانگر است و نه لزوما شخصیت درمانگر.
یکی دیگر از اثرات جانبی خودشیفتگی در درمانگر زمانی است که درمانگر به شدت غرق در فرایند درمان میشود زیرا که این کار به او اجازه میدهد تا در کوچکترین جزئیات زندگی مراجع سرک کشیده و بعد سعی در نجات قهرمانانه او از این منجلاب داشته باشد تا به اینترتیب به خود و اطرافیانش ثابت کند که او شخص مفیدی بوده و کاری از دستش بر میآید! او خود را غول چراغی میداند که قادر است جامه عمل به هر آرزویی (از جمله خواستههای جنسی مراجع) بپوشاند. این وضعیت بسیار خطرناکتر از وضعیتهای قبلی است زیرا که درمانگر خود را محق دانسته و گمان نمیکند که ره به خطا برده است. او در تصور خود، درمانگری متبحر است که جوابگوی همه مشکلات و خواستههای مراجعش است و در نتیجه دلیلی برای ادامه ندادن این سیر نمیبیند. اما به دلایل اخلاقی و حقوقی پرده از این راز نخواهد گشود و در خلوت خود به بی سوادی همکاران و ناکارآمدی سیستم قضایی تاسف خواهد خورد!
۵- آنگاه که به تماشای تماشاگر مینشینیم
گاهی اوقات ریشه این سوءاستفاده به مربیان و استادانی بر میگردد که وظیفه تربیت درمانگران را بر عهده دارند و این مربیان بهصورتی غیرمستقیم به شاگردان خود میآموزند که میتوان حریمها را نقض کرد و پا روی خطوط قرمز گذاشت. چهار پژوهش بزرگی که در این زمینه صورت گرفته به صورتی متفقالقول نشان داده که ۱۰ تا ۱۵ درصد دانشجویان، تجربه رابطه جنسی با استادان خود را داشتهاند (پوپ، ۱۹۸۹). حال تصور کنید که این استادان الگوی دانشجویان خود هستند که عملا به آنها نشان میدهند که میتوان خطوط قرمز را زیر پا گذاشت بدون آنکه آب از آب تکان بخورد. پژوهش دیگری نشان داده دانشجویانی که با استادان خود رابطه جنسی دارند احتمال سوءاستفاده آنها از مراجعان در آینده بیشتر است (استرین، ۱۹۹۳). به نظر میرسد استادانی که در دانشگاههای کوچکتر و ناشناخته شدهتر مشغول به کار هستند راحتتر به خود اجازه میدهند تا با دانشجویان خود رابطه جنسی برقرار کنند.
۶- هر چه بگنند نمکش میزنند، یا درمانگران هم دل دارند!
چنانچه قبلا گفتیم مدل درمانی کلاسیکی که در آن بیمار ضعیف و درمانده در یک سو و درمانگر همهچیزدان نابغه، دارای روان سالم در سوی دیگر قرار میگرفت، تغییر کرده است. در پارادایم حاکم فعلی، رابطه درمانی رابطهای است بین دو انسان جایزالخطا و آسیبپذیر که با همدیگر تلاش دارند تا مشکلی را حل کنند. به قول سالیوان «درمانگرها هم چیزی شبیه انسان هستند» (سالیوان، ۱۹۵۳). بعد از همه سناریوهای پیچ در پیچی که تا به حال گفتیم باید به مسالهای سادهتر و اساسیتر نیز اشاره کنیم و آن اینکه درمانگران هم انسان هستند، دل میبندند، عاشق میشوند و عشق منطق نمیپذیرد. درمانگر عاشق هیچ حریمی را برای خود متصور نیست و دیوانهوار در تلاش برای رسیدن به معشوق خود دست و پا میزند.
اما جایزالخطا بودن درمانگر رویه دیگری هم دارد. زمانی که یک سادیست یا یک بیمار روانی جامعهستیز دکترای روانشناسی میگیرد. تا جاییکه مطلعم هیچ اصول خاصی برای ورود به مقطع دکترا وجود ندارد. کافیست معدل خوبی داشته باشی، مقاله چاپ شده داشته باشی و بالاتر از همه بازیگر قهاری باشی. مصاحبه پنج دقیقهای برای گرفتن پذیرش هم دردی دوا نمیکند. پس کاملا محتمل است که فردی که دارای مشکلات شخصیتی متعددی است در جایگاه درمانگر قرار بگیرد. برماک هم در پژوهش خود نشان داد که اکثر درمانگران مشکلات روانی حادتری از مراجعان خود دارند (برماک، ۱۹۷۷). در این حالت دیگر شرایط مسئول سوءاستفاده درمانگر نیست و این خود شخصیت درمانگر است که مقصر اصلی ماجراست. اما آیا راهکارهای تنبیهی برای مقابله با این معضل کافی ست؟ به نظر میرسد جواب منفی است زیرا در هیچ مقطعی از تاریخ روانشناسی، تنبیهها و مجازاتهای این معضل تا به این حد شدید نبوده و با این حال به نظر نمیرسد که آمار سوءاستفاده درمانگران نسبت به گذشته بهتر شده باشد. به نظر میرسد به جای شدیدتر کردن مجازاتها باید ریشه ایتر عمل کرده و از وقوع آن پیشگیری کنیم.
چه باید کرد؟
در خصوص انتقال و انتقال متقابل به نظر میرسد آموزشهای ارائه شده در دوره فوق لیسانس و دکترا کافی نباشد. در خصوص مشکلات شخصیتی درمانگران، استادان مشاور و ناظر باید تلاش بیشتری در شناخت شخصیتی شاگردان خود داشته و در جهت رفع یا اصلاح آنها بکوشند. کاری که حداقل در حال حاضر شاهد آن نیستیم. روانشناسی بیش از هر رشته دیگری نیازمند نگرشهای انسانی و اخلاقی است اما در هیچ دوره تحصیلات تکمیلی درسی در مورد فلسفه اخلاق و به خصوص لزوم رعایت اخلاق حرفهای از نقطهنظر حرفهای و انسانی ارائه نمیشود.
در پایان بد نیست نگاهی خوشبینانهتر نسبت به وضعیت فعلی داشته باشیم. حداقل امروزه در جامعه حرفهای روانشناسان کسی نیست که سوءاستفاده از مراجع را تحت هیچ شرایطی موجه بداند. چیزی که مشخص است این است که رابطه جنسی با مراجع به نفع مراجع نبوده و نه تنها به درمان او کمکی نمیکند بلکه شرایط او را وخیمتر میکند. قدم بعدی باید در سطح دانشگاه برداشته شود. قدمهای پیشگیرانهای که جلوی وقوع این مسائل را بگیرد.
تورج سلحشور
منابع:
- Bates, C. & Brodsky, A. (1989). Sex in the therapy hour: A case of professional incest.New York: Guilford Press.
- Beck, M. (1992). Sex and psychotherapy. Newsweek Magazine. April 13, 1992, pp. 53-57
- Bermak, G. (1977). Do psychiatrists have special emotional problems? American Journal of Psychoanalysis. 37P, ۱۴۱-۱۴۶.
- Celenza, A. (1991). The misuse of countertransference love in sexual intimacies between therapists and patients. Psychoanalytic Psychology, 8(۴), ۵۰۱-۵۰۹. doi:http://dx.doi.org/10.1037/h0079302
- Cesio, F. (1993). The Oedipal tragedy in the psychoanalytic process. In On Freud’s “Observations on Transference-Love,” ed. E.S. Person, A. Hagelin, & P. Fonagy. New Haven: Yale University Press, pp. 130–۱۴۵٫
- Freeman, L. (1972). The story of Anna O. New York: Walker.
- Freud, S. (1907). Delusions and dreams in Jensen’s Gradiva. Standard Edition 9:۷–۹۶٫
- Freud, S. (1915). Observations on transference-love. Standard Edition 12:۱۵۹–۱۷۱٫
- Freud, S. (1926). The question of lay-analysis: Conversations with an impartial person.Standard Edition 20:۱۸۳–۲۵۰٫
- Gabbard, G. (1989). Sexual exploitations in professional relationships. Washington, DC: American Psychiatric Press.
- Grosskurth, P. (1991). The secret ring. New York: Addison-Wesley.
- Pinsky, E. (2011). The olympian delusion. Journal of the American Psychoanalytic Association, 59(۲), ۳۵۱-۳۷۶. doi:http://dx.doi.org/10.1177/0003065111406274
- Pope, k. (1989). Teacher-student sexual intimacy. In G. Gabbard (Ed.), Sexual exploitations in professional relationships. Washington, DC: American Psychiatric Press.
- Pope, K. & Vetter, V. (1991). Prior therapist-patient sexual involvement among patients seen by psychologists. Psychotherapy, 28 (3), 429-438.
- Schimmel, P. (2010). The elephant on the couch: Side-effects of psychotherapy.Australian and New Zeland Journal of Psychiatry, 44 (۵) , ۴۸۹. doi:http://dx.doi.org/10.3109/00048671003606094
- Strean, H. S. (1993). Therapists who have sex with their patients: Treatment and recoveryBrunner/Mazel, Philadelphia, PA.
- Sullivan, H.S. (1953). The interpersonal theory of psychiatry. New York: W.W. Norton.