ویژگی های شخصیت اسکیزوئید
اغلب به عنوان افرادي بي اعتنا، بي احساس و بي تفاوت شناخته مي شوند
علاقه بسیار کمی نسبت به تجربیات جنسی با دیگران نشان می دهند. واکنش هیجانی نسبت به اتفاقات، تحسین و یا انتقاد ندارند و از انجام فعالیت های انفرادی لذت می برند.
ویژگی اصلی این اختلال ناتوانی در برقرار کردن روابط اجتماعی است که در عدم تمایل به درگیری های اجتماعی، بی تفاوتی به تحسین و انتقاد، عدم حساسیت نسبت به احساسهای دیگران و یا فقدان مهارت های اجتماعی انعکاس میابد. این افراد اگر دوستان نزدیکی داشته باشند تعداد آنها معدود است؛ آنها گوشه گیر و نجوش و منزوی هستند. خلاصه اینکه آنها درون گرایان افراطی و احساسات آنها بی روح و محدود هستند.
به نظر می رسد که آنها فاقد احساسات صمیمی و یا استعداد ابراز هیجان هستند و از این رو سرد و نجوش تصور می شوند. گاهی اوقات در مشاغلی که بویژه به مقدار زیادی انزوای اجتماعی نیاز دارد این ویژگی ها می توانند امتیازی برای آنها محسوب شوند. این افراد معمولاً عاشق کارهای کامپیوتری و مکانیکی هستند و گاهی در این امور بسیار با استعداد هستند. در اغلب موارد این ضعف مهارت های اجتماعی موفقیت شغلی و اجتماعی را محدود می کند.
ویژگی های شخصیت منزوی
- ۱- این اشخاص تماس بسیار محدودی با جامعه و دیگران دارند و بیشتر وقتها تنها و در انزوای خود هستند. یک فرد عادی، اگر مدتی در منزل تنها استراحت کند بعد از مدتی کسل می شود و نیاز به برقراری ارتباط با دیگران پیدا می کند ولی شخص منزوی این حالت را نداشته و بیش از حد خودش را منزوی می کند.
- ۲- علاقه و لذتی برای ایجاد رابطه با اشخاص دیگر و جامعه ندارند.
- ۳- از نظر عشقی و جنسی علاقه ای به کسی ندارند و اگر از نظر رابطه جنسی هم بخواهند با کسی ارتباط برقرار کنند این رابطه تداومی ندارد چون حالت احساسی، که لازمه ادامه رابطه هست را ندارند.
- ۴- لذتی از هیچ فعالیتی نمی برند و اگر هم فعالیتی انجام می دهند بخاطر سرگرم کردن خودشان می باشد.
- ۵- دوست زیادی ندارند و حتی با فامیل هم رابطه خوبی ندارند.
- ۶- در مجامع بصورت خشک و بی تفاوت ظاهر می شوند. برقراری ارتباط با مردم برای این افراد اصلاً خوشایند نیست. اینها هیچگونه علاقه ای به عکس العملهای مردم نسبت به خودشان ندارند. نسبت به اینکه شما آنها را دوست دارید یا ندارید یا تائیدشان می کنید یا نه، کاملاً بی تفاوت هستند.
- ۷- افکار یک شخص منزوی تقریباً خوب است و برخی اوقات می توانند در کارشان موفق باشند البته در کارهایی که انفرادی و به اشیاء مرتبط باشد راحت تر هستند و اگر کارشان به مردم مرتبط باشد هرگز در کارشان پیشرفت نخواهند کرد.
- ۸- معمولاً اشخاصی که با این افراد کار می کنند اینها را متفاوت می بینند و این اشخاص به علت اینکه آداب معاشرت اجتماعی را بلد نیستند طرز لباس پوشیدن، رفتارشان و صحبت کردنشان یک مقداری به نظر متفاوت می آید.
- ۹- انسان منزوی در انزوای خودش حالت طبیعی دارد و وقتی بخواهد با دیگران معاشرت کند باید یک شخصیت کاذبی را بکار بیندازد که اینکار به وی فشار وارد می کند.
در نتیجه تحقیقات مشخص شده این اشخاص از احساسات بسیار محدودی برخوردارند. بطور کلی دو احساس را متوجه می شوند، احساس مثبت و احساس منفی. ولی اسم احساسات مختلف و جزئیات احساسات و طرز ابراز احساسات را بلد نیستند و وقتی با شما صحبت می کنند و شما به ایشان احساسی نشان می دهید، خیلی کم متوجه می شوند و هیچ عکس العملی نیز نشان نمی دهند و همین نوع برخورد، اشخاص دیگر را عصبانی می کند. اسکیزوئید شدت و ضعف دارد که در شدیدترین حالت آن را شخصیت منزوی حاد یا شدید می نامند.
سبب شناسی از نظر فیزیولوژیکی
سلسله اعصاب انسان دوگانه است یکی اعصاب سمپاتیک و دیگری پاراسمپاتیک. مثلاً وقتی ما نشستیم و یک خطر، ناگهان ما را تهدید می کند، در نتیجه با ترشح آدرنالین زیاد از غدد، اعصاب سمپاتیک تحت تاثیر قرار گرفته و بدن را برای جنگ یا فرار آماده می کنند مثلاً قلب را با ضربان بیشتر بکار انداخته تا خون را به تمام قسمتهای بدن برساند و یک مقدار خشم برای ما ایجاد می کند که بتوانیم بجنگیم یا فرار کنیم و بعد از رفع خطر، میزان آدرنالین پائین تر آمده و سیستم اعصاب دیگری بنام پاراسمپاتیک بدن را آرام و راحت میکند که انسان بتواند استراحت نماید. در اشخاص اسکیزوئید دیده شده که اولاً ترشح غدد آدرنالین کم است و سیستم پاراسمپاتیک بیشتر کار می کند لذا دیده شده که این افراد از نظر ژنتیکی و فیزیولوژیکی تحرک کمتری نسبت به یک انسان دیگر دارند.
در این اشخاص مغز که تمام تحرک و هیجان و قسمتهای مختلف مغز را مثل یک راه آهن مرکزی در یک شهر بهم وصل می کند، بدرستی کار نمی کند. قسمت لیمبیک مغز در فرآیند احساسات دخالت دارد و در افراد اسکیزوئید دیده شده که یا بر اثر آسیب کودکی مثل زمین خوردن یا تصادف و یا به علت ژنتیکی، این قسمت از مغز یک مقدار آرامتر بوده و حالتهایی که موجب تنوع احساس می گردد برای آنها زیاد دیده نشده است.
سبب شناسی از نظر محیطی
کودکی که در دو یا سه سال اول زندگی، در محیطی بسیار سرد از نظر احساسی رشد کرده و از راهنمائیهای والدین برای آموزش آداب اجتماعی که قسمتهای مختلف مغز را فعال می کند، محروم بوده و همچنین در بعضی موارد دیده شده که خود پدر و مادر هم ناراحتی های شدید روانی داشته اند و این افراد در دو یا سه سال اول از نظر احساسی آسیب دیده اند.
بطور کلی انسان دارای دو نوع فکر است:
- ۱- افکار اتوماتیک: که در کودکی شکل و فرم گرفته و در واقع راهی بوده که برای خودش درست کرده و معمولاً این افکار منطقی نیستند.
- ۲- افکار غیراتوماتیک: افکاری که شما آنها را حل و فصل می کنید که کدامیک درست و کدامیک نادرست است و سپس به فکر درست و غیر اتوماتیک می رسید.
شخص منزوی دارای افکار اتوماتیک به شرح زیر است:
- دیگران جایگزین پذیر هستند و لذا نسبت به مردم بی تفاوتند یعنی با خودشان می گویند این نبود خوب یکی دیگر. حتی نفر بعدی هم رفت خوب کس دیگر. بنابراین هیچ کس برایشان ارزش خاصی ندارد.
- تمام روابط برایشان مساله ساز است.
- اگر دیگران در زندگی آنها نباشند زندگی کمتر پیچیده می شود و اصولاً به اینجا رسیده اند که اگر از مردم جدا و فاصله داشته باشند، زندگی بهتری خواهند داشت.
- هیچ چیزی در زندگی برایشان هیجان آور نیست. زندگی برای اینها بسیار بی خاصیت است.
لذا افکار و فلسفه شخصی این افراد بر ناراحتی هایی که در خانواده داشتند یا ناسازگاریهای محیطی، شکل گرفته است و به علت همین طرحواره های زیربنایی، خود را بصورت افراد تنهای خودکفا و دیگران را بصورت مزاحم در نظر می گیرند.
درمان
بطور کلی اولین قسمت معالجه این است که بیمار بتواند یک ارتباط معنوی با روان شناس برقرار کند و اینگونه برداشت کند که روان شناس، بدون قضاوت، بدون تنبیه و بدون مسخره کردن به عنوان یک انسان ناظر، وی را راهنمایی می نماید که برایش التیام بخش خواهد بود. متاسفانه در این افراد بدلیل اینکه علاقه ای برای ارتباط نداشته، اگر روان شناس بخواهد زیادی به این فرد نزدیک شود، معمولاً روان درمانی را رها خواهند کرد.
در وهله اول روی افکار این افراد باید کار کرد تا بفهمند که این انزوا از چه طریقی برایشان دردسر درست کرده و باید به آنان کمک کرد تا حدی از انزوای خود بیرون آمده و یاد بگیرند چگونه در اجتماعات ظاهر شوند، چه لباسی بپوشند و چگونه مکالمات سطحی داشته باشند. در برخی موارد درمانهای گروهی برای این افراد بسیار مفید است البته اگر مایل به شرکت در آن باشند.
در مرحله بعد باید روی احساسات این افراد کار کرد و مثلاً با کمک گرفتن از یک سری کارتهای مخصوص که عکسهایی با احساسهای مختلف را نشان می دهند به این افراد کمک کرد تا احساسهای مختلف را تجربه کنند.
منابع
- آسیب شناسی روانی باچر و همکاران، ترجمه یحیی سید محمدی.
- خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک، ترجمه دکتر فرزین رضاعی.