دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

بحران ارضا

Jacques Lacan

در اکثر مواقع افراد در شرایط بحرانی برای تراپی مراجعه می کنند، در مواقعی که عملکرد و آیین مندی های رفتاریشان فرو می ریزد و تخریب می شود. همان طور که فروید می گوید: سمپتوم ها ارضاهای جانشین را فراهم می کنند، اما این جانشینی ها کارکرد همیشگی ندارند و ممکن است در مقیاس اجتماعی، در مقابل مقاومت عشقی فرد، در مواجهه با خلق وخوی یک کارفرما، یا با انتظارات شخصی فرد با تعارض مواجه شوند. یا حتی گاهی اوقات ممکن است کارکردشان به جای افول، شدت یابد: سمپتوم های فردی که دچار سندرم بازار هراسی[بیرون هراسی یا آگورافوبیا] است ممکن است به طور پیشرونده ای بدتر شود، حرکات فرد را  بیش از گذشته محدود کند  و زندگی را غیر قابل تحمل سازد. زمانی که ارضای فراهم شده توسط سمپتوم ها دیگر به مقدار قابل ملاحظه ای نرسد، زمانی که این ارضای جانشین توسط دیگران تهدید شود و یا  به سرعت فزاینده ای توسط عوامل دیگر رو به افول باشد، افراد به تراپی متمایل می شوند.

«ارضا» مفهومی است برای توصیف نوعی حالت لذت بخش که سمپتوم ها آن را فراهم می کنند. همه ی ما افرادی را که از فقدان ارضا شدن در زندگی شکوه می کنند را می شناسیم اما هیچ کدامشان برای تراپی شدن مراجعه نمی کنند. این امر بدین خاطر است که آن ها ارضای معینی را از نارضایتی و گلایه کردن هایشان کسب می کنند: به وسیله ی سرزنش کردن دیگران به خاطر فقدان ارضا در زندگی هایشان. بسیاری از افراد حجمه ای از لذت هایشان را به واسطه ی شکنجه دادن خودشان، مواجهه سازی خودشان با تجربه های دردناک و امثال این ها فراهم می کنند. در زبان فرانسه و ادبیات لکانی واژه ی مناسبی برای این نوع از کسب لذت از دردمندی، یا ارضا شدن از طریق نارضایتی وجود دارد: ژوییسانس (Jouissance). [ «تمتع از تألم» برگردان مناسبی است که از جانب کرامت موللی برای ترجمان این کانسپت در زبان فارسی پیشنهاد شده است.] این مفهوم حالتی را معرفی می کند که فرد از انجام فرایند دردناکی لذت کسب می کند. اکثر افراد کسب لذت یا ارضا از طریق سمپتوم هایشان را انکار می کنند اما ناظر بیرونی معمولاً می تواند شاهد این باشد که آن ها از سمپتوم هایشان لذت می برند.

lacan
lacan

بنابراین می توان این طور برداشت کرد که زمانی فرد به دنبال تراپی می رود که در مسیر عادت گونه ی او جهت کسب ژوییسانس شکستی رخ داده است. این امر در واقع یک «بحران ژوییسانس» (Jouissance Crisis) است. سمپتوم های فراهم آوردنده ی ژوییسانس دیگر کارا نیستند یا به خطر افتاده اند. افرادی که خودشان گونه ای از بحران ژوییسانس را تجربه نکرده اند و در پی تراپی شدن مراجعه می کنند، اغلب کسانی هستند که از جانب خانواده، دوستان یا کارفرمایانشان برای تراپی ارجاع داده شده اند.  در واقع همسران این افراد هستند که ممکن است در یک موقعیت بحران ژوییسانس قرار گرفته باشند اما خود آن ها نه و به طور کلی آن ها در وهله ی نخست مایلند تا در مقابل میل همسرانشان مقاومت نشان دهند و یا از مواجهه با میل آنالیست خودداری کنند.

آن دسته از افرادی که در میانه ی یک بحران ژوییسانس مراجعه می کنند امیدوارند تا درمانگر این بحران را بر طرف کند و در واقع  کاری کند تا سمپتوم ها مثل گذشته به کارکردشان ادامه دهند. آن ها هیچ گاه نمی خواهند تا از سمپتوم ها خلاصی یابند و جز بی اثر شدن یا کمبود ارضایی که سابقاً از سمپتوم ها دریافت می کرده اند، شکوه ای ندارند. خواسته ی اصلی آن ها این است که درمانگر فرایند ارضا شدن آن ها را بازآفرینی کند و مجدداً آن را به سطوح قبلی (که درگیر سمپتوم ها و کارکردهایشان بودند) بازگرداند.

در عوض چیزی که درمانگر در بدایت امر پیشنهاد می دهد نوعی از ارضای جانشین متفاوت است: گونه ای غریب از ارضا که از فرایند رابطه ی انتقالی و کدگشایی ناخوداگاه ناشی می شود، اگرچه این چیزی نیست که بیمار خواستار آن باشد، آن ها به دنبال جایگزین ها نیستند [آن ها صرفاً به دنبال مرتفع ساختن اشکالات کارکردیِ فرایند قبلیِ ارضا شدن منحصر به فردشان و باز پس گرفتن ارضای ناشی از سمپتوم ها یعنی ژوییسانس هستند.]

اما در تراپی، درمانگر مطالبات بیمار را نادیده می انگارد و آن ها را تعلیق می کند و نهایتاً سعی دارد تا بیمار را به سمت چیزهایی که او هرگز آن ها را مطالبه نکرده بود هدایت کند. البته  می توان گفت که این هم به نوبه ی خود گونه ای از قرارداد است! مادامی که استفاده از واژه ی «مراجع» در مقابل واژه ی «بیمار» که به نوعی القا کننده ی آسیب دیدگی روانی ویا استیگما است، ارجح تر شمرده می شود،  لکان واژه ی متفاوتی را پیشنهاد می دهد: «آنالیزان» [تحلیل شونده – analysand]. پسوند –and در انتهای «analysand» بر فردی دلالت دارد که در پروسه ی آنالیز درگیر است و از «آنالیست» [تحلیل گر]، افتراق می یابد.

ممکن است آنالیزان که به هنگام وقوع بحران به تراپی مراجعه می کند، خواستار نوعی توافق با آنالیست باشد. [بدین معنا که علیرغم اشاره به این نکته که تراپی نباید به فرم  یک «قرارداد» از پیش تعیین شده و تحدید شده میان «مراجع» و درمانگر باشد، آنالیزان معمولاً خواستار حضور نوعی توافق یا قرارداد با درمانگر است.] یا ممکن است خواستار پذیرش ارضای جانشین ناشی از رمزگشایی ناخوداگاه در عوض ارضای رو به افول ناشی از سمپتوم باشد. هم چنین ممکن است آنالیزان از آنالیست بخواهد که به او وعده هایی بدهد: «به چه چیزهایی می توانم امیدوار باشم؟ چه انتظاراتی از درمان می توانم داشته باشم؟» درمانگر اگرچه نمی تواند هیچ وعده ای از رسیدن به شادی و سعادت و علاج یافتن به آنالیزان بدهد، اما اگر لازم باشد می تواند کسب نوعی نگرش جدید به چیزها، راهی نو برای مقابله با افراد و راهی نو برای اندرکنش با جهان را به او وعده دهد. بعضی از آنالیست ها از پاسخ به هر درخواستی از جانب آنالیزان سرباز می زنند، اما زمانی که از آنالیزان خواسته می شود تا ژوییسانس ناشی از سمپتوم را کنار بگذارد (ژوییسانس را قربانی کند)، ممکن است ارائه ی پیشنهاداتی به آنالیزان در ازای این مبادله، برداشتن نخستین گام در این مسیر را برای او تسهیل کند.

اشکان بهشتی

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *
پست های مرتبط

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها