فنون و کاربست واقعیت درمانی
فرایند درمان واقعیت درمانی
واقعیت درمانی، از فرد می خواهد درباره اینکه رفتارش مسئولانه است یا خیر، قضاوت ارزشی نماید. چنانچه رفتارش مسئولانه نباشد، برای تغییر آن برنامه ریزی کند.
هدف اصلی واقعیت درمانی این است که به درمانجویان کمک کند با افرادی که آنها را برای راه دادن به دنیای کیفی خود انتخاب کرده اند ارتباط یا ارتباط مجدد برقرار کنند. هدف اصلی درمان علاوه بر ارضا کردن نیاز به محبت و تعلق پذیری، این است که به درمانجویان کمک کند راه های بهتر ارضا کردن تمام نیازهای خود از جمله نیاز به قدرت یا پیشرفت، آزادی یا استقلال، و تفریح را یاد بگیرند.
در اغلب موارد، افراد داوطلبانه برای درمان مراجعه می کنند و کمک کردن به این درمانجویان راحت است. برخی دیگر به قدری در برابر روان درمانی مقاوم هستند که به نظر می رسد درگیر کردن آنها غیرممکن است. این افراد نمی خواهند درمانگر را ببینند و فعالانه در برابر درمان مقاومت می کنند. آنها اغلب به رفتارهای خشونت بار، اعتیاد، و سایر رفتارهای ضد اجتماعی می پردازند. اگر آنها یک زمانی افراد مسئولی را در دنیای کیفی خود داشته اند، اکنون آن ها را بیرون رانده اند.
به محض اینکه درمانگر پی می برد که با فرد نامرتبط و لذت جویی سروکار دارد، بهتر است تمام هدف های عادی مشاوره کنار گذاشته شود و فقط روی یک چیز تمرکز شود: دست زدن به هر کار ممکن برای ارتباط برقرار کردن با این فرد. اگر مشاور نتواند ارتباط برقرار کند، امکان کمک رسانی وجود ندارد.
وظیفه و نقش درمانگر
اولین وظیفه درمانگر برقرار کردن رابطه با درمانجویان است. آنها با این رابطه می توانند به درمانجویان کمک کنند به سمت افراد و فعالیت هایی که برای آنها ارضا کننده هستند پیش بروند. وظیفه مهم دیگر واقعیت درمانگران این است که به درمانجویان آموزش دهند چگونه خود را ارزیابی کنند. این کار با مطرح کردن سوالی از این قبیل انجام می شود: «آیا رفتارهای شما، چیزی را که می خواهید و به آن نیاز دارید برای شما تأمین می کند؟». نقش درمانگر ارزیابی کردن برای درمانجویان نیست بلکه به چالش طلبیدن آنها برای ارزیابی کردن خودشان است.
درمانگران وظیفه دارند این عقیده را انتقال دهند که صرف نظر از اینکه اوضاع چقدر ناگوار باشد باید امیدوار بود. اگر درمانگران بتوانند این احساس امید را القا کنند، درمانجویان احساس می کنند که دیگر تنها نیستند و امکان تغییر وجود دارد. درمانگر به عنوان طرفدار یا کسی که در طرف درمانجوست عمل می کند. آن ها با هم می توانند به طور خلاق به مسائل گوناگونی بپردازند.
تجربه درمانجو در درمان
از درمانجویان انتظار نمی رود که به گذشته عقب نشینی کنند یا به صحبت کردن درباره نشانه ها منحرف شوند. هیچ یک وقت زیادی را در صحبت کردن درباره احساسات مجزا از عمل کردن و فکر کردن که بخشی از رفتارهای کاملی هستند که درمانجویان بر آن ها کنترل مستقیم دارند، صرف نمی کنند.
درمانجویان به احتمال زیاد متوجه می شوند که درمانگران به آرامی ولی قاطعانه مواجهه می کنند. واقعیت درمانگران اغلب از درمانجویان سوال هایی از این قبیل را می پرسند: «آیا کاری که تصمیم گرفته اید انجام دهید شما را به کسانی که هم اکنون دوست دارید با آنها صمیمی تر باشید، نزدیکتر می کند؟» «اگر هم اکنون با کسی ارتباط ندارید، کاری که انجام می دهید شما را به آدم تازه ای نزدیکتر می کند؟». این سوال ها بخشی از فرایند ارزیابی خود هستند که اساس واقعیت درمانی را تشکیل می دهند.
از درمانجویان می توان انتظار داشت که مقداری اضطراب را در درمان تجربه کنند. زمان اهمیت دارد، به طوری که هر جلسه ای ممکن است آخرین جلسه باشد. درمانجویان باید بتوانند فکر کنند که «من می توانم آنچه را امروز درباره آن صحبت کردیم در زندگی خود اجرا کنم. چون مشکلات من در زمان حال هستند و درمانگر به من اجازه نمی دهد که از واقعیت فرار کنم؛ قادرم تجربیات فعلی خود را به درمان بیاورم».
رابطه بین درمانگر و درمانجو
واقعیت درمانی بر رابطه همدلانه و حمایت کننده تأکید می کند. عامل مهم، تمایل مشاوران به ابداع سبک درمانی خاص خودشان است. خلوص و احساس ارامش درباره سبک خویش، صفات مهمی هستند که به درمانگران امکان می دهند وظیفه درمانی خود را انجام دهند.
برای اینکه بین درمانگر و درمانجو رابطه خوبی برقرار شود، درمانگر باید ویژگی های شخصی خاصی داشته باشد که صمیمیت، همخوانی، همدلی، پذیرش، علاقه، محترم شمردن درمانجو، گشودگی و استقبال کردن از اینکه توسط دیگران به چالش طلبیده شوند از آن جمله هستند. یکی از بهترین راه ها برای پرورش دادن این حسن نیت و رفاقت درمانی صرفا گوش کردن به درمانجویان است. روابط نزدیک با صحبت کردن درباره مباحثی که به درمانجویان مربوط هستند نیز ایجاد می شود.
بعد از اینکه رابطه نزدیک برقرار شد، مشاور به درمانجویان کمک می کند از پیامدهای رفتار فعلی خود عمیق تر آگاه شوند. نظریه انتخاب از تمام ابهامات و اسرار آنچه که درمانگر سعی دارد انجام دهد پرده بر می دارد. درمانگر از این نظریه روش ها و فنونی را به وجود می آورد که برای مشاوره کار آمد ضروری هستند. درمان همیشه فرایندی آموزشی است که درمانگر در آن معلم و درمانجو شاگرد است.
کاربست واقعیت درمانی
کاربست واقعیت درمانی را می توان به بهترین وجه، به صورت چرخه مشاوره در نظر گرفت که از دو عنصر اصلی تشکیل می شود:
- به وجود آوردن محیط مشاوره
- اجرا کردن روش های خاصی که به تغییرات در رفتار منجر می شوند.
هنر مشاوره در هم تنیدن این دو عنصر، به گونه ای است که باعث شود درمانجویان زندگی خود را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند در مسیرهای مؤثرتری پیش بروند. این چرخه با برقرار کردن رابطه کاری با درمانجویان آغاز می شود. این فرایند از طریق بررسی خواسته ها و نیازها و برداشت های درمانجویان پیش می رود. در صورتی که مراجع تمایل به امتحان کردن رفتارهای تازه را داشته باشد، برنامه هایی مشخص می شود که به تغییر منجر می شود، و فرد به آنها متعهد می شود. چرخه مشاوره، پی گیری کردن نحوه ای است که درمانجویان طبق برنامه خود عمل می کنند.
محیط مشاوره
واقعیت درمانی نیازمند یک محیط حمایت کننده، پذیرا، محبت آمیز و غیر جبری است. درمانجویان از طریق این محیط یاد می گیرند که محیط رضایت بخشی را بوجود آورند تا به روابط موفقیت آمیز منجر شود؛ آنها احساس می کنند آزاد و خلاق هستند تا رفتارهای تازه را شروع کنند.
برخی از روش های به وجود آوردن محیط درمانی عبارتند از: به تعویق انداختن قضاوت در مورد مراجع، انجام دادن کاری غیر منتظره، استفاده مناسب از شوخی، خویشتن بودن مشاور، خود افشاگری، خلاصه کردن، تمرکز کردن و اخلاقی بودن درمانگر.
روش های تغییر
تغییر همیشه یک انتخاب است. واقعیت درمانگران از درمانجویان می پرسند از درمان چه می خواهند. در اغلب موارد، رابطه ناخوشایند عمده ای وجود دارد و معمولا درمانجویان باور ندارند که اصلا در مورد آنچه در این روابط می گذرد حق انتخاب دارند. در ابتدا ممکن است، فرد انکار کند که مشکل او رابطه ای ناخوشایند است.
درمانگر ماهر در جلسات اولیه به دنبال خواسته های درمانجو می گردد، سپس دنبال رابطه ناخوشایند در زمان حال می گردد و از آنها می پرسد “رفتار چه کسی را می توانید کنترل کنید؟”. این سوال چندین بار در چند جلسه بعدی پرسیده می شود تا به مقاومت درمانجو در برابر توجه کردن به رفتار خودش پرداخته شود.
وقتی درمانجویان بفهمند که فقط می توانند رفتار خودشان را کنترل کنند، درمان در مسیر خود قرار می گیرد. باقی درمان روی نحوه ای که درماجویان بتوانند انتخاب های بهتری کنند تمرکز می کند. درمانگران به درمانجویان کمک می کند تا نیازهای اساسی خود را بشناسند و دنیای کیفی خود را کشف کنند.
افراد با برنامه ریزی می توانند خیلی بهتر زندگی خود را کنترل کنند. ما در اختیار دیگران نیستیم و قربانی هم نیستیم، استفاده از نظریه انتخاب برای برقرار کردن و ادامه دادن روابط موفقیت آمیز مهارتی است که می توان آن را یاد گرفت. به نظر گلاسر روشهایی که به تغییر منجر می شوند بر این فرض استوارند که انسانها در صورتی برای تغییر انگیزه دارند که :
- ۱) متقاعد شده باشند که رفتار جاری آنها چیزی را که دوست دارند برای آنها تامین نمی کند.
- ۲) معتقد باشند که می توانند رفتارهای دیگری را انتخاب کنند، که آنها را به چیزی که می خواهند نزدیکتر کند.
فنون عملی واقعیتدرمانی
واقعیتدرمانی، یک نظام رواندرمانی فنگرا نیست. گلاسر، معتقد است یادداشت برداری، ضبط کردن صدا و مشاهده جلسات از پشت آینه یک طرفه به درمانگران تازهکار کمک چندانی نمیکند، مگر آنکه تجربههایی در زمینه رواندرمانی داشته باشند. با این حال، واقعیتدرمانگرها از بعضی از فنون رواندرمانی بیشتر استفاده میکنند. این فنون عبارتند از:
۱. سوال کردن
سوالات، نقش مهمی در اکتشاف رفتار کلی، ارزیابی آنچه انسانها انجام میدهند و تدوین برنامههای خاص، ایفا میکنند. سوالات به چهار شیوه به واقعیتدرمانگرها کمک میکنند:
- ورود به دنیای مراجعان
- جمع آوری اطلاعات
- دادن اطلاعات
- کمک به مراجعان برای کنترل بیشتر زندگیشان
واقعیتدرمانگرها، با سوالات مکرر و پشت سر هم خود به مراجعان کمک میکنند تا بفهمند واقعا چه میخواهند. همچنین از مراجعان در مورد آنچه انجام میدهند و نیز برنامههایشان سوال میکنند. واقعیتدرمانگرها با این سوالات، دنیای درونی مراجعان را (خواستهها، نیازها و ادراکهای آنان) درک میکنند.
۲. مثبت بودن
واقعیتدرمانگرها، درباره برنامهریزی و ارائه رفتارهای مثبت و سازنده صحبت میکنند، توجه خود را معطوف چنین رفتارهایی میسازند و نیز اینگونه رفتارها را تقویت میکنند. با بحث و گفتگو کردن درباره مصیبتهای درمانجو نمیتوان موجباتی را فراهم ساخت تا درمانجو تفکر یا رفتار بهتری داشته باشد. درمانگر باید راهبردهای تسهیلکنندهای را بهکار بگیرد و ضمن پذیرش این مطلب که مددجو واقعا درگیر احساس بدبختی(افسردگی، مغلوبشدگی، نومیدی و درماندگی) شده است، او را تشویق کند تا الگوی فکری منفی خود را تغییر دهد و با توجه به اصل “همینجا و هماکنون”، فکرش را معطوف موضوعی سازنده و مثبت سازد.
۳. شوخی
چون واقعیتدرمانگر، درگیری دوستانهای با مراجع دارد، طبیعی است که گاهی به شوخی متوسل شود. آنها گاهی به خود فرصتی برای خندیدن میدهند و با این کار خویش، مراجعان را نیز به خندیدن وا میدارند. این عمل باعث میشود ناامیدی مراجعان کاهش یابد. چون طبق نظریه واقعیتدرمانی، تفریح یک نیاز بنیادی است، گاهی باید آن را در حین درمان قدری برطرف کرد. درمانگر و مراجع با شوخی، توازنی در قدرت ایجاد میکنند. شوخی نیاز به تعلق خاطر را نیز ارضاء میکند؛ البته شوخی نباید تصنعی و اجباری باشد.
۴. فنون تناقضی
در واقعیتدرمانی، برنامهریزی و متعهد کردن مراجعان نسبت به برنامهها، مستقیم انجام میشود. اما گاهی مراجعان در برابر اجرای برنامهها مقاومت نشان میدهند. در فنون تناقضی، دستورالعملهای متناقضی به مراجعان داده میشود. به این صورت که هر یک از راههایی که درمانگر پیشنهاد میکند، نتیجه مثبتی به بار میآورند. مثلا به مراجعانی که وسواس اشتباه نکردن در کار دارند، یاد میدهند اشتباه کنند. اگر مراجع آنگونه که درمانگر گفته اشتباه کند، روی مشکلش کنترل پیدا کرده است. اگر هم در برابر پیشنهاد مشاور مقاومت کند، مقاومتش کنترل و رفع خواهد شد. فنون تناقضی غیرمنتظره و دشوارند.
۵. مواجهسازی
درمانگری که فرد را به شیوهای یاریدهنده و غیرتنبیهی با شرایط، موقعیت یا محرک خاصی مواجه میسازد، باید از تواناییهای لازم برای متمرکز کردن ذهن خود، مراقبت کردن از درمانجو و نیز به حد صفر نزدیک ساختن میزان عذر و بهانهها یا غیرمسئول بودنهای وی، برخوردار باشد. مواجهسازی همراه با مراقبت، میتواند این اعتقاد را در مددجو تقویت کند که درمانگر برای وی ارزش قایل است. مواجهساختن مددجو با عذر و بهانهها، توضیحات یا دلیلتراشیها، لازمه سوق دادن وی در جهت رفتار مسئول است. عمل مواجهسازی باید در رابطه با واقعیت رفتار کنونی مددجو انجام گیرد و نه احساسهای شخصی و هیجانهایی که درمانگر در رابطه با مددجو تجربه میکند.
محدودیت های واقعیت درمانی و انتقادات وارد شده به آن
- یکی از محدودیتهای واقعیت درمانی این است که روی این جنبه ها تاکید نمی کند: ناهشیاری، تاثیر تجربیات اوایل کودکی، ارزش درمانی رویاها و جایگاه انتقال. این رویکرد تعارضات سرکوب شده و نیروهای ناخودآگاه را به حساب نمی آورد.
- گلاسر معتقد است که افسردگی مزمن و روان پریشی عمیق، رفتارهای انتخاب شده هستند؛ این ساده انگارانه است اگر تمام اختلال های روانشناختی را انتخاب های رفتاری در نظر بگیریم.
- واقعیت درمانی نسبت به درمانگری که نقش کارشناس را ایفا می کند و می خواهد برای دیگران تعیین کند که چگونه باید زندگی کنند و چه چیزی رفتار مسئولانه را تشکیل می دهد، آسیب پذیر است. درمانگر نباید ارزش های خود را به مراجع تحمیل نماید. درمانجویان باید خودشان رفتار خویش را ارزیابی کنند.
منابع :
- جرالد کری، نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی، ترجمه یحیی سید محمدی
- ریچارد شارف، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت