مدلی ساده از افسردگی
روانشناس یکی از دانشگاه های امریکا Gregg Henriques در حین آموزش و همکاری با افراد متخصصی که در مراکر آموزشی و درمانی به مسئله افسردگی می پردازند متوجه شده است که عملا تعریف مشخصی در باره افسردگی وجود ندارد. واقعیتی که مدت ها است به یک باور عمومی نیز تبدیل شده است. او در این نوشته سعی می کند با بازگشت به پایه های بنیانی رفتار یک موجود زنده٬ تعریفی صریح و مشخص از افسردگی ارائه دهد.
تکرار دوباره تاثیر افسردگی در زندگی بشر معاصر شاید ضرورت نداشته باشد، چون حضور سهمگین آن را در همه جوامع این سیاره کوچک می توان مشاهده کرد. تا آنجا که سازمان بهداشت جهانی اعلام می کند: « افسردگی رتبه اول در درمانده سازی انسان ها را نصیب خود کرده است. بیماری که تشدیدکننده و راه انداز بسیاری از مرض های شناخته شده دیگر بشر نیز است».
دکتر Gregg Henriques به خودش جرئت می دهد که یک تعریف مستقیم و بنیادی از این بیماری ارائه دهد. وی معتقد است که در یک جمله « افسردگی موقعیتی است که در آن قابلیت روانی یک انسان از کار می افتد». به نظر او از کار افتادن سیستم عصبی افراد افسرده و بروز علائمی نظیر بی انگیزه شدن٬ ناامیدی و احساس ضعف و درماندگی را می توان در دو رفتار اصلی طبقه بندی کرد.
انسان افسرده از یک طرف کوله پشتی بزرگی از شدیدترین واکنش های منفی را بر دوش خود حمل می کند که در آن از شرم و گناه تا خشم و ناامیدی تا درماندگی و غم انباشته شده است از طرف دیگر کوله باری که باید داشته باشد را مدتها پیش بر زمین گذاشته است. کوله بار مثبتی که می توانست برایش انگیزه٬ میل و تصمیم خوب فراهم کند.
در قدم بعدی دکتر بعد از تاکید بر دو سیستم رفتاری معکوس در انسان افسرده: « فرار از خوبی ها و جذب و همسویی با منفی ها» سعی می کند آن را با قالب رفتار سیستم عصبی موجود زنده مقایسه کند. برای همین او می خواهد، یک موجود زنده را تصور کنید که رفتار خودش و طبیعتا رفتاری که سیستم عصبی اش از خود بروز می دهد را به شکل یک نوع سرمایه گذاری ببینید.
به این ترتیب که یک موجود زنده در اولین حرکت حیاتی اش باید انرژی بگذارد تا چیزی که برایش خوب است و چیزهایی که زنده ماندن و ادامه بقایش را تضمین کند نظیر غذا و جفت را فراهم کند. از طرف دیگر موجود زنده با همان ضرورت و تقدم باید از چیزهایی که حیات او را تهدید می کند دوری گزیند.
با این برداشت بنیادی از واکنش موجودات زنده٬ اگر برگردیم به دو سیستمی که در رفتار یک انسان افسرده طبقه بندی شده است متوجه می شویم که سیستم سرمایه گذاری و صرف انرژیِ ساختمان عصبی انسان افسرده بر عکس حیات و ضرورت هایش عمل می کند. انسان افسرده به جای تمایل به چیزهای خوب و مثبت از آنها می گریزد و به جای فرار از بدی ها٬ خطرات و منفی ها، مجذوبش می سازد.
اگر دوباره سئوال اساسی را مطرح کنیم که افسردگی چیست می توان با این توضیحات به همان تعریف ساده و صریح رسید که « افسردگی موقعیتی است که در آن توانایی سیستم عصبی یک انسان از کار می افتد». تعریفی که می تواند در تمام زمینه ها از مداوا و مشاوره تا مقاومت اگاهانه انسان افسرده در برابر سیستم عصبی که در حال خاموش شدن است، به کار گرفته شود.
منبع : روانشناسی امروز
http://www.psychologytoday.com/blog/theory-knowledge/201412/straightforward-model-depression