دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

جنون از دیدگاه روانکاوی

ژاک لکان

پارانوئیا (جنون بدبینی)

در روانکاوی لکانی دسته تکنیک های مشخصی برای درمان سایکوز وجود دارد که این مکتب را با سایر مکاتب روانکاوی در رابطه با بالین افراد روانپریش متمایز می کند. لازم به ذکر است که برخی از روانکاوان لکانی استفاده از واژه روانکاوی را در رابطه با سایکوز، مجاز نمی دانند و به جای آن از واژه روان درمانی استفاده می کنند که البته در اصل موضوع درمان تغییری ایجاد نخواهد شد. بسیاری از مواردی را که در روانکاوی لکانی تشخیص روانپریشی برایشان مطرح می شود، در رویکرد روانپزشکی برچسب های گوناگونی می گیرند اعم از: وسواس، PTSD (اختلال پس از ضربه روحی)، افسردگی، اختلالات خلقی و یا اضطرابی و غیره. در روانپزشکی گاها هدف درمان، آسوده کردن و به خصوص زدودن نشانه بالینی قرار داده می شود که می تواند اثرات مهلکی برای وضع بیمار به همراه داشته باشد.

حال آن که در رویکرد روانکاوی لکانی، اساس تشخیص ساختار شناسانه بوده و ابتدا به بررسی نوع جایگاه نشانه بالینی در گفتمان فرد پرداخته می شود. به عبارتی دیگر، این که رابطه فرد با مشکلش چگونه رقم خورده باشد، اساس تشخیص روانکاوی لکانی خواهد بود. در این راستا، به نکات ریزی که در شرح حال بیمار که عموما به طور سرسری از آن رد می شود، جهت تشخیص گذاری توجه خواهد شد که در عین حال به مواردی بسیار کمک کننده برای فرد بر خواهیم خورد که برای بالا بردن سطح بهبودی بیمار و میزان کارایی وی در زندگی روزمره اش بسیار مثمر ثمر واقع خواهند بود.

البته شایان ذکر است که بسیاری از همکاران روانپزشک هم که در زمینه روانکاوی و یا روان درمانی نیز تعلیم دیده اند، دیدی وسیع تر از علل صرفا ژنتیکی به قضیه روانپریشی دارند و نیز در درمان این افراد، صرفا از دارو درمانی در جهت زدودن نشانه های بالینی استفاده نمی کنند. در موارد دارو درمانی نیز، گاها خود وجود دارو فارغ از اثر درمانی اش در حکم یک عنصر حمایت کننده برای فرد عمل خواهد کرد. بنابراین در رویکرد روانکاوی مشخصا هیچ مخالفتی در مورد مصرف دارو در صورتی که کارایی آن مشخص برای بیمار باشد وجود نخواهد داشت.

برای روشن شدن تفاوت تشخیص گذاری لکانی با روانپزشکی به دو مورد از بدبینی در زیر اشاره خواهد شد:

فردی ممکن است در مورد یکی از همسایگان خود بدبین باشد و برای آن دلایلی داشته باشد ولیکن دائما این موضوع محوریت ذهن او را در بر نگیرد و یا به عبارتی جایی برای تردید در شک خود باقی گذارد. بدبینی در این فرد با کسی که صد در صد از احساس بدبینی خود نسبت به همسایه اش و درست بودن آن اطمینان دارد، متفاوت خواهد بود. تا جایی که ممکن است پلیس را در جریان گذاشته و یا طلب کمک کند.”یقین” از رسیدن آسیب به فرد از جانب کسی که مورد بدبینی اش واقع شده، عنصری است که اساس تفکیک بالینی این دو مورد را رقم می زند. مورد اول (در ساختار ذهنی نوروتیک)، که برای بسیاری از اشخاص در زندگی شان می تواند رخ بدهد، نشانه آزار دهنده بدبینی در مرکز گفتمان فرد در زندگی قرار نمی گیرد. حال آن که در مورد دوم (در ساختار ذهنی سایکوتیک از نوع پارانوئیا)، تمام محوریت زندگی روزمره شخص تحت تاثیر این بدبینی با یقینی محکم و استوار قرار خواهد گرفت. در هر دو از این موارد، ممکن است یک تشخیص و آن وسواس فکری گذارده شود، حال آن که در بررسی ساختار شناسانه نوع تشخیص و به طبع درمان نیز در هر دو مورد فرق خواهد کرد.

متاسفانه در مورد زوج ها در بسیاری از موارد، بدبینی بیمارگونه به غیرت، توجه و یا عشق مفرط تعبیر می شود که منجر به بروز گاها حوادث و یا زیان هایی جبران ناپذیر خواهد شد. مثال دیگر از این دسته کسانی که به نوع روانپریش بدبینی مبتلاهستند افرادی خواهند بود که برای خود ماموریتی برای رفع مشکلات بشریت، دنیا و یا قشری خاصی از افراد در نظر می گیرند. این دسته از انواع روانپریشی علت مشکلات خود را عموما در دیگری دیده و از مقصر دانستن دیگری اطمینان دارند. گذر این افراد معمولا به روانپزشک و یا روانکاو نمی افتد و اگر به دلیل خلق پایین مقطعی و یا اضطراب به سیستم درمانی مراجعه کنند، به اشتباه برچسب تشخیص افسردگی، اختلالات اضطرابی را بر اساس صرف تظاهرات بالینی مقطعی شان می گیرند. البته گاها این گونه تشخیص ها مشکل خاصی در روند درمان این افراد ایجاد نمی کند ولی در مواردی بسیاری نیز این گونه تشخیص ها و نیز نوع درمانی که بر آنان اعمال می گردد، کمک شایان ذکری جهت کارآمد سازی آنان در زندگی روزمره شان نخواهد کرد.

آخرین نکته ای که در مورد پارانوئیا لازم است متذکر شوم این خواهد بود که افرادی که دارای این نوع ساختار ذهنی هستند، لزوما افراد ناموفق و یا ناکارآمد را شامل نخواهند شد. چه بسا بسیاری از محققان، ژورنالیست های موفق، فعالان عرصه های اجتماعی و یا سیاسی در جهان و یا کاراگاهان خبره دارای این گونه ساختار ذهنی باشند.

بنابراین هدف از درمان سایکوز در رویکرد روانکاوی کمک به اشخاص جهت کارآمد شدن در راستای سیستم فکری و ذهنی شان خواهد بود.

Jacques Lacan

پست های مرتبط

اسکیزوفرنیا

این نام شاید آشناترین واژه ای باشد که مترادف با دیوانگی، جنون، روانپریشی و یا سایکوز در فرهنگ عامه قرار می گیرد. در تقسیم بندی روانکاوی لکانی، اسکیزوفرنیا، یکی از انواع جنون با ویژگی های زیر محسوب می شود:

در این افراد لیبیدو و یا شور جنسی به جای آن که صرفا در نقاط خاص جنسی متمرکز شود، در کل بدن و یا تصویر آن قرار گرفته است. جدایی سمبلیک از مادر و یا کسی که او را تیمار دار است در بین سنین ۳ تا ۵ سالگی (مرحله ادیپ) رخ نداده است و از همین رو تنظیم فاصله با سایر دیگری ها در زندگی وی بسیار دشوار می نماید. ایگو و یا خود در اینان به درستی شکل نگرفته است و در نتیجه به طور بی وقفه درصدد ساختن و یا جبران این نقص می باشند. گویی وجودشان در برزخی است که برای اتصالش به زندگی روزمره تلاشی خستگی ناپذیر را مداما می جویند. از همین رو ذهن آنها دچار شک دایمی است و تصمیم گیری بین دو چیز یکی از شکایت های رایج در این افراد است. این مسئله چنان در این نوع از روانپریشی مشهود است که اصطلاحا به (جنون شک) شهرت یافته است.

به لحاظ بالینی، انواع وسواس های فکری به وفور در شرح حال این دسته افراد یافت می شود که این امر باعث شده به گذاشته شدن تشخیص وسواس بر آنان بسنده شود. در نتیجه رویکرد درمانی مناسبی در رابطه با آنان پیش گرفته نمی شود. بیشترین محتوای افکار وسواسی در این نوع جنون، یا متوجه بدن و تصویری است که فرد از خود می پندارد و یا تکرار ذهنی یک توهم. علت این پدیده را می توان در مرحله ای از رشد و تکامل ذهنی یافت که به مرحله آیینه ای شهرت دارد. مرحله آیینه ای در سن شش تا هجده ماهگی رخ می دهد و در نتیجه آن ذهن فرد اجزای کالبد خود را با توجه به تصویر آیینه یکپارچه می انگارد. این فاز سرگرم شدن کودک با تصویر خود به وفور مورد توجه والدین قرار می گیرد. در این مرحله توصیه می شود که مادر کودک با او در مورد تصویرش به تحسین و تصدیق سخن بگوید. البته در کودکان نابینا، سخن گفتن و نام نهادن اجزای بدن کودک به همراه لمس آنان به او کمک می کند تا بدن خود را به طور یکپارچه بشناسد.

این فاز در اسکیزوفرنیا به درستی طی نشده است و از همین رو، در بالین این افراد به وفور وسواس هایی که متوجه بدنشان است مشاهده می شود. بسیاری از موارد پرخوری و یا کم خوری عصبی، بولمیا و آنورکسیا، اعتیاد به اعمال جراحی زیبایی در بالین این افراد یافت می شود. در بسیاری از موارد، در توهم ها و یا باورهای توهمی شان کالبد خود را از هم متلاشی می بینند. ممکن است در مواردی علاوه بر عدم وحدت کالبد، در مورد یکپارچگی ذهنشان و داشتن مرزی میان ذهن و افکار خودشان با سایرین نیز دچار اشکال شده باشند. 

نکته اساسی دیگر در مورد بیماران اسکیزوفرن آن است که در این افراد فاز حاد بیماری ممکن است تا آخر عمر خاموش و بی سر و صدا باقی بماند. بنابراین گذاردن تشخیص از طریق روانکاوی لکانی که اصول ساختار شناسانه ای داشته حتی در فاز خاموش نیز امکان پذیر است. این امر باعث شده تا نگه داشته شدن ثبات وضعیت آنان در رویکرد روانکاوی لکانی شدنی شود. این که برخی می پندارند که اسکیزوفرنیا یا قبل از ۳۵ سالگی علامتدار می شود و یا همیشه خاموش می ماند، تصوری یک سره غلط بوده چرا که این بیماری در هر سنی ممکن است پر سر و صدا شود. از کودکی مانند بسیاری از موارد اوتیسم و یا در خودماندگی تا دوران کهولت که برخی آن را با نسیان و یا آلزایمر ممکن است اشتباه گیرند.

نکته آخر آن که به دلیل شباهت نشانه های بالینی و تظاهرات این بیماری با بیماری دوقطبی، برخی متخصصین روانپزشکی این دو تشخیص را با هم اشتباه می گیرند. در فرهنگ عامه نیز ممکن است اذعان آن که فردی دوقطبی باشد پذیرفته تر از این باشد که اسکیزوفرن خود را بنامد. در نهایت در بالین این افراد مسیر درمان دچار اختلال خاصی نخواهد شد چرا که هر دو زیر مجموعه سایکوز و یا جنون مطرح می شوند و دسته تکنیک های درمانی تفاوت چندانی با هم نخواهند کرد مگر در انتخاب نوع دارو درمانی.

نویسنده: برژانت جزنی

۳ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hadi
۱۳۹۸/۰۹/۱۴ ۱۰:۳۰

سلام – دوست خوب ضمن تشکر اما اگه قرار باشه دی اس ام رو نادیده بگیریم و اختلال دو قطبی رو زیر مجموعه سایکوتیک بگیریم، نظم طبقه بندی تشخیصی رو برهم زدیم. میتونه کوموربید باشه اونم نادر هست. اما اختلال دوقطبی بی ارتباط به اسکیزوفرنی و الا کارگروه های حاذق در یک طبقه قرارشون می دادن.