دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

افسردگی ملی

شادمانی تنها به قیمت سرپیچی بدست می آید

آزادی به مثابه ی سرپیچی صرفا گزینه ای دم دستی نیست، بلکه انتخابی بنیادین است. بدون آن، نه حیات ذهن ممکن است و نه زندگی در جامعه.

افسردگی ملی

آزادی به مثابه ی سرپیچی صرفا گزینه ای دم دستی نیست، بلکه انتخابی بنیادین است. بدون آن، نه حیات ذهن ممکن است و نه زندگی در جامعه. پرسش کردن از قوانین، هنجارها و ارزشها، لحظه ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است.

نگاهی به کتاب علیه افسردگی ملی

شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می آید. سرپیچی شرط لازم حیات ذهن است و سوژه را به قسمی از بازگشت، چرخش، نوسازی و دور زدن فرا می خواند. بر خلاف این مفهوم معاصر «سرپیچی» که به کنش سیاسی در سطح کلام محدود می شود، کریستوا به ریشه های این واژه باز می گردد تا نشان دهد که اصیل ترین کنش سیاسی شکلی درونی از سرپیچی است که به تخطی از ممنوعیت ها، هنجارها، ارزش ها و قوانین درونی دلالت دارد. در این کتاب کریستوا مفهوم سرپیچی را در ارتباط با حوادث جنبش می ۶۸ فرانسه بررسی می کند و به ارزیابی جنبه های سیاسی و فلسفی آن می پردازد.

افسردگی ملی

«علیه افسردگی ملی، مه ‌۶۸ در فرانسه و معنای سرپیچی»، اثر ژولیا کریستوا، که به همت ترجمه مهرداد پارسا منتشر شده است، به ابعاد اجتماعی-سیاسی‌ اندیشه کریستوا می‌پردازد. در این کتاب کریستوا از خلال بررسی جنبه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جنبش مه ۶۸ به یکی از مهم‌ترین مفاهیم جریان فلسفی معاصر یعنی مفهوم «سرپیچی» (revolt) می‌پردازد و نشان می‌دهد که کاربست و ابقای آن تا چه اندازه می‌تواند برای سوژه‌های امروز اهمیت داشته باشد.

فعالیت روانکاوانه کریستوا به عنوان روانکاوی عملی او را به این اندیشه سوق می‌دهد که نخستین و اصیل‌ترین عمل سیاسی پذیرش ساحت ناشناخته و بیگانه ناخودآگاه به عنوان دیگری در درون است. تصدیق عناصری از این دست به‌ واسطه مکانیسمی صورت می‌گیرد که کریستوا آن را سرپیچی می‌نامد. اغلب سرپیچی ها و عصیان ها به فعالیتی تعریف می شود که برای متزلزل ساختن قوانین حاکم در جهت استقرار قواعدی جدید صورت می‌گیرد. 

ریشه واژه سرپیچی، به معنای نوعی چرخش، بازگشت، نوسازی و دور زدن است. سرپیچی مجال دادن به دیگری برای تاختن بر همسانی و وحدت است و در قالب فرآیندی دیالکتیکی و دائمی تحقق می‌یابد. از نظر کریستوا سرپیچی چیزی نیست جز جریان بی‌پایان پرسشگری و تخطی که به بقای زندگی روانی کمک می‌کنند. اگر از تعبیر خود کریستوا استفاده کنیم، سرپیچی شرط ضروری حیات روانی ذهن و جوامع است و این از آن روست که «شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می‌آید

منظور کریستوا از سرپیچی که آن را شرط ضروری زندگی ذهن و جامعه می‌داند، شکلی از فرآیند پرسش کردن از هنجارها، ارزش‌ها و در نهایت پرسش کردن از خویش است؛ همین پرسشگری و اضطراب است که به حیات روانی ژرفا می‌بخشد و امکان سرپیچی درونی را فراهم می‌آورد. تفاوت سرپیچی با انقلاب‌های سیاسی در این است که هر کنش سیاسی با استقرار یافتن، با دست یافتن به ثبات و قدرت از یاد می‌برد که از خود نیز پرسش کند. جنبش‌های سیاسی پس از ثبات یافتن در جایگاه همان نظام سرکوبگری قرار می‌گیرند که در ابتدا قصد مبارزه با آن را داشتند. بنابراین، از نظر کریستوا همۀ آن‌ها به شکست و خیانت به آرمان اولیۀ خود منجر می‌شوند.

درواقع، این تثبیت شدن، این افسردگی جمعی، خصلت هر نظامی است که بخواهد پویایی ساختار را قربانی شکلی از رژیم حقیقت سازد. در این میان، سرپیچی به‌مثابۀ پرسشگری امکان مواجهه‌ای پویا با ساختارها را فراهم کرده و از هر گونه انجمادی روی برمی‌گرداند. کریستوا این سنت را تا آگوستین قدیس، هگل و نیچه دنبال می‌کند و نتیجه می‌گیرد که حقیقت تنها از طریق بازگشتی گذشته‌نگرانه، نوعی دور زدن و چرخشگری دائمی تحقق می‌یابد. آزادی به معنای پرسشگری چیزی متفاوت با فرهنگ معمول آزادی است که سوژه‌ها را به مجموعه‌هایی هنجارمند تقلیل می دهد.

به اعتقاد کریستوا هر کنش سیاسی که بکوشد نظمی جدید را جایگزین نظم پیشین کند به آرمان خود خیانت کرده است. اکثر جنبش‌های سیاسی کوشیده‌اند ارزش‌های پیشین را منسوخ کرده و ارزش‌های جدیدی را جایگزین آن کنند. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که نظام جدید نمی‌خواهد از ارزش‌ها و قواعد خود پرسش کند.

پست های مرتبط

کریستوا انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه را مثال می‌زند که هر یک به ترتیب پس از متزلزل ساختن ارزش‌های رژیم پیشین و جهان قدیم پرسش کردن از ارزش‌های جدید خود را از یاد بردند و خود به نظام‌هایی تمامیت خواهانه بدل شدند؛ یعنی به چیزی بدل شدند که خودشان در جهت آزادی‌خواهی در آغاز قصد مبارزه با آن را داشتند.

کریستوا با بازخوانی آگوستین اشاره می‌کند که سرپیچی حرکتی است مربوط به واکاوی و بازجویی از خویشتن برای خطر کردن و شوراندن دائمی اموری چون خواست، حافظه و اندیشه. علاوه بر آگوستین، کریستوا رد این مفهوم را تا هگل، افلاطون و حتی فروید پی می‌گیرد و اشاره می‌کند که نزد همه این متفکران شکلی از سرپیچی وجود داشته که امکان بازنگری و خوداندیشی را فراهم می‌ساخته است.

کریستوا می‌گوید، وقتی کسی وارد عرصه سیاست می‌شود، به سختی می‌تواند از دگماتیسم بگریزد. با مروری کلی، می‌توان دید که بسیاری از جنبش‌های سیاسی عاقبت در دام جزمیات و دگماتیسم افتاده‌اند. کریستوا می‌پرسد، آیا این به معنای آن است که سرپیچی تنها در قالب کنشی فردی و شخصی روی می‌دهد و تنها در هیات هنر، آفرینش‌های ادبی یا تصویری بروز می‌کند؟ او می‌گوید، تاریخ سیاسی نشان می‌دهد که بهترین اشکال سرپیچی نه در عرصه‌های سیاسی، بلکه در عرصه‌های هنری- زبانی روی داده‌اند.

افسردگی ملی در جامعه ایران

پرسش از افسردگی ملی است و اینکه چگونه این کالای به زعم برخی وارداتی از قرن ها پیش زیر پوست ما تنیده است. البته از آنجا که ما ملتی هستیم که بر سرپوش گذاشتن ید طولانی و تاریخی داریم، به پیروی از تمامی دوره‌ها می توانیم به راحتی علت‌ها را به معلول‌های بیرونی و سطحی تعمیم دهیم تا مانند همیشه با این توهم که هوش سرشار داریم، سریع به پاسخ برسیم.

افسردگی در ایران

واژه‌ی افسردگی در زندگی امروزه ما به معنای کسالت، بی‌حوصلگی، تنفر و غم است. در جامعه کنونی کافی است سری بچرخانیم و به اطرافمان نگاه کنیم، اگر خود اختلال روانی نداشته باشیم و حال دیدن داشته باشیم، متوجه می‌شویم که با توده ی حجیم افسردگی ملی در مدل ها و شکل های مختلفش مواجه ایم: راننده تاکسی افسرده، راننده اتوبوس افسرده، دکه دار افسرده، آبدارچی افسرده، رئیس افسرده، مادر افسرده، خواهر افسرده، پدر افسرده، دوستان افسرده، آهنگ ساز افسرده، بازیگر افسرده، پورشه سوار افسرده و….
نشان به این نشان که قرص فلوکستین و آسنترا و سیتالوپرام مانند استامینوفن که مصرف سرسام آوری در ایران دارد، مصرف بسیار بالایی دارد و بدون نسخه ی پزشک هم فروخته می شود.
آنچه که بیش از هر چیز دردناک است افسردگی روشنفکران، جوانان و دانشجویان ماست که در کنج کافه های نمور و تاریک تپیده اند و سیگار دود می کنند، البته اگر چیز دیگری گیرشان نیاید، شعر و فلسفه می خوانند و در یک نشست تمام دنیا را از زیر پیکان تیز نقد خود می‌گذرانند!
آنچه واقعیت است اینکه ما واداده ایم، کافی است نگاهی به سینما، تئاتر، موزیک، اشعار، داستان ها، گفت و گو ها بیاندازیم. همه افسرده ایم و فکر نمی کنم این افسردگی تاریخی و ملی که البته در دوره هایی به اوج خود می رسد به طور سطحی درمان شود، کار جدی می خواهد، باید تیشه را برداریم و بی رحمانه به جان خود بیفتیم و از درون و آرام آرام بازسازی کنیم.

افسردگی ملی

نمی دانم که بود که گفت خودکشی کار دشواری است، به نظر می رسد که به جان خود افتادن و با خود مواجه شدن و خود را از گرد تاریخ و زبان تکاندن به مراتب دشوارتر است. از آنجا که ما همیشه راه های کوتاه و آسان را انتخاب می کنیم و اصلاً اجازه نمی دهیم، به خودمان سخت بگذرد، معلوم است که اکنون هم همگی دچار افسردگی ملی شده ایم.

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها