درمان روانکاوی
روانکاوی، گفتار شفابخش نیز خوانده میشود، زیرا در طول درمان بیمار ترغیب میشود در مورد هر چه به ذهنش خطور میکند، بدون سانسور حرف بزند.
روانکاوی یا روان تحلیل گری(Psychoanalysis) شیوهای از رواندرمانی است که به افراد کمک میکند خودشان، روابطشان، و چگونگی رفتارشان در جهان را بفهمند. روانکاوی بر این مفهوم بنا شده که انگیزشِ عملِ ما غالباً براساس رانههای ناهشیار است. تعارضات ناهشیار، هیجانات منفی (از قبیل اضطراب یا افسردگی) تولید میکنند، که به طرق مختلف (مانند رفتار خود تخریبی، مشکلات شغلی، یا روابط بینفردی آشفته) تظاهر مییابند. روانکاوی، گفتگوی شفابخش (Talking cure) نیز خوانده میشود، زیرا در طول درمان بیمار ترغیب میشود در مورد هرچه به ذهنش خطور میکند بدون سانسور حرف بزند،(دوران کودکی، زمان حال، ترسها، تمایلات، افکار، و رویاها). در گفتگوهای شفابخش، بیمار باید رویدادهای اضطراب آور روزانه را بازگو نماید، که با تکرار این کار، به طور نسبی علائم مرضی تخفیف یافته و تسکین می یابد.
در روانکاوی سخن گفتن از همه چیزی مجاز است. وقتی بیمار اینچنین با روانکاو صحبت میکند، الگوها و درونمایههای تکراریاش بازشناخته میشوند و افراد بتدریج میفهمند چطور به کسی که اکنون هستند تبدیل شدهاند، فلان عمل را به چه علت انجام دادهاند و دلیل کارهایی که انجام میدهند را درک میکنند. محور اصلی روانکاوی، رابطهایست که بیمار با روانکاوش برقرار میکند.
در سال ۱۸۸۵ فروید تحقیقاتش را نزد شارکو ادامه داد. شارکو به دلیل اقداماتش در مورد هیستریک ها مشهور شده بود. هیستری یک اختلال زنانه بود که مشخصه های اصلی ان فلج شدن، کور شدن و ناشنوایی بود. نشانه های مزبور مبنای عصب شناختی نداشتند و هیچ مبنای عضوی برای آن یافت نمی شد. شارکو متوجه شده بود که نشانه های برخی از بیماران هیستریایی در هنگام هیپنوتیزم شدن کاهش می یابد و گاهی در بین هیپنوتیزم تجربه های دردناک به وجود آورنده نشانه هایشان را به یاد می آورند و همین مسأله بود که فروید را به فکر ناهشیار انداخت. روانکاوی را نیروی اول روان شناسی می دانند.
نظریه شخصیت
فروید شخصیت را از شش زاویه مختلف در نظر گرفت:
- ۱- از زاویه مکانی که شیوه ی کارکرد هشیار در برابر نا هشیار را شامل می شود.؛
- ۲- از زاویه ی پویشی که تعامل نیروهای روانی را شامل می شود.؛
- ۳-از زاویه ژنتیکی که به خاستگاه و رشد پدیده های روانی از طریق مراحل دهانی،مقعدی ،التی،نهفتگی و تناسلی مربوط می شود.؛
- ۴-از زاویه ی اقتصادی که توزیع، تغییر شکل و مصرف انرژی را در بر می گیرد؛
- ۵-از زاویه ی ساختاری که پیرامون واحد های کارکردی نهاد (اید-بن-id)، من(خود-ایگو-ego)و فرامن (فراخود-سوپر ایگو-super ego) قرار دارد.
- ۶- از زاویه ی انطباقی که فروید به آن اشاره کرد و هارتمن آن را پروراند که: به آمادگی فطری فرد برای تعامل با محیط های طبیعی قابل پیش بینی می پردازد.
از نظر لیبرت و اسپیگلر (۱۹۷۰) شخصیت در روانکاوی ماهیتی ساختی دارد، فرایند پویا و تکاملی است و بر یک نقطه ی جبری مبتنی است. فروید در ابتدای کار شخصیت را با توجه به سطوح آگاهی مورد توجه قرار داد و آن را شامل بخش های خود اگاه (هشیار)، نیمه خود اگاه (نیمه هشیار) و ناخوداگاه (ناهشیار) دانست. خودآگاه؛ عبارتست از مجموعه ی چیزهایی که فرد در لحظه ی معینی از زمان از ان ها آگاه است. نیمه خودآگاه شامل ادراک ها و شناخت هایی است که در خودآگاهی قرار ندارند، ولی به راحتی و یا با کمی کوشش می توان آن ها را به سطوح خودآگاه آورد و اما مهم ترین قسمت ذهن ناخودآگاهی است که قسمت اعظم رفتارهای ما را هدایت می کند. فرایند افکار ناخودآگاه برخلاف افکار نیمه خوداگاه،فقط به شکل های نمادین و مبدل وارد خود آگاهی می شوند.
اعمالی مثل نفی، شک کردن و تفاوت در میزان قطعیت در ناخودآگاه وجود ندارد. فعالیت ناخودآگاه مبتنی بر اصل لذت است و از قلمرو اخلاق پا فراتر گذاشته و با واقعیت های خارج ارتباطی ندارد. روان ناخودآگاه شامل تمام غرایز بشر است. امیال و تصورات سرکوفت شده و واپس زده در ناخودآگاه به حیات خود ادامه می دهند و در هنگام مناسب به خودآگاهی می آیند. پاره ای از بیماری های روانی، نتیجه ی تلاش میل و تصور واپس زده برای راه یابی به خود آگاهی است.
فروید بعدها سه ساخت جدید شخصیت را مطرح کرد؛ شامل نهاد، خود و فراخود. وظایفی که قبلا فروید به ناخودآگاهی نسبت می داد، به نهاد نسبت داده می شود. نهاد منشاء همه سائق ها (کشش-رانه-drive) و غرایز است. این واژه را اولین بار روانکاو آلمانی، گراداک مطرح کرد. فروید دو غریزه اصلی را اروس (زندگی و میل جنسی) و تاناتوس (مرگ و پرخاشگری) می دانست. تنها وظیفه ی نهاد برطرف کردن فوری نیازهاست. بدون انطباق و توجه به واقعیت دنیای خارج. این عملکرد نهاد تأمین کننده ی اصل لذت است، که تنش را به حداقل رسانده. نهاد برای کاهش تنش از فرایند نخستین تفکر استفاده می کند. این فرایند به این معنی است که دستگاه روانی از راه ادراک حسی شیء خاصی که تنش را کاهش می دهد، یک تصور خاطره ای در نهاد باقی می گذارد و این تصور موجب یادآوری آن شیء می شود. در نتیجه فرایند نخستین، نهاد نمی تواند بین تصور خاطره ای یک شیء و خود شیء تمایز قائل شود و از این رو نمی تواند به طور مؤثری تنش را کاهش دهد. پاره ای از خواب و خیال ها و تخیلاتی که موجب رفع تنش می شود از فرایند نخستین سرچشمه می گیرد. رفع مؤثر تنش ارگانیسم از راه فرایند ثانوی تفکر میسر است که به بخش خود شخصیت مربوط می شود.
به نظر فروید نهاد، واقعیت روانی حقیقی فرد است و قبل از این که فرد دنیای خارج را تجربه کند، به طور درونی در او وجود دارد. نهاد زیر بنای شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد. خود از نهاد سرچشمه می گیرد و بخشی از انرژی روانی نهاد را به خودش اختصاص می دهد. خود برخلاف نهاد که تابع اصل لذت است از اصل واقعیت پیروی می کند و نیروی خویش را تا زمانی که موقعیت مناسبی برای تخلیه ان پیش نیامده است به تعویق می اندازد. هدف فرایند نخستین این بود که موقعیت شیءرا تصور کند که برای ارضای یک نیاز لازم است. مثلا کودک در هنگام گرسنگی، شیشه ی شیر را تصور می کند، در حالی که هدف فرایند ثانوی این است که موقعیتی را به وجود آورد که در آن فرد به لذت واقعی دست یابد. خود، مدیر اجرای شخصیت است و یک نظام سازمان یافته منطقی است که ادراک ، یادگیری و حافظه را جهت ارضای نیازها به کار می گیرد. خود ارضای تمایلات غریزی را موکول به یافتن شیء و شیوه و وقت مناسب برای ارضا می کند و در این راه از فرایند ثانویه تفکر استفاده می کند که شامل یادگیری ،حافظه، برنامه ریزی، قضاوت و …است. اصولا نقش خود؛ وساطت بین نهاد، فراخود و دنیای واقعیت است، آن هم به طریقی که ضمن ارضای ارگانیسم نگذارد دنیای واقعی موجب نابودی ارگانیسم شود.
آن فرایندهای که وجدان و تلاش های آرمانی را در بر می گیرد، فرایند های فراخود نام دارند. وجدان از طریق والدین کسب می شود . فراخود محصول حل و فصل عقده ی ادیپ است و نماینده ی آرمان ها و ارزش های جامعه است. این آرمان ها و ارزش ها با کلمات و رفتارهای والدین به کودکان منتقل می شوند. این آرمان ها با پاداش و تنبیه جزئی از فراخود فرد می شوند. رفتاری که تنبیه می شود، معمولا درون وجدان فردی جای می گیرد و رفتاری که پاداش می گیرد جزئی از خود آرمانی او می شود. به طور کلی نقش فراخود ، مسدود کردن تکانه های نامقبول نهاد و فشار آوردن به خود جهت رعایت اخلاق به جای مصلحت اندیشی و حرکت به سوی کامل شدن است.
در مورد رابطه ی اجزای مختلف شخصیت و سطوح آگاهی می توان گفت که تمام نهاد، ناخودآگاه است اما تمام ناخوداگاه، نهاد نیست چون شامل خود و فراخود می شود. بخش ناهشیار خود شامل مکانیسم های دفاعی است. بر اساس یکی از مفروضات اصلی نظریه فروید یعنی جبر روانی، هر کاری که می کنیم معنا و هدفی دارد. روانکاو به کمک این دیدگاه می تواند حجم انبوهی از داده ها را برای ریشه یابی رفتار و مشکلات بیمار استفاده کند . رفتار عادی رؤیاها و لغزش کلامی همگی مهم و دارای معنا هستند. به نظر فروید، روانکاو قبل از هر چیز ، فرض را بر این می گذارد که رفتار سالم همان رفتاری است که شخص از انگیزه آن با خبر است. علل مهم رفتار مختل ، ناهشیارند، پس هدف از درمان، هشیار کردن ناهشیار است. آنچه فرد بهنجار و نابهنجار را از هم متمایز می کند ،شیوه ی توزیع انرژی روانی بین سه مولفه شخصیت است.
اساس نظریه شخصیت فروید این است : تعارض ناهشیار بین تکانه های جنسی و پرخاشگری فرد، مقرراتی که جامعه برای کنترل کردن این تکانه ها وضع کرده است و مکانیسم های دفاعی این تکانه ها را طوری کنترل می کنند که اجازه ی مقداری ارضای بی خطری و غیر مستقیم را به آن ها می دهند و در عین حال احساس گناه و اضطراب را در کمترین سطح نگه می دارند.
مراحل روانی- جنسی
فروید هم مثل بسیاری از نظریه پردازان اهمیت بسیار زیادی برای دوران کودکی در شکل گیری شخصیت افراد قائل بود. در هر مرحله از مراحل روانی – جنسی، یک ناحیه شهوت زای بدن درگیر می شود .
۱-مرحله ی دهانی(oral stage): در ۱۸ ماه اول زندگی، امیال جنس کودک بر ناحیه ی دهان تمرکز دارند. بیشترین لذت کودک مکیدن چیزی ارضا کننده مانند پستان است. اولین تماس های کودک با جهان خارج از طریق گرفتن و به دهان بردن اشیاء و بیرون ریختن آن ها ست. مرکز اصلی رشد شخصیت کودک از تولد تا ۲ سالگی صرفا در دهان قرار ندارد. بلکه مجموعه ای از صفات نارس بودن، وابستگی،لذت در آغوش کشیده شدن و احساس گرمی است. در ۶ ماه اول تولد امیال غریزی به صورت غیر فعال ارضای دهانی کسب می کنند که به این مرحله جذب فعل پذیرانه یا مرحله ی جذب دهانی گفته می شود. اما در ۶ ماه دوم و همزمان با دندان آوردن کودک ،لذت به جای مکیدن به سمت گاز گزفتن و جویدن سوق می یابد، که حالت تهاجم و تخریب دارد. در این مرحله که به مرحله ی پرخاشگری (آزارگری) دهانی معروف است، امیال به صورت فعال لذت دهانی کسب می کنند. کودک در این مرحله برای ارضای نیازهای دهانی خود به والدین وابسته است.
چگونگی پاسخ والدین به این نیازها در رشد شخصیت کودک تاثیر مهمی دارد. هم محرومیت و هم ارضای بیش از حد موجب تثبیت کودک در این مرحله می شود. در تثبیت قسمتی از لیپیدو (انرژی روانی) صرف ان مرحله از رشد می شود و انرژی کمتری برای مراحل بعدی باقی می ماند. در مرحله ی دهانی تثبیت ناشی از ارضای بیش از حد یا محرومیت منجر به صفات دو قطبی از این قبیل می شود؛ خوش بینی/بدبینی، ساده لوحی/بدگمانی، از خود راضی بودن/خودخوارشماری، دستکاری کردن/بی تفاوتی، و تحسین/رشک. نوازش بی اندازه باعث ایجاد صفات سمت راست و بی توجهی و بی تفاوتی باعث به وجود امدن صفات سمت چپ می شود. تثبیت در مرحله ی دهانی غیر از اینکه باعث به وجود آمدن این صفات می شود، باعث می شود که فرد از مکانیزم های دفاعی انکار و فرافکنی و جذب بیش از سایر مکانیزم ها استفاده کند.
۲-مرحله مقعدی(anal stage): مرحله ی دهانی همزمان با از شیر گرفتن کودک پایان می پذیرد و از شیر گرفتن مهم ترین تعارض مرحله ی دهانی است. از ۲ سالگی تا ۳ سالگی را مرحله مقعدی می گویند. در این سن، لیبیدو از دهان به منطقه مقعد منتقل می شود، لذا احساس لذت در کودک ابتدا از تخلیه مدفوع به وجود می آید که به ان مرحله آزارگر طرد کننده می گویند و سپس از طریق نگهداری مدفوع که به آن مرحله ی آزارپذیر نگهدارنده می گویند.
در مرحله مقعدی بسته به ترتیب والدین دو نوع ویژگی شخصیتی داریم؛ والدین بیش از حد پر توقع و کنترل کننده که اموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند افرادی تربیت می کنند که سبک شخصیتی آن ها شامل ؛ خسیس بودن ، مقید بودن، لجاجت، نظم، دقت وسواس گونه، خوش قولی و دقت می باشد. والدین بیش از حد نوازشگر دارای ویژگی هایی شامل ؛ ولخرجی ،تسلیم ،شلختگی و کثیفی هستند. مکانیزم های دفاعی که کودک درمرحله مقعدی به کار می گیرد شامل؛واکنش وارونه، جداسازی، ابطال و توجیه عقلی می باشد.
شخصیت های مقعدی برای اینکه امیال مقعدی کثیف کردن هر جا و در هر وقت که بخواهد را کنترل کنند و برای کنترل میل شهوانی لذت بردن از مقعد خود در اثر لمس کردن آن، نوازش کردن ان یا فرو بردن چیزهایی در ان، از این دفاع ها و دفاع های دیگر استفاده می کنند. حتی افرادی که خانواده بسیار آسان گیری دارند ، در می یابند که نمی توانند بدون اینکه توسط همسالان یا شخصیت هایی چون معلمان که مظهر والدین هستند تنبیه شوند، هر وقت که بخواهند با مقعد خود ور بروند. افراد مقعدی به تمیزی و وقت شناسی خود افتخار می کنند و حتی دیگران آنها را به خاطر داشتن این صفات تحسین می کنند.
۳-مرحله ی آلتی یا فالیک (phallic stage): در محدوده ی سنی ۳ تا ۶ سالگی ، لیبیدو در محدوده ی دستگاه تناسلی متمرکز می شود. در این سن اغلب دیده می شود که توجه کودکان به دستگاه تناسلی شان متمرکز می شود. تعارض مرحله ی آلتی اخرین و اساسی ترین تعارضی است که کودک با آن مواجه می شود. این تعارض همان خواست ناخوداگاه کودک به تملک والد نا همجنس خود در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید این وضعیت را در پسران عقده ی ادیپ نامید و در دختران عقده ی الکترا.
تعارض ادیپی از این امر ناشی می شود که پدر این حق و امتیاز را دارد که از مادر لذت ببرد. پسر می ترسد که پدر با حذف منبع مشکل – یعنی آلت او – رقابت کردن وی را تنبه کند. در نهایت اضطراب اختگی باعث می شود که پسر میل خود به مادر و رقابت با پدر را سرکوب کرده و با مقررات پدر همانند سازی کند و فراخود شکل می گیرد. از این رو فراخود را وارث عقده ی ادیپ نامیده اند. این موضوع در دختران پیچیده تر است. دختر بچه فقدان آلت مردی را به عنوان یک کمبود می بیند و ممکن است از مادرش به خاطر این که او را ناقص و حقیرتر به وجود اورده است عصبانی باشد. او دچار رشک الت مردی (penis envy) خواهد شد که نتیجه ان تمایل بیشتر به پدرش است. او حتی آرزو می کند از پدرش بچه دار شود اما قدرت مادر و مقاومت پدر جلوی این تکانه را می گیرد و تعارض ادیپی به پایان می رسد . اما از ان جایی که این عوامل کمتر از اضطراب اختگی در پسران مؤثرند فراخود در دختران به مراتب ضعف تر از پسران رشد می کند..
در مرحله ی آلتی والدینی که با فرزندان جنس مخالف خود کم صحبت می کنند، کمتر آن ها را در آغوش بگیرند یا می بوسند و جذابیت آن ها را تحسین نمی کنند دارای فرزندانی با ویژگی هایی نظیر : بیزاری از خود،تواضع، سادگی،خجالتی،منزوی،و کم رویی هستند. والدینی هم که بیش از اندازه نوازشگر هستند دارای فرزندانی با ویژگی تکبر،غرور،شیکی،لوندی،معاشرتی و گستاخی هستند.
۴-مرحله ی نهفتگی(latency period): در این مرحله تمایلات جنسی آشکاری وجود ندارد. بلکه صرفا امیال پیش تناسلی عمدتا سرکوب می شوند. فروید رشد شخصیت جدیدی را به این مرحله ربط نداد و معتقد بود شکل گیری شخصیت پیش تناسلی عمدتا در ۶ سالگی کامل می شود. این مرحله بیشتر به صورت آرامش بین دوره پیش تناسلی و طوفانی توصیف شده است که با نوجوانی، یعنی آغاز مرحله ی تناسلی دوباره پدیدار می شود. در تدوین های جدیدتر روانکاوی دوره ی نهفتگی زمانی است که خود رشد می کند و مقررات اجتماعی شهروند شدن را یاد می گیرد. این دستاوردها کودک را قادر می سازد تا از لحاظ روان شناختی وارد نوجوانی شود و مرحله تناسلی را هنگامی که فرا می رسد هدایت کند.
۵-مرحله ی تناسلی(genital stage): این مرحله با آغاز بلوغ شروع می شود و تا پیری ادامه می یابد. در این دوره لیبیدو مجددا در ناحیه ی تناسلی متمرکز می شود. تنها با این تفاوت که به جای ان که متوجه خود باشد متوجه جنس مخالف است. فردی که با موفقیت مراحل پیش را پشت سر گذاشته باشد و مقدار زیادی از انرژی لیبیدوی او در مراحل قبلی تثبیت نشده باشد، فردی است که می تواند زندگی نرمال و بدون بیماری داشته باشد. اما از نظر فروید از آنجایی که هر یک از مراحل تعارضی را در خود دارد و مقدار انرژی فرد را در خود نگه می دارد هیچ فردی بدون این که روانکاوی شود به شخصیت تناسلی کاملا پخته دست نمی یابد.
نظریه ی آسیب شناسی روانی
در نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد جنسی – روانی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد. در حوزه ی روانشناسی انسان های غیر متعارف و روانی را به دو دسته مهم تقسیم کرده اند: یکی افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند که به آن ها نوروتیک می گویند و افرادی که حالات شدید روانی دارند و آن ها را افراد روان پریش یا سایکوتیک می نامند. هسته ی مرکزی حالات روان نژندی یا نوروتیک اضطراب است و اضطراب مرحله ی اول نوروز به شمار می رود. نوروزها کوششی برای تسکین اضطراب هایی هستند که بر اثر تعارض ایجاد شده اند. از نظر فروید اضطراب یک ترس درونی شده است، ترس از این که مبادا تجارب درد آور گدشته یاد اوری شوند. تجاربی که با تنبیه و ممانعت از ارضای کشش های غریزی همراه بوده اند. کشش های غریزی نا مطلوب موجب اضطراب می شوند و به خود اعلام خطر می کنند. اضطراب، واکنش نا آگاهانه در برابر تمایلات سرکوفته است و علامت اخطاری است به خود ، مبنی بر اینکه کشش غریزی نامطلوب که در گذشته موجب ناراحتی و درد شده است اینک مجددا بروز پیدا می کند. ترس منشأ خارجی دارد ولی اضطراب منشأ درونی دارد.
انواع اضطراب: فروید اضطراب را به ۳ دسته تقسیم می کند:
- اضطراب ناشی از واقعیت دنیای خارج یا اضطراب عینی یا اضطراب واقع بینانه(realistic anexiety- objective anexiety) که در آن منشأ خطر در دنیای خارج قرار دارد و ادراک این خطر موجب حالت رنج اور عاطفی می شود. ترس از ابتلا به بیماری، ترس از حیوانات درنده که اغلب ترس های واقعی و سازشی با محیط هستند.
- اضطراب روان نژندی(neuorotic anxiety)، که منشا ادراک خطری است که از غرایز ناشی می شود. اضطراب روان رنجور از این احتمال ناشی می شود که شخص تسلیم تکانه هایش شود به ویژه تکانه های ناهشیار جنسی و پرخاشگری. اضطراب روان رنجور از تعارض و کشمکشی میان نهاد و خود سر چشمه می گیرد. کودک خیلی زود متوجه می شود که برخی از خواست های غریزی نهاد از طرف والدین یا اجتماع باعث مجازات او می شود. چنین اضطرابی در آغاز هشیارانه است، اما به زودی خود کنترل کشش های غریزی نا خواسته را بر عهده می گیرد و بدین ترتیب آن ها سرکوب می شوند و فقط به صورت یک ترس نااگاهانه باقی می مانند. اضطراب روان نژندی به سه حالت ظاهر می شود در حالت اول به صورت اضطراب مبهم است که در موقعیت های کم و بیش مناسب به سهولت بروز می کند. در حالت دوم به شکل ترس شدید و نامعقول است که ان را ترس مرضی نیز می نامند. در حالت سوم به صورت واکنش های وحشت زدگی است که به طور ناگهانی و بدون هیچ گونه تحریک ظاهری پدیدار می شود.
- حالت سوم اضطراب اخلاقی (moral anexiety) است که در آن منشا تهدید، وجدان اخلاقی است. اضطراب اخلاقی از کشمکش بین نهاد و فراخود پدید می آید . اضطراب عینی را می توان از راه اعمال معقول کاهش داد ، اما کاهش اضطراب اخلاقی و روان نژندی از راه مکانیسم های دفاعی امکان پذیر است . افسانه ادیپ نمونه ی کلاسیک اضطراب اخلاقی است.
فهرست های مکانیزم های دفاعی :
الف) دفاع های خودشیفته : انکار – فرافکنی – تحریف
- انکار(denial):شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با عدم پذیرفتن جنبه ی دردناک یک واقعیت برونی یا یک تجربه ذهنی که برای دیگران آشکار است مدارا می کند. در حالی که سرکوبی واقعیت های درونی را از میان بر می دارد. انکار واقعیت های بیرونی ناراحت کننده را برطرف می کند. مثلا وقتی والدین در می یابند که کودکشان یک بیماری خطرناک دارد وجود هر گونه مشکلی را انکار می کنند.
- فرافکنی(projection): عبارتست از نسبت دادن برداشت ها و معنی ها به دیگران و جایگزین کردن شما به جای من. به عبارت دیگر فرافکنی یعنی نسبت دادن کوشش های نامطلوب درون خودمان به کسی یا چیزی خارج از خودمان . فرافکنی زمانی رخ می دهد که خود نتواند تمایلات نامطلوب را در خارج از سطح هشیاری نگه دارد و در نتیجه ان ها را به دیگران نسبت می دهد. (کافر همه را به کیش خویش پندارد)
ب) دفاع های ناپخته : کنش نمایی – انسداد – خودبیمارانگاری – درون فکنی – پسرفت – جسمانی سازی
- کنش نمایی(acting out): شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا بیرونی با عمل مقابله می کند تا با واکنش های احساسی. این تعریف گسترده تر از مفهوم اولیه کنش نمایی احساس های انتقال در جریان روان درمانی است و رفتارهایی را در بر می گیرد که داخل و خارج روابط انتقال روی می دهند.
ج) دفاع های نوروتیک : کنترل کردن-جابجایی-برونی سازی-بازداری-عقلانی سازی-جداسازی -دلیل تراشی-واکنش وارون-واپس زنی-جنسی سازی
- جابجایی(displacement):شخصی با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا بیرونی با انتقال احساس یا پاسخ از شی به شی دیگر که معمولا کم خطر است مدارا می کند. مانند افرادی که در سر کار خود دچار خشم می شوند و نمی توانند خشم خود را بر سر رئیس خالی کند وقتی به خانه بر می گردند به صورت ناهشیار از راهبرد جابه جایی استفاده می کنند و احساس هایشان را بر سر همسر و فرزندان بی تقصیر خود خالی می کنند.
- تجزیه(dissociation): شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با گسستگی در اعمال معمولا یکپارچه هشیاری، حافظه و ادراک از خود یا محیط مدارا می کند.
- توجیه عقلی(intell etcualization):شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با استفاده افراطی از تفکر انتزاعی یا تعمیم به موارد مشابه ،به دلیل آوردن احساس های مزاحم مدارا می کند. توجیه عقلی عبارتست از : از سرکوب کردن مؤلفه هیجانی تجربه و از نو بیان کردن آن به صورت یک تحلیل عقلانی-انتزاعی.
- جداسازی(isolation): شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با جداسازی عقاید از احساس هایی که در اصل با آن ها وابسته بوده اند مدارا می کند. فرد در عین حال که از وجود اجزا شناختی یک عقیده خاص(مثلا جزئیات توصیفی آن )آگاه باقی می ماند، رابطه خود را با احساس های وابسته به آن (مثل یک رخداد اسیب رسان) جدا می کند. در حالی که در سرکوبی و انکار ،مؤلفه های عاطفی و اطلاعاتی هر دو حذف می شوند، در جدا سازی فقط مؤلفه های عاطفی(منبع استرس هستند) سرکوب می شوند. افرادی که تحقیر زیادی را تحمل کرده اند مثل اسرای جنگی یا افرادی که مورد تجاوز واقع شده اند ممکن است از این مکانیسم دفاعی استفاده کنند . آن ها ممکن است بتوانند تجارب خود را به یاد آورند اما از یاد آوری احساس های همراه با این تجارب ناتوانند و این سبب می شود که فرد خاطرات تلخ خود را به صورت عادی و سرد و بی روح نقل کند.
- دلیل تراشی(rationaliazation):شخص با تعارض هیجانی و عوامل استرس زای درونی یا برونی با پنهان کردن انگیزه های واقعی ،افکار،اعمال یا احساس های خود از طریق پرداخت توضیحات امید بخش نادرست اما به نفع خود مدارا می کند.
- واکنش وارونه(reaction formation): شخص با تعارض هیجانی و عوامل استرس زای درونی یا بیرونی با جانشین سازی رفتار یا احساس هایی که از نظر ابعادی مخالف افکار، یا احساس های او است،مدارا می کند (این کار معمولا توأم با سرکوبی این افکار و احساس ها صورت می گیرد). واکنش وارونه در مانیا اهمیت دارد؛در این بیماری افراد به گونه ای رفتار می کند که انگار سرشار از شادی و انرژی بی پایان است، ولی آدم احساس می کند که تجربه ی واقعی آن ها غمگینی و افسردگی است.
- واپس زنی (repression): شخص با تعارض هیجانی و عوامل استرس زای درونی یا برونی با رد امیال،افکار،یا تجارب مزاحم از خود اگاه مدارا می کند. جزء احساسی ممکن است در حیطه آگاهی باقی بماند اما از عقاید وابسته خود گسسته است. اساسی ترین و متداول ترین روش برای تغییر واقعیت روانی واپس زنی است. این دفاع امیال و افکار ناخواسته را به صورت ناهشیار از ذهن می راند.
د) دفاع های بالغ یا پخته :
- نوع دوستی(altruism): شخص با تعارض های هیجانی یا عوامل استرس زای درونی و بیرونی با وقف کردن خود برای براوردن نیازهای دیگران مدارا می کند. بر خلاف فداکاری که گاهی مشخصه واکنش سازی(واکنش وارونه) است، شخص یا خود احساس رضایت می کند یا از پاسخ های دیگران این رضایت را دریافت می کند.
- پیش بینی(anticipation): شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با تجربه پیشاپیش واکنش های هیجانی یا پیش بینی نتایج احتمالی رخدادهای اتی و مطرح کردن پاسخ ها و راه حل های واقع گرایانه و جانشین مدارا می کند.
- شوخی(humor): شخص با تعارض هیجانی یا عوامل استرس زای درونی یا برونی با تاکید بر جنبه های طنز آمیز و مضحک تعارض یا عوامل استرس زا مدارا می کند.
- والایش یا تصعید(sublimation): شخص با تعارض هیجانی و عوامل استرس زای درونی و برونی با تغییر مسیر احساس ها و انگیزه های بالقوه غیر انطباقی بر رفتارهای مقبول اجتماعی (مثل ورزش ها توأم با تماس به جای تکانه های خشمگین) مدارا می کند. تصعید فرایند هدایت کردن مجدد انرژی های روانی از هدف های جامعه ناپسند به هدف های سازنده و جامعه پسند است. استعدادهای عشق،کار،نوع دوستی،شوخی شامل این گونه هدایت مجدد تکانه های پرخاشگری و جنسی هستند. به عقیده فروید؛ عشق شکل بسیار قدرتمند والایش است. یک مثال برای والایش جراحی است که کشش های پرخاشگری خود را به شکل جامعه پسند و در قالب بریدن بافت های بدن هدایت کرده است.
- سرکوب (suppression): خودداری آگاهانه از ابراز هیجانات و انگیزه های نامقبول.
نظریه فرایند های درمانی
هدف نهایی روانکاوی، رفع مشکلات روان رنجورانه ناتوان کننده است. اما اعتقاد روانکاوان سنتی این است که در نهایت تنها راه رسیدن به این هدف بینش دادن به بیمار است. بینش یعنی شناخت تعیین کننده های ناهشیار احساسات، افکار یا رفتارهای نامعقولی که موجب درماندگی و بدبختی فرد شده است. پس از شناخت کامل این دلایل ناهشیار،دفاع ها و نشانه های روان رنجورانه ضرورتی نخواهد داشت. بیمار باید عملا نفرت ناهشیار را تجربه کند. این تجربه می تواند از طریق فرایند انتقال روی دهد؛ مثلا رقابت با درمانگر باعث می شود تجربه های دوران کودکی فرد در مورد پدرش زنده شوند. روانکاو مصداق و مفهوم پدر می شود و واکنش های کهنه فرد نسبت به پدرش طغیان می کنند. همین که درمانگر مظهر شخص دیگری مثلا پدر می شود. بیماران هیجانات قدیمی خود را دوباره حس کرده و مورد ارزیابی مجدد قرار می دهند و به این طریق به بینش عمیق تر دست می یابند. با این تفسیر ساده که انفعال و درماندگی بیمار معلول نوعی پرخاشگری نا هشیارانه است، خیلی به بیمار کمک نکرده ایم. وقتی مبنای این تفسیر به طور کامل جا افتاد، باید بارها وبارها تکرار شود. این بینش باید طوری در بیمار جا بیفتد که بتواند آن را در روابط خویش با دیگران به کار برد. بیماران باید با این بینش تمامی جنبه های زندگی خود را مورد بررسی قرار بدهند. بینش وقتی زنده و ملموس می شود که مورد به مورد بر نحو دردناکی تأثیرش را به زندگی و روابط فرد نشان بدهد.
فنون روان درمانی روان پویشی
از نظر روانکاو نشانه های روان رنجوری علامت تعارض اید،ایگو،سوپر ایگو و مقتضیات واقعیت هستند. یک ترس شدید ،یک صفت شخصیتی نامطلوب و اتکای افراطی به مکانیسم های دفاعی شدید،همگی علامت یک مشکل عمیق ترند. پس نشانه شاخص وجود مشکل ناهشیاری است که باید رفع شود. هدف کلی روانکاوی ،روبه رو شدن با ناهشیار است. تمام فنونی که در روانکاوی به کار می روند .همه یک هدف مشترک دارند و ان هم از بین بردن واپس رانی ها و سر کوبی از طریق تحلیل مجدد تجربه های قبلی است. هدف بنیادی هم،رهایی از واپس رانی مسائل به ناهشیار از طریق بینش یافتن می باشد.
تداعی آزاد(free association): یک قاعده اساسی در روانکاوی این است که بیمار باید هر چیزی را که به ذهنش خطور می کند،بیان کند. بیمار برای این کار باید جلوی سانسور و غربال افکار مسخره، پرخاشگرانه، شرم آور یا جنسی خود را بگیرد. به نظر فروید اگر درمانگر می خواهد بیمارانش را از قید بخش ناهشیار ذهن شان و به دنبال آن از قید نشانه ها و دیگر رفتارهای نامطلوبشان برهاند، باید از زنجیره سانسور نشده تداعی های آزاد استفاده کند. بیمار و درمانگر با تداعی ازاد می توانند مبنای پنهان و قدیمی مشکلات را کشف کنند. در این روش درمانگر پشت بیماری که روی تخت روانکاوی خوابیده می نشیند. به این ترتیب درمانگر در محدوده دید بیمار قرار نمی گیرد و مانع جریان تداعی نمی شود. یکی دیگر از دلایی که درمانگر پشت بیمار می نشیند این است که بیمار احساس راحتی کند. فرض روانکاو بر این است که یک تداعی موجب تداعی دیگر خواهد شد. با ادامه یافتن این فرایند درمانگر به افکار و امیال ناهشیار بیمارش نزدیک و نزدیک تر می شود. درمانگر در جریان این تداعی به تفسیر می پردازد. این تداعی ها غالبا منتهی به خاطرات و مشکلات دوران کودکی می شوند که برای روانکاو حکم سرنخ ساختار شخصیت و تحول و رشد ان را دارند.
تحلیل رؤیاها: یک فن دیگر تحلیل رؤیاهاست. رؤیاها ماهیت ناهشیار را فاش می سازند، چون پر از آرزو های نمادین و ناهشیار اند. رؤیاها هم مثل تداعی آزاد می توانند سر نخ هایی در مورد آرزوها و احساسات دوران کودکی بدهند. دفاع های متداول در حین خواب سست می شوند و به صورت نمادین به سطح هشیاری می ایند. البته سانسور ایگو در هنگام خواب به طور کامل قطع نمی شود و وقتی مواد نهاد خیلی تهدید امیز می شوند شخص بیدار می شود . محتوای آشکار(manifest content)رؤیا؛همان چیزی است که عملا روی می دهد. برای مثال محتوای آشکار رؤیا ممکن است روبه رو شدن با دو بستنی بزرگ و خوشمزه باشد. محتوای پنهان(latent content) رؤیا معنای ان است. در مثال بستنی شاید محتوای پنهان این باشد که شخص مزبور میل به ارضای دهانی دارد. بیمار برای درک محتوای پنهان رؤیاها غالبا تشویق می شود در مورد رؤیای مورد نظر تداعی آزاد کند، تا بلکه معنای ان را بفهمد و در مورد آن بینش پیدا کند. معمولا محتوای آشکار ترکیبی از جابه جایی ،جانشین سازی و نماد سازی است. کنار زدن این ها و پیدا کردن معنای پنهان رؤیا،کار آسانی نیست که با تداعی آزاد بتوانیم این کار را انجام دهیم، چون معنای یک رؤیای واحد همیشه مشخص نیست. معنای واقعی یک رؤیا در زندگی فرد فقط بر اساس تحلیل مجموعه رؤیاهای او مشخص می شود.
مقاومت(resistance): بیمار در حین روان درمانی در برابر تلاش جهت حذف روش های روان رنجورانه خویش در حل مسائل، مقاومت می ورزد. این دفاع شخصیتی، مقاومت نامیده می شود. بیماران معمولا میل ندارند رفتارهایی را که مؤثر بوده اند، حتی اگر ناراحت کننده باشند، کنار بگذارد. در ضمن فکر کردن و جر و بحث کردن در مورد موضوعات دردناک برای بیماران دشوار است. مثلا فردی که همیشه از مادرش می ترسیده است ،دوست ندارد در مورد مسائل مرتبط با مادرش صحبت کند. اگرچه اکثر بیماران تا حدودی مقاومت می کند. ولی وقتی این مقاومت به حدی برسد که جلوی پیشرفت درمان را بگیرد،باید توسط درمانگر شناسایی و برطرف شود. مقاومت شکل های مختلفی به خود می گیرد؛ کم صحبت کردن،سکوت طولانی یا طرح این نکته که چیزی به ذهنم نمی رسد؛ برخی از شکل های مقاومت هستند. یک شکل دیگر مقاومت، حذف یا سانسور کردن برخی اطلاعات است. وقتی بیمار مکررا دیر می اید، بدون ارائه دلیلی موجه قرارها را لغو می کند،قرارها را فراموش می کند و مواردی از این قبیل، نیز احتمال مقاومت مطرح می شود. تقریبا هر چیزی می تواند مقاومت باشد . گاه برطرف کردن دفاع های بیمار موجب تشدید نشانه ها می شود. اما حالت عکس ان هم می تواند روی بدهد؛ یعنی بیمار یک دفعه سالم شود و حالش بهتر شود. در حالت اول گویی زبان حال بیمار این است که اگر مرا با این امور روبرو کنی، حالم بدتر می شود. در حالت دوم زبان حال بیمار این است که «ببین من نیازی ندارم به این مسائل فکر کنم، چون حالم بهتر شده است». روش دیگر برون ریزی است در این حالت بیمار با انجام اعمال نامعقول یا رفتارهای خطرناک،از اضطراب پدید آمده در درمان فرار می کند. عده ای هم به توجیه عقلی پناه می برند.آن ها تجربه ها یا خاطرات خود را از محتوای هیجانی تهی می کنند و آرام وعاقلانه به تشریح و تحلیل ان می پردازند . مقاومت سد راه حل و فصل سریع تعارضات روان رنجورانه است. مقاومتی که در حین درمان پدید می اید،احتمالا بازتاب وقایع زندگی واقعی مراجعان است.
انتقال(transference): یکی از پدیده های مهم در روانکاوی انتقال است. انتقال کما بیش در اکثر روان درمانی های کلامی پیش می اید. انتقال وقتی روی می دهد که بیمار طوری به درمانگر واکنش نشان می دهد که گویی یکی از بزرگسالان مهم دوران کودکی او است. احساسات مثبت و منفی هر دو قابل انتقال یافتن هستند. به طور خلاصه،تعارضات و مشکلات دوران کودکی در اتاق درمان بار دیگر زنده می شوند. این قضیه نه تنها سر نخ مهمی برای شناخت ماهیت مشکلات بیماران است،بلکه فرصتی برای درمانگر است تا انتقال را فورا و به طور زنده تفسیر کند. علت بهبود سریع در مراحل اولیه درمان،غالبا انتقال مثبت است. ارتباط توأم با امنیت و اسایش خاطر با یک فرد آگاه می تواند بهبودی سریع، اما سطحی ایجاد کند. این بهبودی پس از به خطر افتادن دفاع های بیمار،به تدریج محو و انتقال منفی وارد صحنه می شود.
اصولا انتقال های مثبت و منفی شکل های دیگری از مقاومت هستند. بیمار به کمک تفسیر می تواند ماهیت نامعقول و ریشه های احساسات انتقال یافته اش را بشناسد . بیمار به مدد تفسیر و تحلیل مکرر می تواند در اتاق درمان،کنترل این گونه واکنش ها را یاد بگیرد و این کنترل را در دنیای خارج نیز داشته باشد.
انتقال شکل های مختلفی به خود می گیرد؛ گاهی به صورت اظهارنظر در مورد لباس یا مبلمان درمانگر و گاهی هم به صورت تحسین،نفرت،عشق یا عصبانیت.گاهی نیز در لباس انتقاد از اثر بخشی روان درمانی یا درماندگی بروز می نماید. ریشه این واکنش ها به دوران کودکی بر می گردد.اصولا انتقال های مثبت و منفی شکل های دیگری از مقاومت هستند.بیمار به کمک تفسیر می تواند ماهیت نامعقول و ریشه های احساسات انتقال یافته اش را بشناسد. در سال ۱۹۱۰ میلادی،فروید موضوع انتقال متقابل(counter transference) را مطرح کرد و عواطف روانکاو را در نتیجه درمان مؤثر دانست. به نظر عده زیادی از روانکاوان،انتقال متقابل ان دسته از عکس العمل های روانکاو است که در رابطه بین مراجع و درمانگر مناسب نیست. این عکس العمل ها در نتیجه خصوصیات شخصی درمانگر به وجود می ایند. انتقال های مراجع،گرچه در روان درمانی عامل پیچیده ای به حساب می آید ،برای درمان ضرورت دارد، اما انتقال متقابل عامل مزاحمی در جریان درمان به شمار می اید لذا درمانگر باید از عواطفش آگاه باشد و آن ها را کنترل کند و یکی از مراحل مهم اموزش روانکاوی نحوه ی کنترل همین عواطف است.
منابع :
- نظریه های روان درمانی، جیمز پروچاسکا، جان نورکراس، ترجمه یحیی سیدمحمدی، نشر روان.
- خلاصه روانپزشکی کاپلان، ترجمه رضاعی، نشر ارجمند، جلد ۱.
- نظریه های شخصیت، ترجمه سیدمحمدی، یحیی، دوان شولتز، سیدنی الن شولتز، نشر ویرایش.
سلام ممنون از مطالب مفیدتون
برای گذر و درمان تثبیت مقعدی چه باید بکنیم؟