سیر عشق از دید آلن دوباتن
برداشتهای رمانتیک از عشق، ازدواج را نابود میکند
عشق، توافقی میان دو طرف اصولا متفاوت است که فقط بعضی وقتها به سازگاری ختم میشود. عشق، نوعی مهارت است که میتوان آن را آموخت.
کتاب سیر عشق به سبک مخصوص دوباتن نوشته شده است. شخصیت اصلی این رمان فردی لبنانی آلمانی بهنام ربیعخان با ۳۱ سال سن است. او معمار است و در ادینبرو زندگی میکند. ربیع هنوز هم از محکمبستنِ در هنگام بحث و اخمهای گاهوبیگاه لذت میبرد و علاقۀ شدیدی به زنان عملگرا و مستقل با موهای قرمز و دندانهای نامرتب و ملیح دارد. او بهطرزی بیشرمانه و درمانناپذیر، رمانتیک است.
صاحبکار ربیع، زن اسکاتلندی آرامی است بهنام کرستن مکللند. وقتی ربیع با این زن آشنا میشود، شدیدا عاشق او میشود. خیلی زود شروع به قرار گذاشتن میکنند و در پایان فصل دوم، دوباتن خلاصه رابطهشان را بیپرده بازگو میکند. این دو ازدواج میکنند و با چالشهای متعدد و روزمرگیهای زندگی روبهرو میشوند. در طی سیزده سال، صاحب یک دختر و سپس یک پسر میشوند و یکی از آنها رابطهای نامشروع را آغاز میکند.
ازدواج از نظر ربیع، نقطه اوج مسیری تهور آمیز به سوی صمیمیت مطلق است؛ درخواست ازدواج دارای جذابیتی همانند پریدن از پرتگاهی مرتفع با چشمان بسته است، به این امید و اطمینان که دیگری آن پایین باشد و ما را بگیرد.
از نظر دوباتن، برداشتهای رمانتیک از عشق، باعث نابودی حتمی ازدواج میشوند. او در طول رمان، افسانه «و سپس خوشبخت با یکدیگر زندگی کردند» را به سخره میگیرد و بهجای آن، عشق را توافقی میان دو طرف اصولا متفاوت تعریف میکند که فقط بعضیوقتها به سازگاری ختم میشود. او همچنین اذعان میکند که عشق، نوعی مهارت است که میتوان آن را آموخت و همواره بهبود بخشید. از نظر او، رابطۀ بلندمدت، نوعی ماراتن است، نه دوی سرعت؛ تلاشی طولانی و خستهکننده که درد و زحمت به همراه دارد، اما در پایان دستاوردی بزرگ است.
دیگر برداشت نادرست عشق رمانتیک و بیمارگونه این تفکر است که شریک زندگی ما مسئول تمام چیزهایی است که برای ما اتفاق میافتد. ربیع و کرستن در طول رابطهشان، یکدیگر را بهخاطر مشکلاتی که خودشان به وجود آوردهاند، مقصر میدانند؛ مانند گمشدن کلیدها، پارهشدن جورابها، مسائل مادری و بسیاری موارد دیگر.
اگر حقیقتا عاشق کسی باشیم به هیچ وجه از او نمی خواهیم که تغییر کند.
علاوه بر بحثهای روزمره و جرقههایی از عشق، روانزخمهای(تروما) گذشته بهطرزی غیر منتظره بازپدیدار میشوند. دوباتن این فرایند را «انتقال» مینامد. هر دوی آنها در کودکیشان متحمل مصیبتهای تقریبا مشابهی شدهاند: ربیع در دوازدهسالگی مادرش را به علت سرطان از دست داده و پدر کرستن نیز او را در کودکی ترک کرده است. به همین خاطر، ممکن است سفر کاری و شبانه ربیع، باعث ناراحتی شدید کرستن شود یا مثلا دیدن چند لباس کثیف، خاطرههای تکاندهنده ربیع از بیروت جنگزده را زنده کند.
هر رابطهای همواره با خطراتی همراه است. این خطرها برای ربیع، زنان جذاب و بیفایده ای هستند که با آنها برخورد میکند. دوباتن به قبیح دانستن زنا از دید رمانتیک اشاره میکند و اینکه به همین خاطر، میلجنسی و عشق معمولا در تضاد با یکدیگرند. او همچنین توضیح میدهد که چه چیز باعث میشود امیال خارج از زناشویی اینقدر غیرقابل مقاومت باشند و راهحلی نیز ارائه میدهد: «تنها کسانی که میتوانند به نظرمان عادی و در نتیجه جذاب بیایند، کسانی هستند که آنها را خیلی خوب نمیشناسیم. بهترین درمان عشق این است که آنها را بهتر بشناسیم.»
پس از چهار سال از شروع رابطه، ربیع و کرستن صاحب یک دختر میشوند که «بهطور عجیبی، هم ملال آورترین فردی است که میشناسند و هم بیشترین علاقه را به او دارند». بعد از او نیز صاحب یک پسر میشوند. این زوج همچون بسیاری از زن و شوهرهای بچهدار، هنگام خوابیدن روی تختخوابشان «همانقدر کشش جنسی میانشان هست که بین یک زوج پیر که در یکی از سواحل دریایی، حمام آفتاب میگیرند».
بهمدت بیش از یک دهه، ربیع و کرستن خیالپردازیهای رابطهای دگرجنسی، تکهمسرانه و کلا زندگی مدرن را با یکدیگر به اشتراک میگذارند و حتی به درمانگر هم مراجعه میکنند. در جایی از رمان، وقتی این زوج برای اولین بار طی سالها خود را در رستورانی رسمی تنها مییابند، دچار حس گیجکنندۀ آشناییزدایی میشوند. ربیع درمییابد که هنوز هم قلمروی نامکشوف زیادی بینشان هست و ناگهان متوجه زیبایی همسرش میشود. کرستن هم حس علاقهای را تجربه میکند که «او را شجاع میکند، آنقدر شجاع که ضعیف باشد». در این ناهار آشتیکنان، ربیع و کرستن متوجه دستاورد عجیبوغریب سالها پایبند ماندن به یکدیگر میشوند و به عشق آبدیده و زخمخوردهشان احساس وفاداری میکنند. از آنجاست که عشق، سیر پیشبینیناپذیر خود را با تمام شهودها و عقبنشینیها ادامه میدهد.
افراد کمی در این دنیا هستند که همیشه بدجنس باشند؛ آن هایی که ما را می رنجانند، خودشان نیز در عذابند. بنابراین واکنش مناسب، تنفر یا خشونت نیست، بلکه همیشه عشق است.
این رمان را میتوان بهعنوان دورهای فشرده دربارۀ عشق و بهطور دقیقتر، دربارۀ سختیهای رابطه بلندمدت دانست. این کتاب با لحن تعلیمیاش همراستا با مدرسه زندگی است(مؤسسهای که دوباتن یکی از مؤسسان آن است). هدف این مؤسسه نوعی خودیاری هوشمندانه در مسائل روزمره همچون مشاغل، خانواده و موضوعاتی دیگر است که معمولا در آموزشهای رسمی تعلیم داده نمیشوند.