افسردگی برونزاد
افسردگی که مشخصه آن احساس اندوه و در بعضی موارد کاهش فعالیت است، در طبقه اختلالات عاطفی یا خلق جای گرفته است. اگر افسردگی در نتیجه موقعیت قابل تعریفی رخ دهد و انتظار برود که با کاهش تاثیر موقعیت از بین برود، تشخیص ِ اختلال سازگاری به همراه خلق افسرده مطرح میشود و شخص، مبتلا به اختلال خلق درنظر گرفته میشود.
چنانچه افسردگی شدید باشد در آن صورت، اختلال افسردگی عمده نامیده میشود. و اگر شدت آن کمتر یا کاملا عاجز کننده نباشد، اختلال افسردهخویی نامیده میشود. عدهای از محققین معتقدند افسردگی میتواند روی پیوستاری از اندوه تا طبقات بالینی شدید مطالعه شود. در بین افرادی که به دلیل مشکلات روانشناختی درخواست کمک میکنند، افسردگی مشکل شایعتری است
دو ویژگی اختصاصی افسردگی عبارتند از:
خلق غمگین (غم ،اندوه، ناراحتی،نگرانی) و فقدان علاقه و لذت، در تقریبا همه فعالیتهای عادی وسرگرمیهای فرد. تشخیص افسردگی مستلزم وجود دست کم یکی از این دو ویژگی است.
بهعلاوه دست کم ۴ مورد از رفتارها یا احساسات زیر نیز باید وجود داشته باشد:
کم اشتهایی یا تغییر وزن (کاهش یا افزایش وزن) ، اشکال در خوابیدن، خستگی مفرط، آشفتگی روانی- حرکتی یا افزایش کندی پاسخ قابل مشاهده، سرزنش خود یا احساس گناه نابجا، ناتوانی در تمرکز حواس، کاهش حافظه، افکار دایمی مرگ، خودکشی یا آرزوی مردن، کاهش شدید میل جنسی و گریهی زیاد.
زنان افسرده نسبت به مردان، علایم بیشتری را دارا میباشند.
افراد مبتلا به افسردگی برونزاد، دارای وجوه اشتراک زیر میباشند:
«تفکر غیر منطقی»، «فقدان اطلاعات»، «نداشتن بلوغ عاطفی» و عدم برخورداری از دانش لازم برای ایجاد زندگی سالم و بهنجار از جمله این ویژگیها میباشند. این افراد در جریان یادگیری اجتماعی، باورها و فرضیههای متعددی دربارهی زندگی خود کسب میکنند که این باورها می تواند مضر و نامولد باشد.
تفکر غیر منطقی:
اعتقاد به باورهای نامولد و عدم تناسب و همخوانی خواستهها و بایدها و نبایدهای فرد با واقعیت، تفکر غیرمنطقی یا خطای شناختی نامیده میشود. بهعنوان مثال باورهایی از این قبیل که: «ما مطمئنا به چیزی یا کسی قویتر و بزرگتر از خودمان نیاز داریم تا به آن تکیه کنیم» و یا«ما باید کنترل کامل بر امور داشته باشیم» از جمله تفکرات غیر منطقی رایج است. البرت الیس(۲۰۰۷-۱۹۱۳) به ۱۱ مورد از این تفکرات غیرمنطقی اشاره کرده است و آرنولد لازاروس(-۱۹۳۲ )، ۴۰ مورد از این تفکرات غیر منطقی را تحت عنوان ۴۰ فکر سمی بازگو میکند.
آرمانی بودن و غیرقابل دسترس بودن اهداف فرد و عدم انطباق این اهداف با توان و ظرفیت فرد را نیز میتوان در همین مقوله جای داد.
فقدان یا از دست دادن اطلاعات:
در خلال فرایند یادگیری اجتماعی اگر افراد فرصت یادگیری از طریق تجربیات خود، یا مشاهده و تقلید از دیگران را انکار کنند، از ارضای نیازهای ضروری برای ادامه زندگی محروم می شوند ودر موقعیتهای اجتماعی ویا حتی خیلی از موقعیتهای ساده زندگی نمیدانند چگونه رفتار کنند که این مسئله، منجر به نارضایی فرد از خود و بروز افسردگی میشود. برای مثال کودکانی که تحت حمایت افراطی والدین بوده اند، وقتی که بزرگ میشوند و به دنیای بزرگسالی وارد میشوند، نمیتوانند در برابر بسیاری از مسایل رفتار قاطعانه از خود نشان دهند. در چنین شرایطی تا زمانی که فرد این مهارتها را کسب نکرده است مشکلات عاطفیاش ادامه خواهد یافت.
داشتن زندگی سالم و بهنجار در دنیای پیچیده امروز مستلزم برخوردار بودن فرد از دانش لازم در این زمینه میباشد. هر فرد در طول زندگی مراحل گوناگی را تجربه میکند که گذر سالم و مناسب از آن جهت رسیدن به مرحله بعد لازم است تا فرد دچار مشکلات عاطفی شدید نگردد. این مراحل عبارتند از نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی،سالمندی و در نهایت مرگ. فرد در هر یک از این مراحل مسایل و مشکلات خاص آن مرحله را تجربه میکند و اگراز دانش لازم جهت حل و فصل آنهابرخوردار نباشد از داشتن یک زندگی سالم و هنجار محروم خواهد بود.
هر چند با قاطعیت میتوان دوران نوزادی و کودکی را مهمترین مرحله زندگی هر فرد دانست که شخصیت فرد در آن شکل میگیرد اما اهمیت دادن بیش از اندازه به این مرحله به منزله انکار اراده فرد و کم اهمیت دانستن شعور و بینش فرد برای جبران گذشته و ادامه صحیح و هدفمند مراحل بعد میباشد.
جهت کسب «دانش زندگی» راههای گوناگونی وجود دارد. ایجاد عادت مطالعه در خانواده و جامعه از جمله مفیدترین راههایی است که فرد میتواند خود، زندگی را تجربه کرده و کلید حل مسایل خویش را خویشتن بیابد. ایجاد انگیزه و نیاز به مطالعه در کسانی که برای حل مشکل خویش از مشاور و رواندرمانگر طلب کمک میکنند نیز جزء وظایف این دسته از متخصصان میباشد.
نداشتن بلوغ عاطفی
زمانی می توانیم فردی را از لحاظ عاطفی بالغ بدانیم که فرد کلیه عواطف و احساسات خود را به درستی بشناسد و نحوه ابراز صحیح و کنترل آنها را بداند. افسردگی از جایی آغاز میشود که فرد عواطف خویش را به درستی نمیشناسد و نحوه کنترل و ابراز آنها را نمیداند، پس یا آنها را به شکل نادرست ابراز میکند و یا آنها را انکار و سرکوب میکند.
درمان افسرگی «برونزاد» :
از جمله روشهای درمانی موثر در پیشگیری و بهبود افسردگی «برونزاد»، تلفیق رفتاردرمانی با درمانهای شناختی است. در هرجلسه که مدتزمان آن ۴۵ تا ۶۰ دقیقه است ابتدا آموزشهای رفتاری و شناختی هدفمندی به مراجع داده میشود و سپس مشاور و رواندرمانگر جهت آگاهی خود از چگونگی پیشرفت روند مشاوره یا درمان و همچنین دادن بازخورد به مراجع تکالیفی به مراجع داده و ضرورت انجام این تکالیف را به وی گوشزد مینماید.
تعدادی از آموزشهای موثر در پیشگیری و درمان افسردگی «درونزاد»
۱- تکنیک «توقف فکر»: در این تکنیک به مراجع آموزش داده میشود، با استفاده از یک محرک قوی، مثل داد زدن «متوقف کن»، افکار اضطراب زا و مزاحم خود را متوقف کند.
۲- آموزش «اظهار وجود»: آموزش اظهار وجود تکنیکی است که برای رفع اضطرابهای حادث از روابط اجتماعی متقابل افراد بکار برده میشود. مثلا اضطراب ناشی از عدم توانایی فرد در ارائه عقایدش به دوستانش و یا دیگران، با این تکنیک به خوبی از بین میرود.
۳- «ایفای نقش»: در این تکنیک رفتاردرمانگر، مراجع را به ایفای نقش معینی ترغیب میکند تا نوعی بصیرت نسبت به رفتار خود کسب کند و سعی کند رفتار آن نقش را به خود بگیرد.
۴- آموزش شناسایی تفکرات و باورهای نادرست و جایگزین کردن باورهای صحیح
تعدادی از تکالیفی که به مراجع داده میشود، عبارتند از:
۱- بیرون رفتن از خانه و انجام پیادهروی تند به مدت ۲۰ تا ۴۰ دقیقه، در هر ساعتی از روز که مراجع راحت است.
۲- حمام روزانه
۳- استفاده از روش «توقف فکر» برای کنترل و کاهش افکار مسوم
۴- نوشتن باورهایی که موجب آزار و بروز مشکل در مراجع میشود و تمرین جایگزینی باورهای صحیح در عمل
۵- «کتابدرمانی»: این روش میتواند برای آندسته از مراجعانی که سواد خواندن و نوشتن و درک نسبی مطالب را دارند بسیار مفید باشد، ضمن اینکه استفاده از این تکنیک میتواند روند درمان را تسریع بخشد.
«کتابدرمانی» از جمله تکنیکهایی است که در کشور ما چندان پا نگرفته است. این روش زمانی میتواند کارا و سودمند باشد که رواندرمانگر مهارت داشته باشد از میان خیل عظیم کتابهای روانشناسی و شبه روانشناسی، کتابی را به درستی برای کمک به مراجع، در دستیابی به بصیرت لازم جهت حل مسائل زندگیاش؛ انتخاب کند. لذا رعایت چند نکته در بهکارگیری صحیح این تکنیک برای مشاوران و رواندرمانگران ضروریست.
۱- درمانگر میبایست کتابی را که به مراجع معرفی میکند، با دقت مطالعه کرده باشد و تنها بر اساس عنوان کتاب یا آشنایی با نویسنده،مترجم یا ناشر، کتاب را معرفی نکند.
۲- از مرتبط بودن موضوع کتاب با مسئله یا مشکل مراجع اطمینان حاصل کرده باشد.
۳- کاربردی بودن موضوع کتاب برای کمک به مراجع را مدنظر قرار دهد. کتابهایی که موضوع آنها ریشهیابی و معرفی تئوریهای درمانی و روانشناختیست، علیرغم مفید بودن؛ برای معرفی به مراجع مفید نیستند
۴- سطح سواد و توانمندی مراجع در درک مطلب، در نظر گرفته شود.
منابع:
- روانشناسی مرضی (جلد۲) نوشته ی:ایروین جی .ساراسون- باربارا آر.ساراسون
- شیوه های درمانگری اضطراب و تنیدگی نوشته ی: دکتر مسعود جان بزرگی – ناهید نوری