دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

ماشین رفتار در نظریه انتخاب

ما واقعیت را آنگونه که دوست داریم، ادراک می کنیم.

ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم، فقط می توانیم به آنها اطلاعات بدهیم و آنها هم می توانند انتخاب کنند.

ماشین رفتار در نظریه انتخاب

گلاسر، رفتار کلی(Total Behavior) را شامل چهار بخش می‌داند که هر یک از آنها یکی از چهار چرخ ماشین رفتار را تشکیل می‌دهند:

  • A. تفکر(Thinking) : تحلیل کردن، استدلال کردن، خیال‌پردازی و…
  • B. عمل(Acting) : راه رفتن، خندیدن، فریاد زدن، حرف زدن و…
  • C. فیزیولوژی(Physiology) : عرق ریختن، لرزش بدن، سردرد و …
  • D. احساس(Feeling) : غم، شادی، ناامیدی و.…

ما معمولا رفتارکلی را با عمل یکسان فرض می‌کنیم و آن را محدود به عمل می‌دانیم. به عنوان مثال می‌گوییم: «چون افسرده بودم، مدتی جواب تلفن دوستانم را ندادم». انگار که افسردگی خارج از انتخاب و اختیار من است و حالا که در این شرایط قرار دارم، با دوستانم ارتباط برقرار نمی کنم. اما گلاسر «افسرده بودن» را هم مانند «قطع کردن ارتباط» بخشی از رفتارکلی می‌داند.  طبق این تئوری باید بگوییم: تصمیم گرفتم افسردگی کنم و ارتباطم را با دیگران قطع کنم!

در ماشین رفتار، مانند هر ماشین دیگری، چرخ‌های جلو عموما هم راستا هستند و نمی‌توانند اختلاف زاویه زیادی با هم داشته باشند. چرخ‌های عقب‌ هم موازی هم هستند و در انتخاب مسیر حرکت، تابع چرخ‌های جلو خواهند بود. این برخلاف نگاه عادی ما به رفتار است. ما معمولا فیزیولوژی و احساس را مستقل از رفتار می‌دانیم و حتی خیلی وقت‌ها منشاء رفتار می‌دانیم.

فرض کنید من به تشخیص پزشک به بیماری افسردگی گرفتار هستم. دارو مصرف می‌کنم و اعضای خانواده و دوستان نزدیکم هم از این ماجرا اطلاع دارند. همیشه حالم را می‌پرسند. در جمع دوستان بیشتر ملاحظه‌ام را می‌کنند. دوست دارند هر وقت در جمع آنها هستم، شوخی و شادی و خنده وجود داشته باشد. پس از مدتی، دوباره به پزشک مراجعه می کنم و او، میزان مصرف داروی من را به تدریج کاهش داده و پیشنهاد می‌کند که پس از شش هفته، می‌توانم مصرف دارو را قطع کنم.

چند روز اول، خانواده و دوستان و اطرافیان، خوشحال می‌شوند. همه خدا را شکر می‌کنند که من به روند عادی زندگی بازگشته‌ام. اما من دیگر آن توجهی را که در گذشته دریافت می‌کردم، دریافت نمی‌کنم، دیگر در مرکز نگاه دیگران نیستم، شده‌ام یک نفر مثل بقیه، اینجاست که افسردگی به سراغ من می‌آید. دوباره عوارض افسردگی را نشان می‌دهم. بیشتر می‌خوابم، چهره‌ام مانند گذشته سرحال نیست، دارو می‌خورم، سبک نگارشم در شبکه‌های اجتماعی تغییر می‌کند و دوباره، روزهای خوش افسردگی باز می‌گردد! افسردگی برای من، محبت و جلب توجه به ارمغان می‌آورد و الان که آنها را از دست داده‌ام، به این شیوه آگاهانه یا ناخودآگاه دوباره برای به دست آوردن آن محبت و جلب توجه دیگران تلاش می‌کنم.

پس از شناخت تعریف ویلیام گلاسر از رفتارکلی و ماشین رفتار، بهتر می توانیم درک کنیم که چرا گلاسر می‌گفت: همه رفتارهای ما برای اهداف مشخصی انجام می شوند. حتی اگر خودمان در آن لحظه ندانیم که آن هدف چه بوده است.

در تئوری انتخاب سازمان روان انسان به ماشینی تشبیه می شود که چهار چرخ دارد؛ هر کدام از این چرخ ها نمایانگر مولفه های رفتاری ما هستند. ابتدا دو چرخ جلو یعنی فکر و عمل کردن که تحت کنترل مستقیم ما هستند. سپس دو چرخ عقب یعنی فیزیولوژی و احساس که ما بر آن ها تاثیر غیر مستقیم داریم. نیروی پیش ران این ماشین توسط ۵ نیاز اساسی آن تامین شده و هدایت آن توسط دنیای مطلوب ما صورت می گیرد. هر رفتاری که از ما سر بزند حداقل یکی از نیازهای اساسی ما را ارضا می کند یا حداقل به این قصد انجام می گیرد.

گلاسر، نیازهای هر انسانی را به موتور محرک این ماشین تشبیه می‌کند. نهایتا این نیازهای ما هستند که ماشین رفتار ما را حرکت می‌دهند. اگر نیازها نباشند، این ماشین یک کابین خالی بدون موتور است که یا حرکت نمی‌کند و یا حرکتش،‌ تابع شیب زمین است. 

نیازها در ماشین رفتار

ما انسانها، نیازهای مشخصی داریم که در هر لحظه با تمام آنچه در اختیار داریم(دانش، مهارت، زمان، پول، اعتبار و …) می‌کوشیم که آنها را تامین کنیم. این نیازها شامل: ۱-زنده ماندن و بقاء، ۲- دوست داشتن و احساس تعلق، ۳- قدرت، ۴- آزادی و اختیار، ۵- تفریح و خوشی است. همه رفتارهای ما در نهایت برای ارضاء این نیازها می انجامد.

نیازهای ما ریشه در ژن هایمان دارند. ژن ها تعیین می کنند چه نیازی را با چه شدتی داشته باشیم. اما چگونگی برآورده شدن این نیاز ها در ژن ثبت نشده است.

همه ما کم و بیش این ۵ نیاز را داریم. اما رفتارهایی که برای ارضاء این نیازها از خودمان نشان می‌دهیم تفاوت‌های زیادی دارد. کسی ممکن است در فریب دادن دیگران،‌ احساس قدرت را تجربه کند و دیگری ممکن است در فریب ندادن دیگران، در زمانی که فرصت و شرایط مهیاست، احساس قدرت را تجربه کند.

چه می‌شود که ما انسانها، به شیوه‌های مختلفی نیازهای خود را ارضاء می‌کنیم؟ ما انسانها مسیر زندگی را در شرایط یکسان و به شیوه‌ یکسان طی نکرده‌ایم. تجربه‌های ما در طول زندگی، آموخته‌های ما از والدین و جامعه و کتاب‌ها و دوستان، فکر‌ها و تحلیل‌های خودمان،‌ همه و همه کمک می‌کنند که هر یک از ما،‌ به شیوه‌ی خودش، نحوه ارضاء این نیازها را یاد بگیرد.

ماشین رفتار

خواسته‌ها در ماشین رفتار

خواسته‌ها از نیازهای ما نشات می‌گیرند. درس خواندن یا کار کردن خواسته‌هایی است که ما انتخاب می‌کنیم. خواسته‌ها مجرایی هستند که ما نیازهایمان را به واسطه آن‌ها می‌شناسیم. هر انسانی به‌دنبال یکسری خواسته‌های مختص خود است. هر فرد همین‌طور که رشد می کند و بزرگ می‌شود در تعاملش با خانواده و فرهنگ، برای برآورده کردن نیازهایش، خواسته‌های منحصر به خود را پرورش می‌دهد.

مثلا با چه کسانی کار کنم و با چه کسانی کار نکنم، خواسته‌ ایست که بر اساس نیازهای اساسی من قابل گزینش است. اگر خواسته‌های درستی انتخاب کنیم که ما را در رسیدن به نیازهای اساسی‌مان کمک کنند، آن زمان است که رضایت از زندگی محقق می‌شود.

دنیای کیفی یا دنیای مطلوب

دنیای کیفی(Quality World) عبارت است از تصاویر ذهنی و ایده آلها و باور‌ها و اشیاء و اماکن و حتی توقعاتی که ما از روابط، اتفاقات، اشیا و افراد در ذهن خود داریم و می سازیم. تمام انسانها و اشیاء و موقعیت‌های جغرافیایی و هر آنچه که در مسیر زندگی، به ما کمک کرده که نیازهایمان را ارضا و تامین کنیم، در دنیای کیفی ما قرار می‌گیرد و همین دنیای کیفی، معیار تصمیم‌گیری‌های ما خواهد بود.

دنیای کیفی همان تصاویر ذهنی فرد از آرمان شهر یا مدینه فاضله شخصی است که سه بخش دارد:

  1. انسان های دوست داشتنی : اولین مولفه در دنیای مطلوب(کیفی)، افراد و آدم ها هستند. این ها افرادی هستند که بودن با آنها باعث برآورده شدن یک یا چند نیاز ما می شوند. مهمترین شخص در دایره افراد دنیای مطلوب عموما مادر است. چرا که از لحظه تولد در کنار کودک است و به نیازهایش رسیدگی می کند. او را سیر می کند، به او عشق می دهد، به او احساس ارزشمندی می دهد و با او بازی می کند. اعضای خانواده، دوستان، فرزندان، برخی معلمان و هرکسی که یک یا چند نیاز ما را برآورده کند در دنیای مطلوبمان جای می گیرد.
  2. اشیاء دوست داشتنی : مولفه دوم اشیاء و چیزهایی هستند که ما فکر می کنیم با بدست آوردنشان احساس خوشایندی خواهیم داشت. برای مثال فکر می کنیم اگر فلان ماشین، یا فلان خانه، شغل، تحصیلات را داشته باشم، احساس خوشبختی می کنم. 
  3. عقاید و تجارب دوست داشتنی : مولفه سوم تجارب و عقاید ما هستند. باورهایی که فکر می کنیم اگر در زندگی بر اساس آنها زندگی کنیم احساس خوبی خواهیم داشت. این باورها می توانند باورهای علمی یا مذهبی یا ارزش های اخلاقی باشند.

در مدینه فاضله هر فرد، انسانها مهم ترین عناصر محسوب می شوند. از این جهت است که نارضایتی در روابط بین فردی در کانون تمرکز درمان قرار می گیرد. زیربنای شکل گیری دنیای مطلوب، روابط خوب انسانی است.

اگر من در افسردگی، بسیاری از نیازهای خودم را تامین شده ببینم، احتمالا افسردگی را در بخشی از دنیای کیفی خود، قرار خواهم داد. اما فرد دیگری ممکن است در شاد بودن و انرژی داشتن و امید و حرکت، ارضاء نیازهای خود را تجربه کند. به احتمال زیاد، در دنیای کیفی او،‌ شاد بودن و امید داشتن از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

دنیای کیفی،‌ پس از تولد به تدریج در ذهن ما شکل می‌گیرد و رشد می‌کند. طبیعی است که رویدادهای تلخ و شیرین و احساساتی که ما در زندگی تجربه می‌کنیم، دائماً شکل این دنیا را تغییر داده و اصلاح می‌کند. طبیعی است که دنیای کیفی هر یک از ما، با دیگران فرق دارد. اگر من در خانواده‌ای بزرگ شوم که «مساوی بودن درآمد همه‌ خانواده‌ها» به عنوان یک باور و ارزش در آن مطرح باشد، ممکن است در سنین کودکی، این نوع برابری، در دنیای کیفی من، به عنوان یک باور برای خودش جایگاهی پیدا کند.

در یک خانواده‌، ممکن است شغل و تحصیلات بخشی از دنیای کیفی کودکان باشد. در خانواده دیگری ممکن است آرامش و محبت و امنیت، قسمت مهمی از دنیای کیفی را به خود اختصاص دهد. طبیعی است که در طول زندگی و رشد و بلوغ، ما با آموخته‌ها و تجربه‌های جدید، باورها و دانسته‌ها و دنیای کیفی گذشته خود را، دائماً بازنگری می‌کنیم و آنچه امروز به عنوان دنیای کیفی در ذهن ما می‌گذرد، حاصل همه‌ آموخته‌ها و اندیشه‌ها و بازنگری‌هاست.

در نگاه گلاسر،‌ واقعیت برای ما، بر اساس این دنیای کیفی،‌ شکل می‌گیرد و تفسیر می‌شود. هر چه دنیای کیفی من و اطرافیانم، بیشتر شبیه یکدیگر باشد،‌ روابط رضایت‌بخش‌تر بوده و تفاهم بیشتری را تجربه می‌کنیم. از سوی دیگر، هر چه دنیای کیفی ما فاصله بیشتری با اطرافیان داشته باشد، نارضایتی در روابط بیشتر بوده و ناکامی‌های بیشتری را در رابطه‌های خود مشاهده خواهیم کرد.

ما همواره دنیای بیرون را با دنیای مطلوبمان مقایسه می کنیم. تفاوت بین این دو دنیاست که ما را به حرکت وامی دارد. تمام تلاش ما در زندگی این است که تصاویر دنیای مطلوبمان را در زندگی واقعی ببینیم.

با درک مفهوم دنیای کیفی، رابطه‌ها به سمت انعطاف پذیری می‌روند و تلاش طرفین بر شناخت دنیای کیفی یکدیگر و درک شباهت‌ها و تفاوت‌های این دنیاها متمرکز می‌شود. ویلیام گلاسر تاکید دارد که دنیای کیفی، پایه و اساس تصمیم‌ها و قضاوت‌ها و زندگی است، اما دلیلی ندارد پایه و تصمیم و اساس زندگی دیگران هم باشد!

کسانی که این مفهوم را درک نمی‌کنند، طبیعی است که می‌کوشند،(حالا که موفق به درک واقعیت شده‌اند)، این دیدگاه را به دیگران هم منتقل کنند؛ اینجاست که رابطه‌ مالکانه شکل می‌گیرد. در واقع، بسیاری از کسانی که رابطه‌های مالکانه را ایجاد می‌کنند، خودخواه یا زورگو نیستند. آنها بر این باورند که دنیای کیفی‌شان، منطقی‌ترین دنیای کیفی موجود است و می‌کوشند با بحث و گفتگو و حتی با ابزارهایی مانند تشویق و تنبیه، دیگران را هم به پذیرش دنیای کیفی خود، وادار کنند.

منبع : کتاب تئوری انتخاب نوشته ویلیام گلاسر، ترجمه علی صاحبی

۳.۸ ۱۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
۱۴۰۱/۰۹/۰۲ ۲۲:۲۲

عالی
بهترین سایت روانشناسی از زحمات شما خیلی متشکرم