ماهیت رنج در روان درمانی پویشی
تمام انسانها به نحوی رنج میبرند.
رنج کشیدن انسان عمدتا ناشی از احساسات منفی مانند شرم، غم، احساس گناه یا برخی موقعیتها مانند افسردگی، تنهایی، ظلم و فقدان آزادی است.
تفکیک قائل شدن مابین مفاهیم «درد» و «رنج» کار آسانی نیست؛ رنج برآمده از پاسخهای ذهنی و عاطفی نسبت به درد است. «رنج» تمامیتِ ذهن ما را در برمیگیرد و از این لحاظ میتوان گفت که ماهیت رنج نسبت به احساساتی از قبیل غم، ترس و… متفاوت است. رنج نه فقط از احساسات منفی بلکه از افکار و باورها ساخته شده است.
درد (pain)، حاصل طبیعی انسان بودن و در نتیجه اجتنابناپذیر است، چرا که اتفاقات ناگوار زندگی درد تولید میکنند؛ انسانها چه دلشان بخواهد چه نخواهد عزیزانشان را از دست میدهند، پیر میشوند، بیمار میشوند و … .
در برخورد با درد زندگی، ما انسانها ۲ راه حل داریم:
- روبهرو شدن با واقعیت یا همان درد زندگی
- فرار از واقعیت
رنج(Suffering)، درد خود ساخته است؛ از دست دادن عزیزان قطعا دردآور است اما زمانی که فرد نخواهد با این درد مواجه شود و از آن فرار کند یعنی راهحل دوم را انتخاب نماید، دچار رنج خواهد شد.
انسانها با استفاده از مکانیزمهای دفاعی از درد زندگی دوری میکنند یعنی به جای مواجه شدن با واقعیت از آن اجتناب میورزند و همین اجتناب باعث رنج آنان میشود و دیگر نمیتوانند به شیوهای مؤثر و سالم با درد زندگی برخورد کنند. دردِ فقدان، ناخوشی، مرگ و … اجتنابناپذیر است اما رنج ناشی از دفاعهایمان به انتخاب ما بستگی دارد. اگر یاد گرفته باشیم دردهایمان را ببینیم و با آنها مقابله کنیم دچار رنج نخواهیم شد.
دفاع ها روش هایی هستند که بوسیله آنها، در مورد واقعیت و احساساتمان در مورد آن، به خودمان، دروغ می گوییم. وقتی به بیماران کمک می کنیم تا دروغ هایشان را ببینند و از آنها رویگردان شوند، حقیقت هیجانی می تواند درونشان بیدار شود. به عبارتی با یکی شدن با حقیقت هر لحظه، به بیماران کمک می کنیم تا التیام یابند.
تنش بنیادی حوزه روان درمانی، بین جبر و اختیار وجود دارد. بیماران نزد ما می آیند چون اختیارشان را برای به عهده گرفتن خویش آفرینی از دست داده اند. آنها تا حدودی بوسیله دفاع هایی که از آنها آگاه نیستند ، بصورت جبری هدایت می شوند. آنها می دانند که از زندگی چیز دیگری می خواهند، اما قادر نیستند ببینند که چه چیزی اختیارشان را مهار کرده است. تکلیف ما درمانگران این است که به آنها کمک کنیم تا اختیارشان را در عشق ورزیدن و خلق زندگی با اهمیت بازیابند.
افراد زیادی از هزاران سال پیش تاکنون سعی کرده اند به این سوال که چه چیزی باعث رنج کشیدن ما می شود، پاسخ دهند. درمانگران شناختی می گویند بخاطر شناخت های غیر انطباقی است که رنج می کشیم. درمانگران معطوف به هیجان می گویند بخاطر احساسات اجتناب شده، روانکاوان می گویند به دلیل تعارضات حل نشده و واکنش های انتقال در روابط، رفتار درمانگران می گویند به دلیل مجموعه ای از رفتارهای غیرانطباقی، درمانگران ذهن آگاهی می گویند به دلیل قادر نبودن توجه به هر لحظه تجربه مان و بالاخره بودا می گوید به دلیل مقاومت در برابر واقعیت است که، رنج می کشیم.
ابتدا باید به این پرسش زیربنایی بپردازیم چرا رنج می کشیم؟
فقط با فهم رنج است که می توانیم مدل یکپارچه ای را برای درمان آن تکوین کنیم و برای فهم رنج، باید فرق بین درد و رنج را بفهمیم. در زندگی درد اجتناب ناپذیر است. کسانی را که دوست داریم خواهند مرد و هر چه را که داریم از دست خواهیم داد، چه قبل از مرگ و چه در لحظه مرگ. می توانیم به درد اجتناب ناپذیر زندگی به دو شیوه پاسخ گوییم.
- ۱- فردی که دلش شکسته و از عشق دست کشیده است، درنهایت دلش تهی خواهد شد.
- ۲- فردی که دلش شکسته است و عشق ورزیدن را ادامه می دهد، قلبی سرشار دارد، با این آگاهی که عاشق هرکه باشیم، روزی به علت مرگ یا ترک او را از دست خواهیم داد.
این است که فقط دو نوع قلب داریم: قلب های تهی و قلب های عاشق. شهامت می خواهد که با فقدان های اجتناب ناپذیر مواجه شویم و با این وجود، باز هم عاشق و پذیرای زندگی بمانیم. واقعیت فقدان و یاس در بطن هر رابطه ای تنیده است.
تعارض بین امیال و واقعیت در ذات وجودی انسان ریشه دارد. بنابراین، با استفاده از دفاع ها، از درد زندگی دوری می کنیم، که باعث رنج ما می شود. ما به جای مواجه شدن با واقعیت، از آن اجتناب می کنیم و دیگر قادر نمی شویم که به شکلی تاثیرگذار با آن برخورد کنیم. این است که بودا گفت رابطه ما با امیال منبع رنج است: میل به داشتن چیزی که نمی توانیم داشته باشیم، چیزی که در واقعیت وجود ندارد، باعث رنجمان می شود.
درد فقدان، ناخوشی و مرگ غیر قابل اجتناب است، اما رنج ناشی از دفاع هایمان به انتخاب ما بستگی دارد، اگر یاد گرفته باشیم که آنها را ببینیم و با آنها مقابله کنیم. وقتی واقعیت دردهای طبیعی و اجتناب ناپذیر زندگی را نپذیریم و با آنها به شکلی تاثیرگذار برخورد نکنیم و بوسیله دفاع ها از آنها دوری کنیم، باعث بوجود آمدن رنج می شود.
اکثر بیمارانی که خواستار درمان هستند در روابط قبلی آسیب دیده اند. آنها یاد گرفته اند که نزدیکی و درد دل کردن باعث درد می شود. بیماران کمک می خواهند، اما اضطرابشان هشدار می دهد که این رابطه، مثل روابط قبلی، می تواند باعث درد شود. بنابراین بیماران برای اجتناب از در میان گذاشتن احساسات و امیدها و امیالشان، از دفاع ها استفاده می کنند. ما این الگوی احساس – اضطراب – دفاع را مثلث تعارض می نامیم.
وقتی بیمار با اضطراب یا دفاع پاسخ می دهد، ما این انحراف مسیرها را دنبال نمی کنیم در عوض هر انحراف از مسیر را شناسایی و از بیمار دعوت می کنیم روی احساسش متمرکز شود. حفظ تمرکز مداوم روی احساسات یکی از مهمترین مهارت های لازم برای درمانگران است. احساسات بیانگر انگیزه ها و سائق های اصلی ما هستند.
منبع : هم آفرینی تغییر / فنون تأثیرگذار درمان پویشی / نویسنده: جان فردریکسون / مترجم: دکتر عنایت خلیقی سیگارودی
سلام روزتون بخیر ، چجوری باید از مثلث تعارض خارج شد؟
من توی روابطم آسیب دیدم ولی میان به عشق ورزیدن نمیتونم کم کنم حتی با وجود اینکه همش حس میکنم بازم آسیب میبینم و امکانش هست
ولی هرچی پیش میرم توی بیان احساسم مردد تر میشم چون حس میکنم وابستگی بیشتر و اعتماد بیشتر منو میتونه نابود کنه پس یجورایی رفتار دفاعی دارم ، این بهم حس تنهایی میده…
رفتار سالم چیه؟ تا چه حدی باید دفاعی باشم ؟ این چیزایی که راجبش شک دارم
درود. برای خروج از مثلث تعارض نیاز به روان درمانی هست.
گاهی درباره مثلث تعارض دچار سوء برداشت می شیم، به گونه ای از آن سخن می گوییم که انگار داریم درباره احساسات هشیار، اضطراب هشیار و دفاع های هشیار سخن می گوییم.
اولاً، اگر شما دچار تعارض هستید، این تعارض ناهشیار است
دوماً، وقتی به اضطراب اشاره می کنیم، افکار هشیارانه مانند من میترسم، مد نظر ما نیست. منظور ما اضطراب ناهشیار در بدن است که توسط سیستم عصبی خودمختار تخلیه میشود. این نوع اضطراب به صورت غیر هشیارانه و خارج از آگاهی شما برانگیخته می شود. تا زمانی که شما به بدن خود توجه نکنید، از اضطرابی که در بدن در حال تخلیه شدن است آگاه نمی شوید.
سوماً، وقتی درباره دفاع ها صحبت میکنیم، عمدتاً درمورد دفاع هایی حرف می زنیم که از آگاهی شما خارج هستند. حداقل %۹۵ از دفاعهایی که شما به کار می گیرید، خارج از آگاهی هستند.
در مورد خصوصیات یک فرد سالم هم می تونید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://public-psychology.ir/1395/05/normal/