سنجش و تغییر طرح واره
دو مرحله فرایند درمان عبارتند از : ۱- مرحله سنجش و آموزش ۲- مرحله تغییر .
۱- سنجش (assessment) و آموزش (education)
در مرحله اول طرح واره درمانگر به بیمار کمک می کند تا طرح واره های خود را بشناسد و به ریشه های تحولی طرح واره ها در دوران کودکی و نوجوانی پی ببرد. مدل طرح واره را آموزش داده و بیماران یاد می گیرند سبکهای مقابله ای ناکارآمد خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخهای مقابله ای شان باعث تداوم طرح واره هایشان می شود. همچنین بیماران آشفته راجع به ذهنیت های طرح واره ای مطالبی را یاد می گیرند.
سنجش یک فرایند چند بعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامه های طرح واره، تکالیف خود بازنگری (self monitoring)، تمرین های تصویر سازی ذهنی (imagery) است. در فرایند سنجش، به بیمار کمک می کنیم بین مشکلات فعلی و تجارب دوران کودکی خود ، ارتباط هیجانی برقرار کند. در پایان این مرحله درمانگر و بیمار مشکل بیمار را در قالب مدل طرح واره، مفهوم سازی می کنند و در خصوص ادامه درمان و چگونگی آن به توافق می رسند. طرح درمان، راهبردهای شناختی و تجربی و رفتاری و همچنین مولفه های بهبود بخش رابطه درمانگر – بیمار را در بر می گیرد.
۲- مرحله تغییر
در این مرحله درمانگر بسته به نیازهای بیمار، راهبردهای شناختی ، تجربی ، رفتاری و بین فردی را در هر جلسه به گونه ای انعطاف پذیر بکار می گیرد.
الف – تکنیک های شناختی
تا زمانی که بیماران معتقد باشند که طرحواره هایشان درستند، قادر به تغییر آنها نخواهند بود و مصرانه دیدگاه تحریف شده خود را حفظ می کنند. بیماران با بکارگیری تکنیک های شناختی یاد می گیرند، در مقابل طرحواره استدلال کنند و در سطح منطقی درستی آن را زیر سوال ببرند. بیماران تمام شواهد تایید کننده و رد کننده طرح واره را در کل دوران زندگیشان، فهرست کرده و با کمک درمانگر، آنها را ارزیابی می کنند.
بیمار، ذاتا فردی ناقص، بی کفایت یا شکست خورده نیست، بلکه طرحواره در دوران کودکی از طریق فرایند تلقین باور، به او یاد داده شده است. درست مثل وعده و وعیدهایی که مسوولین به مردم می دهند و مردم ساده لوح، آنها را باور می کنند.
ب- تکنیکهای تجربی
با استفاده از تکنیکهای تجربی نظیر تصویر سازی ذهنی و برقراری گفتگو، خشم و ناراحتی خود را نسبت به حوادث دوران کودکی شان ابراز می دارند. بیماران در تصویر سازی ذهنی مقابل والد یا سایر افراد مهم زندگیشان می ایستند و از کودک آسیب پذیر حمایت می کنند و به او آرامش می دهند. همچنین، راجع به نیازهایی که والدینشان برآورده نکرده اند، حرف می زنند. این کار کمک می کند تا بیماران بتوانند چرخه تداوم طرح واره را در سطح هیجانی، بشکنند.
ج- الگوشکنی رفتاری
درمانگر به بیمار کمک می کند تا برای جایگزین نمودن الگوهای رفتاری سازگارتر و جدیدتر به جای پاسخ های مقابله ای ناکارامد، تکالیف خانگی رفتاری را طرح ریزی نماید. بدین ترتیب بیماران آمادگی این را پیدا میکنند که بفهمند تا به حال چگونه با انتخاب افراد خاصی به عنوان شریک زندگی، دوست، همکار یا از طریق تصمیم گیری های مهم زندگی طرحواره های خود را تداوم می بخشیده اند. همچنین یاد می گیرند دست به انتخابهای سالمتری بزنند تا الگوهای خود آسیب رسان زندگی قدیمی شان را بشکنند.
بیماران باید در جهت دستیابی به تغییر از سبکهای مقابلهای ناکارآمد خود دست بردارند. به عنوان مثال، بیمارانی که به تسلیم شدن در مقابل طرحواره ادامه می دهند، با حفظ روابط دردسرساز یا قرار ندادن حد و مرز در زندگی شخصی یا حرفه ای خود، طرحواره را تداوم میبخشند و نمیتوانند به پیشرفت مهمی در فرآیند درمان دست یابند.
بیمارانی که از سبک مقابلهای جبران افراطی استفاده میکنند ممکن است در دستیابی به پیشرفت درمانی با شکست مواجه شود، زیرا به جای شناخت طرح واره هایشان و پذیرفتن مسئولیت شکست های خود، دیگران را سرزنش می کنند. آنها ممکن است به قدری برای جبران افراطی طرحواره اشتغال ذهنی داشته باشند، که نتوانند طرحواره های خود را بشناسند و آنها را تغییر دهند.
بیماران اجتناب گر ممکن است در فرایند درمان با شکست مواجه شوند، زیرا آنها دائماً به فکر فرار از درد و رنج طرحواره های خود هستند. آنها هرگز به خودشان اجازه نمیدهند تا به مشکلات زندگی فعلی، گذشته، خانوادگی یا الگو های حاکم بر روابط خود توجه کنند و در نتیجه هیچ گاه هیجانهای خود را به طور کامل تجربه نمی کنند و آنها را خیلی مهم نمیدانند. غلبه بر اجتناب به عنوان یک سبک مقابله ای نیاز به انگیزه دارد و از آنجایی که اجتناب کوتاهمدت، نوعی پاداش تلقی میشود، لذا بیماران باید ترغیب شوند ناراحتی را تحمل کنند و مدام خود را با پیامدهای منفی طولانی مدت رویارو سازند.
د- رابطه درمانگر بیمار
بیمار طی فرآیند درمان، درمانگر را به عنوان یک بزرگسال سالم که با طرحواره ها می جنگد و در پی دستیابی به یک زندگی رضایت بخشی هیجانی است، درون سازی می کند.
رابطه درمانی دو ویژگی اساسی دارد که مبانی اساسی طرحواره درمانی را تشکیل می دهند:
۱- رویارویی سازی همدلانه (empathic confrontation)
رویاروسازی همدلانه در واقع، نوعی ابراز همدلی با طرحواره های بیمار است که در رابطه با درمانگر فعال شده اند، در حالی که، همزمان به بیمار نشان میدهیم واکنش او نسبت به درمانگر تحریف شده و ناکارآمد است و چنین واکنشهایی طرحواره ها و سبکهای مقابلهای او را منعکس می سازند.
۲- بکارگیری باز والدینی حد و مرزدار (limited reparenting)
واقعیت این است که باز والدینی حد و مرز دار تامین نیازهای هیجانی بیمار در محدوده مناسب و مشخص رابطه درمانی است؛ نیازهایی که از سوی والدین بیمار در دوران کودکی او ارضا نشده اند.
منبع : طرحواره درمانی(جلد۱) / راهنمای کاربردی برای متخصصین بالینی / نویسنده: جفری یانگ، ژانت کلوسکو، مارجوری ویشار / مترجم: دکتر حسن حمیدپور، دکتر زهرا اندوز