نگاهی به فیلم c’mon c’mon
شاید دنیا زشت باشد اما آیا میشود نگاه زیبایی به آن داشت؟
C’mon C’mon، فیلمی است که تفکر را فرا میخواند؛ یک درام صمیمانه درباره روابط انسانی است که از دیدگاه اعضای مختلف یک خانواده روایت میشود.
جانی (واکین فینیکس) در فیلم c’mon c’mon در قامت روزنامهنگاری رادیویی و دلسوز و شاعرمسلک ظاهر میشود. او کارش را دوست دارد و در حال به اتمام رساندن پروژهای ویژه است. او برای انجام این پروژه، با کودکانی از سراسر آمریکا در ارتباط با افکارشان در مورد آینده این کره خاکی و جوامعشان گفتگو میکند. همچنین در طی انجام این پروژه او مهمان ناخواندهای به همراه دارد که به کل روند فکری او را دچار تعارض و شگفتی میکند.
C’mon C’mon یک فیلم درام سیاه و سفید آمریکایی محصول سال ۲۰۲۱ به نویسندگی و کارگردانی مایک میلز است. داستان cmon cmon ازین قرار است که میان جانی و خواهرش پیشینهای مشترک از درد و کلماتی که نمیتوانستند پس بگیرند وجود دارد. این دو خواهر و برادر را مرگ مادرشان از هم جدا کرده بود. حالا ویو از جانی میخواهد که در مراقبت از پسر نابالغش جسی (وودی نورمن) به او کمک کند. جانی با قرار گرفتن در نقش مراقبتِ تمام وقت برای برادرزادهاش درک جدیدی از دنیا به دست میآورد.
جانی مثل بیشتر آدم بزرگها فقط دنبال این است که روزش را بگذراند؛ وظایف مختلفش را انجام دهد، از اتفاقات ناگوار جلوگیری کند، یا فقط سعی کند که به کسی کمک کند. اما او وقتی سوال پرسیدن را متوقف میکند، در همین وقت است که میتواند به پاسخهای خودش فکر کند؛ یعنی در همان زمانی که با کودکی کنجکاو زندگی میکند که سوالهای مخصوص خودش را دارد.
فیلم C’mon C’mon، تصویری ساده اما غرقکننده از زندگی آدمهاست. قصهای که در ظاهر بیغلوغش خود ترومایی لطیف از روابط انسانها را بهنمایش گذاشته و مخاطب را به دل داستانهای ملموس بزرگسالان میکشاند. این نمایش از آن فیلمهایی است که میشود با غرق شدن در آن، به سفری طولانی رفت و به اندازهی ثانیههای زندگی، آن را زندگی کرد و دچار لذتی مضاعف شد. البته این فیلم نشان می دهد که دنیا بر بستر درد و رنج شکل گرفته است.
پایه و ستون C’mon C’mon بر درد و رنج استوار شده است. ضربههایی که همه ما در زندگی طعمشان را چشیدهایم. ویو (Gaby Hoffman) برای کمک به همسرش پائول که اختلال روانی دارد، جسی را به جانی میسپارد؛ همچنین در گذشته روابط جانی و ویو برای مرگ و زوال عقل مادرشان سرد شده است. این دو اتفاق نیروی محرکهی درامی است که خودش را بر بستری از روابط بسط داده و ریشهی اتفاقات تلخ زندگی را در تجربیات و ضربههایی میداند که روان آدمی را به بازی گرفتهاند. این فیلم طیفی گسترده از روابط را لمس میکند و به زندگیهایی سرک میکشد که آدمهایش در روابط خود دچار سختی شدهاند. رابطهی جسی و جان عمیقترین و ظریفترین رابطه در این فیلم است.
از روابط جان و جسی که بیرون بیاییم، خانوادهای را خواهیم دید که در حال فروپاشی است و روابطشان روزهای تیرهای را دنبال میکند. آدمهایی که با نسل قبلی خودشان هم مشکل داشتهاند و حالا نیز، نه میتوانند با بچهها ارتباط درستی برقرار کنند و نه اینکه شریک زندگیشان را درکنار خود نگه دارند. خانواده جان نمایندهی تمام افراد روی زمین است، کسانی که قرار است نسل بعدی خودشان را نیز قربانی کنند و فیلم به چه زیبایی قصهی خانواده جان را به مصاحبههای آرزوی کودکان گره میزند و مشکل این روابط را در نپرسیدن و گوش ندادن به دردها و نیازهای یکدیگر خلاصه میکند.