در ستایش عشق
عشق، عشقی که ما می شناسیم، در معرض تهدید است. دنیای مدرن مغلوب مصرف گرایی است. دنیایی است که قرارهای عاشقانه ی آنلاین، عاشقانه ای بی خطر را وعده می دهد و عشق اغلب اوقات نوعی میل و لذت گرایی تلقی می شود. «در ستایش عشق» رساله ی آتشین و پر شور آلن بدیو در دفاع از عشق است. در کتاب آلن بدیو فیلسوف بلند آوازه فرانسوی با توسل جستن به اندیشمندانی برجسته از کی یر کگور و دوبوار گرفته تا پروست و لاکان، ما را ترغیب می کند که از عشق نترسیم. بلکه آن را چون ماجراجویی شکوهمندی ببینیم که دست آخر ما را از وسواس فکری نسبت به خود می رهاند. به قول آرتور رمبو، «عشق را باید از نو ابداع کرد».
الن بدیو در ابتدای کتاب اشاره میکند که فیلسوف باید دانشمندی تراز اول، شاعری مبتدی و فعالی سیاسی باشد، لیکن این را نیز باید بپذیرد که پهنه تفکر هرگز از حملات بیامان و خشونتآمیز عشق مصون نمیماند. آلن بدیو همچنین درباره متن کتاب اشاره میکند که سازه این کتاب بر پایه گفتگوهایش با نیکلاس ترونگ بنا شده و معتقد است: متن ضربآهنگ خودانگیخته و وضوح و سرزندگی را حفظ کرده است. باور دارم که متن از ابتدا تا انتها همان چیزی است که ادعا میکند: ستایش عشق، سروده فیلسوفی که مانند افلاطون و به نقل از او چنین میاندیشد: «کسی که از عشق شروع نکند، هیچگاه پی به ماهیت فلسفه نخواهد برد.» لذا در اینجا آلن بدیو، فیلسوف عشق، با نیکلاس ترونگ، فیلسوف و مستنطقی حکیم و البته عاشق، دست و پنجه نرم میکند.
در ستایش عشق
ماجراجویی سرسختانه در برابر خلسه مواجهه اول
بدیو چند مدل از اندیشه عشق ورزی یا فلسفه عشق را در گفت و گویش به چالش می کشد اما درفصل اول به نام «عشق در معرض تهدید» قبل از هر چیزی عصبانیت و ناراحتی اش را درباره عشق تبلیغاتی یا عشق امن نشان می دهد. بدیو با عصبانیت تمام از پوستر های بی شماری که بر دیوار های پاریس زده می شود لعنت می فرستد و می گوید: «این تبلیغات آزارم می دهند». مدلی از تبلیغات عشق که با عباراتی از این دست شناخته می شوند: «عشق را بدون دخالت شانس به دست بیاورید» یا «عاشق شوید بدون اینکه در دام عشق گرفتار شوید» یا «عشق را بدون رنج کشیدن به دست آورید» یا همه عبارات تبلیغاتی دیگری که انگار خبر از یک نوع تعلیم و آماده سازی در زمینه عشق می دهند و متخصصانی هستند که مربی این کارند. بدیو می گوید این شعارها یا این رهیافت ها من را یاد شعار های تبلیغاتی ارتش امریکا می اندازد که زمانی «جنگ های بدون تلفات» را با «بمب های هوشمند» تبلیغ می کرد. جنگ بدون تلفات یا عشق بدون مخاطره. اما مگر عشق بدون خطر اتفاق می افتد؟، بدیو این رهیافت را یک تهدید می داند تهدیدی به نام تهدید امنیت. توافقاتی که جلوی تصادفی بودن، مواجهه های شانسی و بالاخره هرگونه شاعرانگی اگزیستانسیال را به سبب غیبت مطلق مخاطرات می گیرد.
در فصل دوم به نام فلاسفه و عشق از شوپنهاور تا لاکان و از افلاطون تا کی یر کگور را درباره عشق به چالش می کشد و بر آنها حاشیه می زند. بدیو معتقد است که تصاویر فلسفی بسیار متناقضی درباره عشق وجود دارد و به سه گرایش مهم آن اشاره می کند و بر رد آنها حاشیه می زند. نخست تفسیری رمانتیک است که بر خلسه مواجهه متمرکز است یا همان عشق در نگاه اول. تفسیر دوم تفسیری قانونی- تجاری است که مختص آژانس های دوستیابی است و تفسیر سوم تفسیری شک گرایانه است که عشق را نوعی توهم می داند. بدیو معتقد است که عشق به هیچ کدام از این گمانه زنی ها تقلیل نمی یابد و در یک خط معتقد است که عشق تغییر نظرگاه «یک» به «دو» است. و جست وجوی دو نفره یی است برای یافتن حقیقت.
بدیو معتقد است که مواجهه میان دو تفاوت مثل رومئو و ژولیت و همه عاشقان متعلق به طبقه و گروه و قبیله های غیر یکسان خودش یک «رخداد» است و نمایش تشویش آور شگفتگی های عشق است. با این همه بدیو اعتقاد به عشق در یک نگاه ندارد و معتقد است ممکن نیست عشق به نخستین مواجهه فروکاسته شود چرا که عشق نوعی ساختن است. او بر این باور است که عشق نشئه جالب توجه آن اوایل نیست و بلکه نوعی ماجراجویی سر سختانه است. بدیو معتقداست همه فلاسفه به جمله ساده «دوستت دارم» بد بین بوده اند و حتی اخلاق گرایان آن را به تمسخر گرفته اند چرا که باور نداشتند این جمله راست باشد. اما بدیو معتقد است: «افرادی هستند که همواره و بسیار بیش تر از آنچه ممکن است فکر کنید یا به زبان بیاورید، یکدیگر را دوست دارند».
آلن بدیو: عشق هردم باز آفریدن خود است؛ شعله اش را نگهدار تا پایدار بماند
نویسنده- استوارت جفریس / منبع- گاردین/ برگردان- خالد خسرو
بزرگترین فیلسوف زندۀ فرانسه می گوید که ” عشق عبارت از تفاهم و قرارداد دو آدم خودخواه نیست. عشق فرآیند بازساختن و باز آفریدن است که آنها را مجبور به فراتر رفتن از خودخواهی می نماید. برای این که عشق پایدار بماند، باید روی آن کار کرد و خود را هر دم باز آفرید.” آلن بدیو، فیلسوف چپ ۷۲ ساله، از فعالین جنبش های دانشجویی و کارگری، منتقد سرسخت سارکوزی و اولاند، چنان چهرۀ جنجال برانگیز در فرانسه به حساب می آید که وقتی هفته نامۀ معتبر “ماریان” زندگینامه اش را می نگاشت، عنوان زیر را انتخاب کرد: “بدیو: آیا این ستارۀ فلسفه، یک حرامزادۀ خبیث است؟” بدیو با لبخند شیرین در آپارتمان اش در پاریس می گوید: “همه می گویند که عشق عبارت از پیدا کردن فرد مناسب و مطابق با معیارها است، و پس از آن همه چیز درست می شود. عشق چنین نیست. سخن این پیر مرد را بشنوید: برای پیداکردن و پایداری عشق باید زیاد کار نمایید و زحمت بکشید!”
در کتاب جدیدش در مورد زندگی همراه با عشق، آلن بدیو می نگارد: “تنها یکبار در زندگی خود از عشق به ستوه آمده و از آن دست کشیدم. آن عشق نخستینم بود، بعد از آن متوجه حقیقت موضوع شده و تلاش ورزیدم که اشتباه خود را با عجله زیاد و از روی نیاز شدید در مورد عشق نخست خود جبران نمایم اما خیلی نیز دیر شده بود، مرگ آن عزیزم بی نهایت نزدیک بود.” رد عشق و بعد جستجوی مجدد آن در زندگی تمام فیلسوفان به چشم می خورد. ” با تمام دل شکستگی ها و تردیدها، هرگز دوباره از عشق دوری نجستم و از خوبان پرهیز نکردم. زیرا با احساس عمیق دریافتم که از صمیم قلب به آنها عشق ورزیده ام.”
آیا در این عصر عشق های زود گذر و لذت های دم دست، چنین عشق و تعهد سختکوشانه به خوبان این زمانۀ پر هیاهو بی معنا نیست؟ بدیو در حالی که به مترجم خود- ایزابل ودوز- که در آن سوی میز قهوه نوشی نشسته است، نگاهی انداخته می گوید: “نه! هرگز چنین نیست. با تاکید می گویم که حل مشکل حیاتی عشق و عاشقی بزرگترین لذت زندگی بشری است.” بدیو، بیسکویتی را به دهان گذاشت، با آرامی و لبخند افزود: ” در عشق آرامش و وقاری وجود دارد که گویا در بهشت هستی.” ایزابل نیز لبخند کوتاه و آرامی بر لب داشت. او بعدا برای من گفت که «تنها به عنوان مترجم بدیو کار نمی نماید.»
من دربارۀ تفکیک هایی که بدیو در کتاب جدید خود، “در ستایش عشق”، توصیف نموده، می اندیشم. “در حالی که میل جنسی بر فرد مقابل، با همان دلبستگی فتشیستی به اندام های زنانه و مردانه، تمرکز دارد، عشق، به خود انسانیت انسان توجه دارد. این آن چیزی هست که در زندگی من بارها و بارها به انواع مختلف جلوه کرده است.”
به بیان دیگر، عشق از هر نظری متضاد سکس است. برای آلن بدیو، با عشق آشفتگی و هیجان های بالا در زندگی فرد اتفاق می افتد. او این سخن را به زبان فلسفی چنین می گوید: ” عشق بر تقدیر آدمی می بارد و در چهره اش هویدا می گردد. با آغاز عاشقی، انسان از طالع و بخت به سوی یک تقدیر جدید می رود، و این خود سفر پر خطر است و با قدم گذاشتن به مرحلۀ هول و نگرانی زیاد. “ و عاشقی ثابت قدمی و پیروزی در این راه و غلبه بر این هول است. بدیو شعری از مالارمه را به صدای بلند می خواند، کسی که شعر را همچون صحنه ای می بیند که در آن “چانس کلمه به کلمه شکست می خورد.” عاشقی هم چنین است. بدیو می نگارد: “در عشق، وفاداری به پیروزی عاشق داوم می بخشد: عشقی که با نگاه و ملاقات زود گذری به وجود می آید، روز به روز از این حالت خامی بیرون شده، پوست بیندازد و به آن چیزی که می پسندیم در بیاید. باید بالای عشق کار صورت گیرد.“
اما این ستایش از عشق و وفاداری خلاقانه به خوبی نشان می دهد که آلن بدیو مرد زمان خود نیست. او خود می گوید، ” در پاریس امروز نصف زوج ها بیشتر از پنج سال با یک دیگر زندگی نمی نمایند. این واقعا غم انگیز است برای این که بسیاری از این زوج ها لذت واقعی عشق را نمی دانند. آنها لذت جنسی را به خوبی می دانند، اما، همه می دانیم که ژان لاکان در بارۀ لذت جنسی چی گفت.” ژاک لاکان استدلال می کرد که روابط جنسی واقعیت ندارد، در عوض آنچه واقعی است، خود شیفتگی ست، آنچه که تصور روابط جنسی را محکم نگاه می دارد. بدیو می گوید: ” از بعضی جهات با لاکان موافق هستم. اگر خود را به لذت جنسی محدود نمایید، این خودشیفتگی است. با این کار نمی توانید با معشوق تان ارتباط بر قرار نمایید. زیرا هدف تان کام گرفتن و لذت بردنی که مدنظر تان بوده، می باشد.”
مگر در فضای شادکامی و سرخوشی مسلط جنبش اجتماعی و سیاسی ۱۹۶۸ میلادی جوانان در پاریس، هدف آزاد کردن روابط و لذت جویی جنسی از بند مناسبات سختگیرانۀ اجتماعی نبود؟ چطور او از میان این همه آدم به دامن تفکرات بورژوایی چون تعهد و سعادت در چارچوب ازدواج افتاده است؟ پاسخ اش این است: “البته من به آزادی جنسی باور دارم. من نمی خواهم همانند آدم های قدیمی با این کار مخالفت نمایم. اما با آزادی جنسی شما نمی توانید به عشق دست یابید و گره از کار خود بگشایید. برای همین من فلسفۀ جدید برای عشق ورزی پیشنهاد می نمایم که با آن از مشکلات روابط عاطفی فرار کرده نمی توانید ولی با همکاری هم برای رفع مشکل تلاش ورزیده می توانید.”
به گفته بدیو تمام تلاش ما پرهیز از مشکلات نهفته در روابط عاطفی و عشقی در جامعه تعهد هراس و ریسک نه پذیر ما است. او از این شعارهای تبلیغاتی سایت جفت یابی فرانسوی Meetic – ” در اینجا بی هیچ درد سری فرد دلخواهت را پیدا کن.” و “بدون عاشق شدن به دست بیاورش.” – شگفت زده است. به گفته او، ” از نظر من این گونه شعارها و تبلیغات مهر و شاعرانگی هستی را نابود می سازد. با این سخنان هیجان و شگفتی را از عشق می زدایند. آنها به ما می گویند که با حساب و کتاب به دنبال کسی باش که سلیقه، افکار و رویاها، سرگرمی های مشابه خودت را داشته باشد.{یعنی هیچ چیز جدیدی اتفاق نخواهد افتاد.} Meetic به دنبال تنظیم ازدواج است اما به شکل جدید؛ نه به وسیله والدین که به واسطه خود عشاق. در این رابطه به دنبال قراردادی است که فرد را در برابر ریسک بیمه نماید. اما این عشق نیست. شما عشق را به پول خریده نمی توانید. سکس را می شود خرید اما عشق را نه.”
برای بدیو، عشق نیز همانند سایر چیزها به کالا تبدیل شده است. ژوزه بووه (Jose Bove)، فعال فرانسوی ضد جهانی شدن، یکبار کتابی نوشت به نام “جهان کالای خرید و فروش نیست”. کتاب بدیو نیز به نوعی به دنبال کتاب مذکور است و می شود این عنوان را برای آن گذاشت: “عشق هم برای فروش نیست”. پس با این عقاید او همچون عاشقان رمانتیک قدیمی است؟ “رمانتیسیسم واکنشی در برابر کلاسیسم بود. رمانتیسیسم عشق را، عشق ضد مناسبات مسلط اجتماعی را، در برابر ازدواج های قراردادی کلاسیسم زیبا و با شکوه ساخت. از این دید، نه من کلاسیک هستم و نه رمانتیک. رویکرد من این است که عشق عبارت از مواجهه، تداوم و ساختن است. شما مشکلاتی را که در رابطۀ عشقی تان به وجود آمده- مانند آیا باهم زندگی کرد و یا خیر؟ آیا طفل داشت یا نه؟ روابط خصوصی را چگونه ساخت؟- رفع می نمایید.”
این کتاب جدید در مورد عشق یکی از مصداق های فلسفۀ بدیو دربارۀ فاعل یا سوژه و تصور غریب و تازۀ او از حقیقت است که درکتاب های چون “تیوری فاعل”، “وجود و رخداد” و “منطق جهان ها” که از ریاضیات رنگ و بوی گرفته و بر اساس تیوری مجموعه های زرملو و فرنکل توسعه داده شده، به تصویر کشیده شده است. با همین کتاب ها است که از او به نام فیلسوف بزرگ یاد می شود. اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، باری دربارۀ الن بدیو نوشت که « شخصیتی چون افلاطون و هگل در میان ما قدم می زند.»
فلسفۀ «فاعل» بدیو استنتاجات و توسعه شعار اگزستانسیالیستی ژان پل سارتر، فیلسوف و ادیب فرانسوی، “تقدم وجود بر هستی” و جا دادن فرضیه های کمونیستی در آن است که شاید لویی التوسر، فیلسوف فرانسوی، از آن خوشش می آمد. فلسفه مذکور همچنان انتقاد تند از فیلسوفان فرانسوی پست مدرن بعد از جنگ چون ژاک دریدا، فرانسوا لیوتار، بودریار و میشل فوکو بود که الن بدیو همواره با آنها مباحثه داشته و بیشتر از تمام آنها نیز عمر کرده است. سوژه یا فاعل برای بدیو عبارت از چیست؟ خودش می گوید: «سیمون دوبووار، فیلسوف فیمنیست فرانسوی، نوشت که زن، زن به دنیا نمی آید، بلکه زن و زنانگی ساخته می شود. من نیز می گویم شما فاعل و یا انسان{با همین خصوصیات وجودی} به دنیا پای نمی گذارید، بلکه شما چنین ساخته می شوید. شما به عنوان انسان تا آنجا ساخته و انکشاف می یابید که به رخدادها واکنش نشان بدهید. من شخصاً، به رخداد{طغیان دانشجویی} ۱۹۶۸ میلادی پاسخ دادم، تقدیر رمانتیک خود را پذیرفتم، به ریاضیات علاقه پیدا نمودم که تمام شانس ها و رخداد های فوق مرا آنچه که هستم، ساختند.»
چگونه در این میان حقیقت چهرۀ خود را می نمایاند؟ به گفته او، «شما حقیقت را در جریان واکنش و پاسخ دادن به رخدادها در می یابید. حقیقت مولود بعد از وقوع رخداد است. عشق یک مثال بسیار روشن برای درک این موضوع است. عشق در نگاه و مواجهه نخست آغاز می شود. اما در همان زمان برای شما قابل محاسبه و اعتماد نیست، بعداً آنچه را که از همان آغاز اتفاق افتاده، درک می کنید. علوم تجربی نیز چنین است: شما یک چیز غیر قابل انتظاری را کشف می نماید، بعد با کار ریاضیاتی به آن کشف تان معنا و قاعده می بخشید. این روند درک و کشف حقیقت است به خاطر همین تجربۀ فاعلی، ارزش های مشخص جهانشمولی وجود دارد. این طرزالعمل درک حقیقت است به خاطری که از یک تجربۀ فاعلی فرا می رود و مجال پیدایی ارزش های جهانشمول را ممکن می نماید.»
تصور عجیب، پسا اگزسیستانسیالیستی، مارکسیستی و شدیداً ضد پارلمانی آلن بدیو از سیاست خط و سیر مشابهی را می پیماید. او می گوید، «سیاست واقعی، هیجان بخش است. عشق و سیاست دو فیگور های بزرگ مشغولیت و الزام اجتماعی اند. سیاست هیجان و اشتیاقی در درون یک اجتماع است؛ و عشق در میان دو نفر. بنابرین، عشق شکل کوچکتر کمونیسم است.» بدیو “سیاست واقعی” را در مقابله با آنچه که او “عقب ماندگی و کوته نگری پارلمانی” می خواند، تعریف می نماید. سیاست برای او یک تجربۀ فاعلی، بر مبنای طرزالعمل فوق الذکر درک حقیقت و امیدوارانه در یک جامعۀ کمونیستی است. چرا؟ « نیاز به خلق سیاستی است که شباهتی با قدرت مسلط نداشته باشد. سیاست واقعی درگیر حل مشکلات در درون جمع همراه با اشتیاق و هیجان است. سیاست این نیست که حل مشکلات را به متخصصان محول نماییم. عشق مانند سیاست نیاز به کارشناس ندارد. نه کارشناسی در عشق جای دارد و نه در سیاست واقعی.»
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
اعلام عشق راهی شدن از رخداد مواجهه به منظور مبادرت به ساختن حقیقت است. ماهیت تصادفی و بختآلود مواجهه به آرامی و تدریجا به پذیرفتن نوعی آغاز تغییر شکل میدهد. و اغلب آنچه در مواجهه آغاز میشود مدتها طول میکشد و چنان از تجربه و تازگی دنیا سرشار میشود که با نگاهی به گذشته، همانند آنچه در آغاز به چشم میخورد، دیگر نه تصادفی و اتفاقی که تقریبا نوعی ضرورت به نظر میرسد. شانس اینچنین مهار میشود. پیشامد مطلق و بیقید و شرط مواجهه با کسی که نمیشناختم سرانجام ظاهر تقدیر به خود میگیرد. اعلام عشق علامتگذار از شانس به تقدیر است و بدین سبب است که بسیار پرمخاطره است و سخت تحت فشار نوعی صحنههراسی دهشتبار.
وانگهی اعلام عشق لزوما فقط برای یک بار نیست؛ اعلام عشق میتواند طولانی، پرطول و تفصیل، پیوسته، ابهام آمیز و درهم باشد؛ میتواند بارها و بارها اظهار شود و حتی چنین مقدر شود که باز هم از نو اظهار شود. شانس در همان لحظهای مهار میشود که شما به خود میگویید: من باید با طرف مقابل درباره ماوقع، درباره مواجهه و حوادث صحبت کنم. من آن چیزی را که ملزم و مقید به آمدنم کرد، حداقل از نظر خودم، به او خواهم گفت؛ در یک کلام: دوستت دارم. در صورتی که …
منبع : در ستایش عشق / آلن بدیو / ترجمه: مریم عبدالرحیم کاشی / انتشارات ققنوس / چاپ اول ۱۳۹۳.