دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

تئوری انتخاب (روانشناسی امید ۱)

فرض کنید شما می توانستید از مردم سراسر دنیا ، از آن هایی که بیمار، گرسنه و فقیر نیستند و ظاهراً چیزهای زیادی برای زندگی کردن دارند، بخواهید صادقانه به این سوال شما پاسخ دهند‌: (حالتان چطور است ؟) میلیون ها نفر خواهند گفت ((بدبخت وبیچاره ام)) و اگر بپرسید: چرا‌؟ اغلب آن ها دیگران را برای بدبختی خود سرزنش می کنند. به ذهن این آدم ها هرگز خطور نمی کند که خود این راه را انتخاب کرده اند و خودشان عامل فلاکت و بدبختی ای هستند که از آن شکایت می کنند. 

تئوری انتخاب می گوید بنابر دلایل علمی، تمام کارهایی که انجام می دهیم را خودمان انتخاب می کنیم. دیگران نه می توانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام آنچه می توانیم از آنها دریافت کنیم یا به آنها بدهیم اطلاعات است. اطلاعات وارد مغز ما می شود در آنجا پردازش می شود و آن گاه تصمیم می گیریم چه کار کنیم.

تقریباً بذر تمام بدبختی های ما در سال های اولیه زندگی کاشته شده است، زمانی که شروع به مراوده و تعامل با افرادی کرده ایم که نه تنها کشف کرده بودند چه چیزی برای خودشان  درست است بلکه متاسفانه فکر می کردند می دانند چه چیزی برای ما نیز خوب است.

از منظر چهل سال تجربه روان پزشکی، برایم روشن شده است که تمام افراد ناخشنود، مشکل واحدی دارند : ‌نمی توانند با کسانی که دوست دارند با آنها به تفاهم برسند، به خوبی کنار بیایند. برای نیل به این هدف نیازمند یک روانشناسی جدید هستیم. من این روانشناسی جهانی را که به خاطر از بین بردن اختیار و آزادی شخصی، روابط را تخریب می کند روان شناسی کنترل بیرونی می نامم. فرضیه ی عملیاتی که روان شناسی کنترل بیرونی در جهان به کار می گیرد این است:‌ افرادی که کار خطایی انجام می دهند تنبیه کنید ، آنگاه آنها کاری را انجام خواهند داد که ما می گوییم درست است. سپس به آنها پاداش دهید و آنها به انجام کاری که ما می خواهیم ادامه خواهند داد.

دلیل شیوع این نوع روانشناسی این است که در دست دارندگان قدرت به طور کامل از این طرز تفکر حمایت می کنند و آدم های تحت کنترل این افراد، کنترل ناچیزی بر زندگی خود دارند، و با تن دادن به کنترل این افراد قدرتمند احساس امنیت می کنند. باعث تاسف است که تقریباً هیچ فردی متوجه این نکته نیست که روان شناسی کنترل کننده ، اجبار و زورگرا موجب ناخشنودی گسترده ای است که با وجود سعی و کوشش زیاد هنوز نتوانسته ایم آن را کاهش دهیم.

اگر کنترل بیرونی منشا این همه مصیبت و ناخشنودی است، پس چرا تقریباً همه ی مردم، حتی ضعف هایی را که به شدت از آنها رنج می برند، را انتخاب می کنند ؟ پاسخ ساده است : موثر است و جواب می دهد. برای افراد قدرتمند موثر است چون بیشتر اوقات خواسته شان را به دست می آورند. برای ضعیفان نیز موثر است چون تاثیرش را بر روی خود می بینند و امیدوارند روزی بر روی فرد دیگری به کار گیرند.

تئوری انتخاب یک روان شناسی کنترل درونی است و توضیح می دهد چرا و چگونه دست به انتخاب هایی می زنیم که مسیر زندگی ما را تعیین می کنند. تئوری انتخاب به دنبال تغییر کامل آنچه عرف رایج نامیده می شود به چیزی است که امیدوارم روزی عرف رایج نوین نامیده شود.

نکته ای که می خواهم در اینجا طرح کنم این است که ناخشنودی می تواند افراد را به دو جهت سوق دهد. اولین گروه از آدم های ناخشنود به دنبال راهی برای بازگرداندن خشنودی می گردند که من آن را روابط لذت بخش با افراد خشنود می نامم. دومین گروه از جستجوی خشنودی با دیگر افراد خشنود صرف نظر می کنند و حتی دیگر برای یافتن روابط لذت بخش تلاش هم نمی کنند. اما آن ها نیز مانند همه ی ما از کوشش برای دستیابی به احساس خوب دست نمی کشند. آنها پیوسته به جستجوی لذت بدون رابطه اند که بیش تر آن را از طریق پرخوری ، مصرف مشروبات الکلی ، مواد مخدر ، درگیری ، خشونت و روابط جنسی بدون عشق برآورده می کنند. اگر نتوانیم جامعه ای بسازیم که اکثر مردم در آن خشنود باشند ، هرگز نمی توانیم این انتخاب های مخرب و خود ویرانگر را کاهش دهیم.

نیازهای بنیادین و احساسات

پست های مرتبط

هنگام تولد، تمام کاری که از ما بر می‌آید گریه کردن، نق زدن ، مکیدن و دست و پا زدن است. با گریه و نق که نوعی بیان اولیه ی خشم است، تلاش می کنیم مادر خود را وادار کنیم به ما توجه و رسیدگی کند و اکثر مادران انتخاب می کنند تا به این درخواست ها پاسخ بدهند. بدون این مراقبت و رسیدگی زود خواهیم مرد. گریه های  اولیه -که تلاش برای نیاز به بقاست- ما را با چیزی آشنا می کند که منجر می شود در طول عمر خود به دنبال کنترل دیگران باشیم. تلاش برای کنترل رفتار دیگران برای مراقبت از ما در نیاز ژنتیکی ما به زنده ماندن و حفظ بقا ریشه دارد، ولی ما به طور مطلق هم تحت تاثیر ژن ها نیستیم که نتوانیم مراقبت و نگهداری از خود را بیاموزیم. هر چه کودک بزرگ تر می شود به راحتی یاد می گیرد از خودش مراقبت کند و این رفتارهای کنترل کننده اثر خودش را از دست می دهد.

اما به غیر از بقا که به میزان زیادی وابسته به فیزیولوژی ماست ، به لحاظ ژنتیکی این گونه برنامه ریزی شده ایم که برای ارضای چهار نیاز روان شناختی ۱. عشق و احساس تعلق ، ۲. قدرت و پیشرفت ، ۳. آزادی و ۴. تفریح ، تلاش کنیم. تمامی رفتارهای ما همیشه در آن لحظه که دست به انتخاب می زنیم بهترین انتخاب ما برای ارضای یک یا چند نیاز از این نیازهاست.

به تدریج که از شیر خواری به کودکی و سپس به بزرگسالی می رسیم متوجه می شویم ، داشتن احساس خوب ، مشکل و مشکل تر می شود و دلیل آن پیچیده تر شدن روابط ما با دیگران است. برای دستیابی به یک رابطه خوب ، اکثر ما حاضریم رنج زیادی را تحمل کنیم، چرا که اهمیت رابطه برای ما بیش از رنج بردن است، برای ایجاد، نگهداری و بهبود رابطه ها، خود را درگیر کارهای ناخوشایند طولانی مدت می کنیم، چرا که معتقدیم در نهایت به آدم هایی که به آنها احتیاج داریم نزدیک تر می شویم و احساس بهتری خواهیم داشت. گاهی نیز اکثر ما حاضریم لذت و خوشگذرانی خود را به تاخیر بیاندازیم یا درد و رنجی را تحمل کنیم ، فقط به این امید که با ایجاد این رابطه ، در آینده احساس بهتر و رنج کمتر تجربه می کنیم.

کسانی که هیچ رابطه ی صمیمی و نزدیکی با دیگران ندارند، تقریباً همیشه احساس تنهایی و ناراحتی می کنند. آن ها مطمئن نیستند فردا احساس بهتری داشته باشند چرا که فردا نیز همانند امروز تنها هستند. اینان برخلاف افراد شاد و خشنود، بر لذت های کوتاه مدت تکیه می کنند. آدم معتاد ، به همان لذت آنی ناشی از مصرف مواد تمرکز دارد و اصلاً این فکر از ذهنش هم عبور نمی کند که اگر پس از مصرف رانندگی کند، ممکن است از فرط منگی و ناهشیاری، ماشینش را به درخت بکوبد. افراد ناخرسند هنگامی که موضوع لذت مطرح است کاملاً غیر منطقی و نامعقول عمل می کنند و به جستجوی ارضای آنی هستند. اگر چه احساس ناشی از لذت بردن از چیزهایی غیر از روابط انسانی می تواند شبیه احساس ناشی از لذت بردن از روابط انسانی باشد ، ولی فعالیت ها و اعمالی که به این احساسات مشابه می انجامد کاملاً متفاوتند.

هنگامی که نیازهای خود را بشناسید ، معمولاً می توانید تشخیص دهید وقتی احساس ناخشنودی و ناراحتی دارید، کدام نیازها ارضا نشده و وقتی احساس خوب و خوشنودی می کنید کدام نیازها ارضا شده است.

بقا و زنده ماندن

تمام موجودات زنده از لحاظ ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده اند که برای بقای خود تلاش کنند. واژه ی اسپانیولی Ganas (به معنای شور زندگی ) بهتر از هر واژه ی دیگری میل شدید به حفظ بقا را نشان می دهد. معنای این واژه ، سخت کوشی ، پایداری و انجام هر کاری است که بقای فرد را تضمین می کند و فراتر از بقا یعنی دستیابی به امنیت است.

جنبه ی دیگر بقا، بقای نوع بر پایه ی لذت جنسی است که از منظر ژنتیک عملکرد آن بسیار موفقیت آمیز بوده است. امروزه مناطق بسیار معدودی وجود دارند که با کمبود آدم مواجه اند، پس بقای نسل به خوبی انجام شده است. البته رابطه ی جنسی به غیر از حفظ بقا با دیگر نیازهای ما نیز مرتبط است. مثلاً رابطه ی جنسی فقط برای لذت و نه زاد و ولد ، اغلب در ذهن بسیاری از افراد هست. جلوگیری از بارداری ، راه آسانی برای افزایش این لذت است و شاید یکی از بهترین راه هایی است که انسان کشف کرده تا هم از لذت آن برخوردار شود و هم پیامد و هزینۀ سنگینی به همراه نداشته باشد.

یکی از تفاوت های انسان و حیوان برای زنده ماندن این است که انسان ها از همان سال های ابتدای زندگی نسبت به اکثر نیازهای خود برای زنده ماندن در حال و آینده آگاه می شوند. ما می کوشیم عمرمان طولانی تر شود. بسیاری از افراد به ورزش‌ ، رعایت رژیم غذایی و حتی مصرف آب معدنی روی می آورند به این امید که سالم تر باشند و بیشتر زندگی کنند.

عشق و احساس تعلق

گاهی اوقات روابطی که در آغاز خوب به نظر می رسند کم کم واپس می روند و کاهش می یابند. ژن های عشق و تعلق ما خواستار آنند که عشق ورزیدن را در تمام طول عمر خود حفظ کنیم، توقعی که در دنیای کنترل بیرونی برآورده کردنش بسیار دشوار است. ما به دنبال عشق و احساس تعلق هستیم و به ندرت در زمینۀ احساس تعلق و دوستی مشکل پیدا می کنیم. ما به راحتی دوست پیدا می کنیم و دوستی های خود را حفظ می کنیم ، اما عشق ، به ویژه عشق همراه با رابطۀ جنسی ، ناکام کننده ترین بخش این نیاز است.

برای آنکه یک رابطه ی عاشقانه و جنسی تداوم یابد، اکثر ما نیازمند آنیم که زندگی خاص خود را نیز داشته باشیم. (البته نه زندگی جنسی دیگری) بلکه یک زندگی اجتماعی و تفریحی که از رابطه ی عاشقانه ی ما مستقل و مجزا باشند. زن و شوهرها نیاز دارند علایق ، سرگرمی ها و دوستان خاص خود را داشته باشند و هر کدام به تنهایی به آنها بپردازند. وقتی به عشق فکر می کنیم بیشتر گرایش داریم دریافت کننده باشیم تا ارائه کننده ، بیشتر گیرنده باشیم تا دهنده.

در عشق های غیر جنسی نیز مشکلاتی رخ می دهند. اعضای خانواده به ویژه فرزندان و والدین، اغلب بیشتر از آنچه طرف مقابل حاضر به دادن است می طلبند. وقتی چنین رفتار می کنند و یکی یا هر دو طرف به کنترل بیرونی متوسل می شوند، خانواده از هم گسیخته می شود و تا زمانی که طرفین به دنبال کنترل یکدیگرند راهی برای پیشگیری از این گسیختگی وجود ندارد.

قدرت و پیشرفت

در بین نیازهای انسان (نیاز به قدرت) نیازی متمایز و نامشخص است. برخی از حیوانات سطح بالاتر به عنوان بخشی از نیاز خود به زنده ماندن نیازمند مهر و محبتند. اما قدرت، به معنایی که انسان ها دنبال آن هستند، یعنی قدرت برای قدرت، خاص نوع انسان است. حیوانات به هنگام رویارویی با تهدید ، تحریک میل جنسی و جستجوی غذا برای خود و فرزندانشان پرخاشگر می شوند. اما این رفتار برای حفظ بقاست نه برای کسب قدرت.

در جامعۀ امروزی مبتنی بر کنترل بیرونی که ما در آن زندگی می کنیم واقعیت را قدرتمان تعریف می کنند، حتی اگر این تعریف برای دیگران زیان آور باشد. قدرت به خودی خود نه خوب است و نه بد، خوب یا بد بودن قدرت به چگونگی تعریف، کسب و استفاده از آن بستگی دارد. نیاز به قدرت در ما از زمان شیرخوارگی شروع به رشد می کند، یعنی زمانی که می بینیم پدر و مادر یا دیگران برای برآوردن خواستۀ ما با عجله از جا می پرند. در دوران نوجوانی قدرت باعث می شود از آن چه انگیزۀ حفظ بقا یا دریافت مهر و محبت از دیگران بود فراتر برویم.

در جامعۀ ما تلاش برای بالا رفتن حتی به قیمت پایین کشیدن دیگران ، برای برخی ها نوعی روش و سبک زندگی شده است. البته افراد زیادی هستند که با انجام کار خیر ، احساس نیاز به قدرت خود را ارضا می کنند. برخی از ما تلاش می کنیم اعمالی را انجام دهیم که هم احساس قدرت به ما ببخشد و هم به شیوه های مختلفی به دیگران یاری رساند.

در جامعۀ مبتنی بر تئوری انتخاب که تاکید بر خوب کنار آمدن با یکدیگر است ، زور گویی و تحمیل خود به دیگری بسیار کم رخ می دهد. در چنین جامعه ای دلیلی برای قضاوت کردن دربارۀ یکدیگر باقی نمی ماند و افراد برای حل اختلافات و تفاوت هایشان با هم تلاش می کنند. افراد قدرتمند می فهمند که کنار آمدن با دیگران برای آنها قدرت بیشتری به ارمغان می آورد تا سلطه راندن بر آنها.

آزادی

همان گونه که قدرت دیگران به خصوص زمانی که از آن به عنوان تهدیدی علیه ارادۀ ما استفاده می کنند نگرانمان می سازد ، به همان نسبت وقتی احساس می کنیم آزادی ما تهدید شده است نگران می شویم. به اعتقاد من نیاز به آزادی یک نیاز تکاملی است که هدفش ایجاد توازن و تعادل بین نیازهای تو به تلاش برای مجبور ساختن من به زندگی طبق میل تو و نیاز من به رهایی از این اجبار است.

کنترل بیرونی که فرزند قدرت است، دشمن آزادی است. قانون رزیلانۀ آن که می گوید : (از قدرت خود برای از بین بردن مخالفان استفاده کن )، علت اصلی رنج و عذاب بشر در سراسر دنیاست. اما موضوع، فراتر از رنج و عذاب است ، هرگاه آزادی خود را از دست می دهیم یکی از خصوصیات انسانی خود یعنی خلاقیت سازنده را نیز از دست خواهیم داد.

تفریح

تفریح ، پاداش ژنتیکی یادگیری است. ما وارثان کسانی هستیم که بیشتر یا بهتر آموخته اند. این بهتر و بیشتر آموختن به آنان مزیت حفظ بقا و زنده ماندن داده است و به این ترتیب نیاز به تفریح و نشاط در ژن های ما جای گرفته است.

نیازها و روابط

ما موجودات اجتماعی هستیم و برای ارضای نیازهای خود ، باید روابط خوبی با دیگران داشته باشیم.اگر به زندگی انفرادی محکوم شویم، حتی اگر از همۀ مواهب لازم برای حفظ بقا و فضای زیاد برای زندگی برخوردار باشیم ، زندگی ما به سر نمی آید ولی به شدت احساس فلاکت و تنهایی می کنیم. احساس بدبختی یعنی زندگی کردن بدون افرادی که دوستشان داریم و به آنها نیازمندیم.

دنیای مطلوب شما

می دانیم در دنیایی زندگی می کنیم که می توانیم ببینیم ، بشنویم ،‌ لمس کنیم ، بچشیم و ببوییم. بسیاری از ادراکات ما ممکن است نزدیک به ادراکات دیگران باشد ، که در غیر این صورت هرگز نمی توانستیم با هم کنار بیاییم، ولی شبیه هم نیستند. در تئوری انتخاب دلیل ادراکات متفاوت ما از واقعیت، به دنیای دیگری مربوط است که خاص هر کدام از ماست و آن را دنیای مطلوب می دانیم. این دنیای کوچک و شخصی ، که هر کسی به فاصلۀ کمی از تولدش شروع به خلق آن در حافظه اش می کند و تمام طول عمر باز آفرینی آن را ادامه می دهد ، از گروه کوچکی از تصاویر خاص تشکیل شده است که بیش از هر چیز دیگری می شناسیم .

این تصاویر بهترین راه ارضای نیازهای انسانی را به ما نشان می دهند و سه مقولۀ مشخص را در بر می گیرند :

  1. افرادی که بسیار دوست داریم با آنها باشیم.
  2. چیزهایی که بسیار دوست داریم داشته باشیم و تجربه کنیم.
  3. ایده ها یا نظام باورهایی که بر بخش بزرگی از رفتار ما حاکمند.

برای بسیاری از ما این دنیای مطلوب همان مدینۀ فاضله یا شهر آرمانی است، مکانی که اگر می توانستیم در آن جا مستقر شویم احساس بسیار خوبی پیدا می کردیم. هرگاه موفق شویم یکی از تصاویر این دنیای مطلوب را ارضا کنیم یا به بیانی دیگر به یکی از این تصاویر عینیت بخشیم ، برایمان بسیار لذت بخش خواهد بود اگر موفق نباشیم دردناک و ناراحت کننده خواهد بود.

برای انکه بتوانیم با دیگری بهتر کنار بیاییم ، باید آنچه در دنیای مطلوب او هست را خوب بشناسیم و سعی کنیم از آن حمایت کنیم، انجام این کار بیش از هر عمل دیگری ما را به او نزدیک می کند.

اکثر ما در جهان مطلوبمان دو تصویر از خودمان داریم : تصویر کم و بیش آرمانی و تصویری فوق العاده آرمانی . به دلیل وجود همین دو تصویر وقتی خود را در آینه می نگرید، آنچه را می بیند ابتدا با تصویر بسیار آرمانی مقایسه و سپس احساس نارضایتی می کنید.

همان طور که ما می توانیم انتخاب کنیم افراد را در دنیای مطلوب خود جای دهیم ، می توانیم انتخاب کنیم آنها را از دنیای مطلوبمان بیرون کنیم. اگر چه غیر معمول است ولی می توانیم تمام افراد (به غیر از خودمان) را از دنیای مطلوبمان بیرون کنیم. چیزهای که در دنیای مطلوبمان به تصویر می کشیم ممکن است افراد ،اشیاء‌، یا چیزهایی باشد که بخواهیم به تملک خود در آوریم، و یا تصویری از غروب آفتاب، یک باغ یا جنگل زیبا ، ماه شب چهارده و….اما تمامی این تصاویر ، زمانی بیشترین لذت و خشنودی را برای ما فراهم می کند که همراه با کسانی باشیم که دوستشان داریم و برایمان مهم هستند.

آنچه مسائل را در جامعۀ ما بسیار دشوار و پیچیده می کند ناتوانی ما در کنار آمدن با افرادی که در دنیای مطلوب ما هستند ، نیست. اگر نتوانیم با آنها کنار بیاییم ، به راحتی خود را از آنها جدا می کنیم یا گاهی اوقات یک قدم فراتر می رویم و از تعامل با آنها اجتناب می کنیم. اما کناره گیری  کردن اگر چه ممکن است دربارۀ نزدیکان موثر باشد ولی در مورد افراد جامعه این طور نیست .

اگر می خواهیم به سوی تئوری انتخاب تغییر مسیر بدهیم ، باید طرز فکر خود را تغییر دهیم و آنگاه شاید این نکته را درک کنیم که نه تنبیه کردن آنها و نه مخفی شدن از آنها آرامش و امنیتی را که به دنبالش هستیم به ارمغان نمی آورد. پس شاید بهتر باشد راه امن و کم هزینۀ دیگری را در پیش گیریم: به کار گیری تئوری انتخاب تا حد امکان و آموزش آن در تمام سطوح اجتماع .

تهییه و تنظیم : اعظم کریمی

منبع : گلاسر ،ویلیام ؛ صاحبی ، علی ؛ تئوری انتخاب (درآمدی بر روان شناسی امید) ، سایه سخن ، ۱۳۹۲.

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها