دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

دیدگاه شناختی مایکنبام

اساس رویکرد رفتاری شناختی مایکنبام، حرف زدن با خود است.

مایکنبام فرایند تغییر سه مرحله ای را شرح می دهد که به موجب آن، این سه جنبه، درهم تنیده هستند. ۱- خودنگری ۲- گفتگوی درونی تازه ۳- یادگیری مهارت های تازه.

مایکنبام

ریشه های رویکرد شناختی را باید در افکار فلاسفه ای چون اپیکتتوس٬ ویلیام شکسپیر و روانشناسانی چون آلفرد آدلر٬ هورنای٬ سالیوان٬ فرانکل جستجو کرد. اپیکتتوس می گوید: علت آشفتگی انسان ها حوادث و رویدادهای محیطی نمی باشد٬بلکه نوع تفکری است که آنها نسبت به حوادث دارند. یا شکسپیر می گوید: هیچ چیز خوب و بدی وجود ندارد٬ نوع تفکری که انسان ها اختیار میکنند٬خوب یا بد را می سازد. چنین اندیشه هایی در نوشته فلاسفه موجب گردید٬ بسیاری از روانشناسان اقدامات اولیه را جهت شکل گیری مدل شناختی بردارند (الیس٬دریدن،۱۹۸۷).

Donald Meichenbaum

دونالد مایکنبام و پایه های نظری دیدگاه او

دونالد مایکنبام (۱۹۴۰) Donald Meichenbaum در نیورک سیتی به دنیا آمد، او در سیتی کالج نیورک تحصیل کرد و PHD خود را در روانشناسی بالینی از دانشگاه ایلی نویز دریافت نمود. او جایزه یک عمر پیشرفت را از بخش بالینی انجمن روانشناسی آمریکا برای تحقیق در مورد پیشگیری از خودکشی دریافت کرده است. در اواخر سالهای ۱۹۶۰ و اوایل سالهای ۱۹۷۰شاهد شروع نارضایتی های جدی از دیدگاه رفتارگرایی بودیم. یکی از کسانی که تصور می شود رفتارگرایی را مورد حمله قرار داد ریچارد لازاروس بوده است.

لازاروس معتقد بود٬ تبیین قسمت اعظم درمانهای رفتاری صرفاً بر حسب اصطلاح های نظریه یادگیری غیر ممکن است. او پیشنهاد کرد که باید رفتار درمانی را با طیف وسیع بپذیریم. یعنی رفتار درمانی که درآن، فنونی که کارآیی آنها از لحاظ تجربی به اثبات رسیده است،باید مورد استفاده قرار گیرد، صرف نظر از آن که اساس نظری آنها چه باشد. این نارضایتی از دیدگاه صرفاً رفتاری در عمل با سرعت فزاینده مورد پذیرش متخصصان بالینی قرار گرفت و دو نتیجه مهم در بر داشت: ۱- کوشش هایی در جهت افزودن عناصر شناختی به فنون موجود، ۲-گشودن راهی برای ارائه و کاربرد منظم رویکردهای شناختی (هاوتون وهمکاران، ۱۹۸۹به نقل از قاسم زاده، ۱۳۸۵).

یکی از کسانی که از دیدگاه لازاروس سود جست و شیوه آموزش خود –آموزی را بر اساس دیدگاه شناختی –رفتاری ابداع نمود، مایکل بام بوده است. او در تایید نظر لازاروس، معتقد است، فشار روانی را باید از دید شناختی مورد بررسی قرار داد. یعنی فشار روانی مستلزم ارزیابی شناختی است و افراد تحت این فشار اغلب دارای افکار تحریف شده و آکنده از سرخوردگی می باشند (پروین، ۲۰۰۱به نقل از کدیور،جوادی، ۱۳۸۱).

در واقع می توان گفت نخستین رویکرد شناختی تمام العیاری که علاقه پژوهشگران رفتاری را برانگیخت، آموزش خود-آموزی (SIT) مایکل بام بوده است. شهرت این رویکرد براساس مبانی نظری ساده آن و نیز شباهت آن به مفهوم رفتار کنشگر ذهنی در چهارچوب نظریه کنشگر، مربوط می شود. چرا اینکه شیوه ابداعی مایکل بام هم بر مولفه های شناختی و هم بر فنون رفتاری تأکید دارد و هدف از آموزش این روش، آموزش مهارت ها به درمانجویان برای رویارویی با مشکلات خود در آینده می باشد. درواقع این روش به مانند شیوه پزشکی که بدن را علیه بیماری های بدنی واکسیناسیون می کند،عمل می نماید.

این شیوه برای آماده سازی افراد دربرابر فشارهای پیش بینی شده،اضطراب ها،فشار های عصبی و گروه وسیعی از حوادث آسیب زا و یا شرایطی که افراد را ناتوان می کند، مورد استفاده قرار می گیرد. به عقیده مایکنبام(۱۹۷۷)، گفته های شخصی به همان شیوه گفته های دیگران، بر رفتار فرد تأثیر می گذارد. اصل بنیادی تغییر رفتاری شناختی این است که درمانجویان به عنوان شرط لازم برای تغییر رفتار باید به اینکه چگونه فکر،احساس،و رفتار می کنند و بر دیگران تأثیر می گذارند، توجه کنند. برای اینکه تغییر روی دهد، درمانجویان باید رفتار خود را طوری تعبیر کنند که بتوانند آن را در موقعیت های مختلف ارزیابی نمایند (مایکنبام،۲۰۰۷).

مایکنبام (۱۹۷۷) اظهار می دارد که « تغییر رفتار از طریق زنجیر فرایندهای میانجی روی می دهد که تعامل گفتار درونی، ساختارهای شناخت، و رفتارها و پیامدهای ناشی از آنها را شامل می شود ». او فرایند تغییر سه مرحله ای را شرح می دهد که به موجب آن ،این سه جنبه، درهم تنیده هستند. به عقیده او، تمرکز کردن روی فقط یک جنبه ،کفایت نمی کند.

مراحل تغییر

مرحله ۱: خودنگری: در مرحله اول فرایند تغییر، درمانجویان یاد می گیرند چگونه رفتار خود را مشاهده کنند. وقتی درمانجویان درمان را شروع می کنند، گفتگوی درونی آنها با خودگویی و تصویرسازی ذهنی منفی مشخص می شود. عامل مهم، تمایل و توانایی آنها به گوش کردن خودشان است. این فرایند، حساسیت بیشتر به افکار، احساسات، اعمال، واکنش های فیزیولوزیکی و شیوه واکنش نشان دادن به دیگران را شامل می شود.

مرحله ۲: گفتگوی درونی تازه: درمانجویان در اثر تماس های اولیه با درمانگر، یاد می گیرند به رفتارهای ناسازگارانه خود توجه کرده و فرصت هایی را برای گزینه های رفتاری سازگارانه پیدا کنند. اگر درمانجویان بخواهند آنچه را که به خودشان می گویند تغییر دهند، باید زنجیره رفتاری تازه ای را شروع کنند. درمانجویان یاد می گیرند که ناراحتی روانی حاصل وابستگی متقابل شناخت ها، هیجانات، رفتارها و پیامدهای ناشی از آنهاست.

مرحله ۳: یادگیری مهارت های تازه: در مرحله سوم فرایند تغییر، به درمانجویان کمک می شود تا حرکت مارپیچی نزولی تفکر، احساس، و رفتار کردن را قطع کنند و با استفاده از توانایی های خود، شیوه های کنار آمدن سازگارانه تر را یاد بگیرند. درمانجویان مهارت های کنار آمدن مؤثرتر را یاد می گیرند که در موقعیت های زندگی عملی تمرین می شوند.

مایکنبام روش های ایمن سازی در مقابل استرس را ابداع کرده است. به افراد فرصت هایی برای رسیدگی کردن به محرک های استرس زای خفیف داده می شود تا به تدریج بتوانند محرک های قوی تر را تحمل کنند. این آموزش بر این فرض قرار دارد که ما با تغییر دادن عقاید و خودگویی ها در مورد عملکردمان در موقعیت های استرس زا، می توانیم بر توانایی مقابله کردن خود با استرس تأثیر بگذاریم. آموزش ایمن سازی در برابر استرس مایکل بام چیزی بیش از صرفاً آموزش دادن مهارت های کنار آمدن خاص را در بردارد. برنامه او طوری طراحی شده که درمانجویان را برای مداخله آماده سازد و آنها را برای تغییر کردن برانگیخته کند.

مایه کوبی علیه استرس

مایه کوبی علیه استرس(Stress – inoculation training) یا سخت رویی، در واقع به معنای مقاوم‌سازی بیمار در برابر فشارهای روانی فعلی و آینده است که از بروز مشکلات روانی پیشگیری می‌کند. برای این کار درمانگر راهبردهای مقابله‌ای جدیدی را به درمانجو می‌آموزد و همچنین به او کمک می‌کند تا از راهبردهای مقابله‌ای که خود از قبل در اختیار داشته به نحو احسن استفاده نماید. این تکنیک بر اساس دیدگاه شناختی است.

این روش دارای سه مرحله مفهوم بندی، مهارت‌آموزی و کاربرد است. در مفهوم بندی مراجع یاد می‌گیرد که تشخیص دهد چگونه افکار، منجر به استرس، هیجانات منفی و رفتارهای نامناسب می‌شود. در مرحله بعدی درمانگر آموزش‌هایی نظیر مهارت کنترل هیجانات و بازسازی شناختی را آموزش می‌دهد و درمانجو آن‌ها را در اتاق درمان و بیرون از جلسات تمرین می‌کند. در آخر از فرد خواسته می‌شود تا از مهارت‌های آموخته شده در شرایط پر استرس کمک بگیرد و روی پیشگیری از مشکلات نیز تمرکز نماید.

مرحله اول: مرحله درک و فهم

این مرحله دارای ماهیت آموزشی و مفهومی می باشد. درمانجو و درمانگر در مورد این مسئله که چگونه یک نگرانی می تواند علت های متفاوتی داشته باشند، با همدیگر بحث می کنند. نکته کلیدی در این مرحله نشان دادن این واقعیت به درمانجویان است که، هیجان ها و احساسات منفی که با یک موقعیت فشار زا تداعی می شود به خاطر خود موقعیت نمی باشد بلکه به علت نوع نگاه درمانجویان و تعبیر و تفسیر آنها از آن موقعیت می باشد. به طور کلی در این مرحله ماهیت شناختی فشار روانی به درمانجویان آموزش داده می شود.

مرحله دوم: مرحله اکتساب مهارت ها و تمرین

در این مرحله درمانجو مهارت های شناختی و رفتاری را به منظور مقابله با موقعیت های فشارزا فرا می گیرد. در این مرحله بسته به نوع موقعیت فشارزا، درمانگر مهارت های شناختی – رفتاری را به درمانجویان آموزش می دهد. مثلاً در اضطراب بین فردی، درمانجو مهارت هایی را یاد می گیرد تا موقعیت های ترسناک، کمتر تهدید کننده به نظر آیند. مانند فنون ابراز وجود در جمع و شرکت کردن در مکالمه های بین فردی آنها. یا درمانگر فنون حل مسئله و آرام سازی عمیق عضلانی را به منظور کنترل خشم و پرخاشگری به آنها آموزش می دهد. در ذیل سعی شده به چند نمونه از فنونی که در این مرحله آموزش داده می شود اشاره گردد.

۱-حل مسئله

حل مسائل یک بخش مهمی از زندگی روزانه افراد است و توانایی استفاده از آن به شایستگی های افراد در به کارگیری از آن بستگی دارد. در واقع حل مسئله شخصی مرکز تمام روان درمانی هاست و تحقیقات متعددی سودمندی آن را در سازگاری فردی و اجتماعی افراد نشان دادند. بررسی های مختلف نشان داده است کودکانی که از راه حل های مؤثر در مشکلات اجتماعی خود از فن حل مسئله استفاده می کنند در مقایسه با دانشجویانی که از چنین فنی استفاده نمی کنند سطوح بالاتری از سازگاری روان شناختی را از خود نشان دادند (پرسوتر، ۱۹۹۹).

حل مسئله در درمان های شناختی – رفتاری به خصوص در شیوه SIT به دو منظور به کار گرفته می شود:

الف- جهت تسکین پریشانی های شخصی درمانجویان  ب- مجهز کردن درمانجو به یک راهبرد مقابله کلی برای حل مسائل شخصی که بیشتر جنبه پیشگیرانه دارد (بوش،۲۰۰۳).

به طور کلی آموزش حل مسئله یکی از مؤثرترین مداخله های درمانی برای درمانجویان به خصوص درمانجویان نوجوان است. زیرا برای گستره وسیعی از اختلالات نوجوانی مانند خشم و عصبانیت، مسائل و مشکلات انگیزشی همراه با افسردگی، برخوردها و درگیری های والدین با نوجوانان، پیشرفت تحصیلی پایین و مشکلات ارتباطی کاربرد دارد و دارای پنج مرحله می باشد (زارب، به نقل از خدایاری فرد و عابدینی، ۱۳۸۳، مهریار، ۱۳۸۲، بویلن، اسکات، ۲۰۰۸).

مرحله اول: شناسایی و تعریف مسئله

در قدم اول آموزش حل مسئله، درمانجو پی به مشکل خود می برد و یک تعریف و برداشت کلی از مسائل و مشکلات خود پیدا می نماید و قبول می نماید که در مقابل این مشکلات و مسائل می توان اقدامات سازنده ای انجام داد. در واقع در این مرحله، درمانگر با کمک درمانجو اوضاع دشوار را که به عنوان یک مشکل باید حل شود را تعیین می نماید.

مرحله دوم: عوامل به وجود آورنده مشکل

درمانجو پس از آنکه به دقت به وجود مشکل و ابعاد آن پی برد، عوامل به وجود آورنده آن را مورد بررسی قرار می دهد و به دنبال این واقعیت است که چه عامل یا عواملی در ایجاد و بقای مشکل او نقش دارند.

مرحله سوم: ارائه راه حل های ممکن

در این مرحله درمانجو با کمک درمانگر، راه حل های متنوع و ممکن را بدون ارزیابی به کارآیی بالقوه آنها، ارائه می دهد. در واقع این مرحله یک طوفان مغزی است که درمانجو تمام راه حل های احتمالی حل مشکل را بیان می کند.

مرحله چهارم: ارزیابی راه حل های احتمالی

در این مرحله درمانجو راه حل های احتمالی که در مرحله قبل ارائه داده مورد مقایسه قرار می دهد و در بین آنها یک یا چند راه حلی که به نظر بهتر از بقیه هستند را انتخاب می نماید.

مرحله پنجم: اجرا و ارزیابی

درمانجو کارآیی راه حل های انتخابی را در صحنه عمل اجرا و نتایج آن را مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهد. چنانچه نتایج مثبت بود، مشکلات از بین می رود و اگر نتایج منفی بود باید مجدداً راه حل های انتخابی دیگر را برگزید و راه حل تازه را انتخاب نماید و این کار باید تا آنجایی ادامه یابد تا درمانجو بتواند مشکلات خود را حل نماید. شایان ذکر است درمانگر در هر مرحله باید باورها و نگرش های مربوط به مشکل را از درمانجو مورد بررسی قرار دهد تا دریافت های شناختی ناکارآمدی که احتمالاً مانع موفقیت او در فرایند حل مسئله می شوند، اصلاح نماید.

۲- آموزش تنش زدایی

یکی از روش هایی که درمانجویان به منظور کنترل عوامل فشارزا می توانند از آن استفاده کنند، روش تنش زدایی در مقابل فشار روانی می باشد. درمانگران اغلب دارای روش های آموزش تنش زدایی مخصوص به خود، به صورت مکتوب یا به صورت نوارهای صوتی می باشند. به درمانجویان آموزش داده می شود تا یک موقعیت آرامش را تصور کنند، چشم ها را ببندند و آموزش های تنش زدایی درمانگر را دنبال کنند. درمانجو، دستورالعمل تنش زدایی درمانگر را مرحله به مرحله اجرا می کند تا به حالت آرامش عمیق دست یابد. این روش یکی از روش های مهم در پیشگیری و کنترل فشارهای روانی به وجود آمده در موقعیت های مختلف می باشد و نقش اساسی در کنترل فشار روانی دارد.

۳- تغییر خودگویی های منفی به خودگویی های مثبت

یکی از فنونی که مایکل بام بر آن تاکید دارد و بر این باور است که نقش اساسی در پیشگیری و کنترل اضطراب، بی قراری و فشار روانی درمانجویان دارد، تغییر خودگویی های منفی به خودگویی های مثبت می باشد. تحقیقات مختلف نشان داده است، خودگویی های منفی نقش اساسی در ایجاد تنش یا تشدید آشفتگی های هیجانی دارد. مثلاً خودگویی های منفی می تواند باعث شروع یک حمله هراسی شود. مانند اینکه به خود بگوییم«این حمله هراسی دوباره اتفاق می افتد»،«اگر کنترل خود را از دست بدهم چی؟. «من باید از این جا خارج شوم»، «یا باید با آن بجنگم و آن را از خود دور کنم»، «اگر حمله اتفاق بیفتد من از بین می روم»، می تواند موجب برانگیختگی فیزیولوژی مانند افزایش ضربان قلب، احساس تنگی در قفسه سینه یا عرق کردن کف دست ها شود یا اینکه خودگویی های منفی می تواند علایم فیزیولوژیک اولیه را تشدید نماید و این مهم به نوبه خود باعث هراس بیشتر شود و یا برعکس، خودگوئی های مثبت مانند «من می توانم آنچه اتفاق می افتد را بپذیرم»، «این علائم قبلاً وجود داشته از بین رفته و حالا هم از بین می رود»، «این فقط یک ترشح آدرنالین است، که ظرف چند دقیقه تمام می شود»، می تواند یک حمله هراسی را متوقف نماید یا از شدت آن بکاهد. خودگویی های مثبت و منفی هر یک نقش اساسی در تعیین رفتارها و هیجان های افراد دارند (بورنی،۲۰۰۵)

دونالد مایکنبام

مایکنبام بر این باور است که شما با خودگویی های منفی به دنیا نیامده اید، شما یاد گرفته اید که اینگونه فکر کنید. بنابراین می توانید یاد بگیرید با خودگویی های مثبت موقعیت ترسناک و فشارزا را کنترل کنید. بهترین شیوه مبارزه با خودگویی های منفی، استفاده از عبارت های مثبت، سازنده و حمایت کننده در موقعیت های مختلف زندگی می باشد. یعنی صحبت کردن، نوشتن و تمرین عبارت های مثبت، به طوری که خودگویی های منفی را نفی یا بی ارزش کند. این مهم نیاز به تمرین و برنامه ریزی دارد، چرا اینکه خودگویی های منفی طی ماه ها یا سالیان زیادی در شما رخنه کرده است و طبیعتاً عادت های منفی قویی را در شما ایجاد کرده است. بنابراین برای از بین بردن آن نه تنها به تمرین و برنامه ریزی لازم است بلکه به تلاش مستمر در طی زمان نیاز دارد (فال، هالدوم، مارکیوس، ۲۰۰۴).

در ذیل مثالی از خودگویی های مثبت که در آموزش مقابله با استرس برای کاهش درد، ترس و اضطراب استفاده می شود، بیان می گردد.

مثال درد:

–  من چه کار باید بکنم؟

–  من بخش های مختلفی از راهبردهایی را که دارم، می توانم به کار گیرم. به درد فکر نکن، فقط چه کار باید بکنم؟

– آرامش عضلانی می تواند کمک کننده باشد و یک شیوه کنار آمدن با درد است. باید بی توجه به درد باشم، وقتی درد اوج گرفت، من نمی توانم راهبرد متفاوتی را به کار گیرم. الان درد در کنترل من است.

– نمی گذارم درد پیشرفت کند. با مهارت هایی که دارم از شدت درد می کاهم و زمانی که درد شدید شد از مکانیزم های دیگر استفاده می کنم. بنابراین من دارم پیشرفت می کنم و درد در کنترل من است.

 ۴- ایجاد مهارت های شناختی و رفتاری مربوط به خود کنترلی

درمانگر می تواند به درمانجویان آموزش دهد تا برای کنترل رفتارهای ناکارآمد مختلف از مهارت های خود – کنترلی بهره جوید. مهارت های خود – کنترلی برای کمک به درمانجویان در کنترل تمام رفتارهای ناخواسته طراحی شده اند. نمونه هایی از رفتارهای ناکارآمد درمانجویان در این زمینه عبارتند از: سوء مصرف مواد و الکل، پرخوری، فرار از مدرسه، بیزاری از مطالعه و شکست های تحصیلی. درمانجویان با یادگیری مهارت های خود – کنترلی، علاوه بر کاستن از فراوانی رفتارهای ناخواسته، تکرار و فراوانی رفتارهای مطلوب را افزایش می دهند.

کانفر در سال ۱۹۷۵ چند مهارت خود – کنترلی مشخص کرده که درمانجو می تواند با همکاری درمانگر، در پیشگیری و کنترل فشارزا نماید (زارب، به نقل از خدایاری فرد و عابدینی ۱۳۸۳).

  • ۱-   خودآگاهی به رفتارهای نامطلوب.
  • ۲-   بنا نهادن و ایجاد قواعد خاص رفتاری از طریق بستن قرارداد با خود و دیگران.
  • ۳-   ایجاد پیامدهای تقویت کننده قوی برای انجام رفتاری که دستیابی به خود – کنترلی را تسهیل کند.
  • ۴-   به تعویق انداختن یک عمل نامطلوب.
  • ۵-   مشغول شدن به رفتارهای حرکتی و شناختی جایگزین.
  • ۶-    مشخص کردن فعالیت هایی برای خود که مستلزم تلاشند.
  • ۷-   مرور پیامدهای مثبت خود – کنترلی.
  • ۸-   استفاده مشروط از انتقاد از خود و تشویق خود.

روش های بسیار متفاوتی در مرحله دوم آموزش خود –آموزی مایکل بام وجود دارد که درمانگر بایستی به منظور مقابله و کنار آمدن درمانجو با موقعیت های فشارزا و تغییر شناخت های معیوب به او آموزش دهد. درمانجویان هم بایستی مهارت های مقابله با فشار روانی را تمرین کنند و از درمانگر بازخورد و تقویت دریافت نمایند. هدف مرحله دومSIT مسلح کردن درمانجویان به مهارت های رفتار و شناختی مقابله با فشار روانی و دستیابی به احساس خوشایند از انجام این مهارت ها می باشد.

مرحله سوم: کاربرد و پیگیری مهارت های اکتساب شده

وقتی درمانجویان در کنار بکارگیری مهارت های اکتسابی مرحله دوم، توانمندی و مهارت پیدا کردند، آماده می شوند که مرحله سوم SIT را تمرین کنند. نخست درمانجویان مهارت های اکتسابی را با کمک درمانگر، مرور ذهنی و به صورت خیالی تمرین می کنند و بعد از اینکه احساس خوبی از انجام مهارت های اکتسابی به صورت خیالی پیدا کردند، کم کم و به طور تدریجی با اتفاقات و حوادث پرفشار واقعی روزمره زندگی روبرو می شوند و این مهارت ها را آنقدر تمرین می کنند تا بتواند در مقابل موقعیت های فشارزا توانمند گردند. موفقیت در این مرحله، مستلزم ایفای نقش، سرمشق گیری ارائه بازخوردهای لازم از سوی درمانگر، تقویت و خود- پاداش دهی درمانجو و مشارکت جدی بین درمانگر و درمانجو می باشد. (سیاروچی، هانگ، ۲۰۰۴).

منابع :

  • ۱- جرالد. کری. نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی. ترجمه یحیی سید محمدی. نشر ارسباران .
  • ۲- نظریه های مشاوره و روان درمانی . ترخان، آقایوسفی و شقاقی . پیام نور .
۳.۶ ۱۹ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

12 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها