دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

سرشت جنسی انسان ۲

تخیل رابطه

در سال ۲۰۰۰ نیویورک تایمز طی مقاله ای با عنوان تقابلِ وال استریت و پورنونگاری گزارش داد که جنرال موتورز نسبت به لِری فلنت (مالک امپراتوری هاسلر ) فیلم های سکسی بیشتری فروخته است. بر پایه ی این گزارش، بیش از ۹ میلیون آمریکایی که مشترکِ استفاده از خدماتِ «دیرِک تی.وی» (شرکت تابعِ جنرال موتورز) هستند، در طی یک سال نزدیک به ۲۱۱ میلیون دلار برای دیدن فیلم های سکسی از فرستنده های ستلایت پرداخته اند. به همین منوال، روبرت مُرداک مالک شبکه ی فاکس نیوز و روزنامه ی محافظه کارِ پیشرو ملت آمریکا «وال استریت ژورنال»، در قیاس با «پِلی بوی (و از طریق یک شرکت ستلایت) درآمد بیشتری از راه پورنونگاری کسب کرده است.

منظور از ارائه ی این آمارها چیست؟ اگر ما به قالب های ِ سنتی میل جنسی انسان بچسبیم و بپذیریم که «تک همسری طبیعی ست؛ ازدواج یک الگوی جهانشمول و همه گیر است؛ و هر ساختاری برای خانواده غیر از ساختار هسته ای انحراف محسوب می شود»، در آن صورت نمی توانیم این ریاکاری جنسی موجود در جامعه ی آمریکا را توضیح دهیم. ما نیازمندِ درک تازه ای از خودمان هستیم، البته نه بر مبنای خطابه های کلیسا یا تخیلاتِ فریبنده ی هالیوودی، بلکه بر مبنای یک ارزیابی جسورانه و به دور از شرم از داده های علمی فراوانی که بر سرشتِ حقیقیِ میل جنسی انسان پرتو افکنده اند.
ما در حال جنگ با احساسات جنسی خودمان هستیم. مذهب، سیاست و حتی علم علیه این سرشت زیستی و علیه تمایلاتی که طی میلیونها سال تکامل یافته اند، جبهه گرفته اند. چگونه می توان این جبهه ی انعطاف ناپذیر و مغرضانه را کنار زد؟ ما در ادامه به برخی از مهمترین نگرش های دانشمندان معاصر در این زمینه خواهیم پرداخت و مرسوم ترین فرضیات معاصر پیرامون ازدواج، ساختار خانواده و میل جنسی را به چالش خواهیم کشید – فرضیاتی که شب و روز مشغولِ تأثیرگذاری بر ما هستند. نشان خواهیم داد که انسان ها در گروه هایی تکامل یافتند که بین اعضای آن روابط گرم و صمیمانه ای حکمفرما بود. گروه هایی که تقریباً همه چیز را به اشتراک می گذاشتند – از غذا، سرپناه، حمایت های اجتماعی و مراقبت از کودک گرفته تا لذت جنسی. بحث ما در کتاب حاضر  این نیست که انسانها با یک مرام اشتراکی زاده می شوند و یا عشق رومانتیک در جوامع ماقبل تاریخ ناشناخته یا بی اهمیت بوده است. بلکه می گوییم، فرهنگ کنونی بشر تصویر تحریف شده ای از پیوندِ عشق و سکس ارائه می دهد: چه با عشق و چه بدون عشق، روابط جنسیِ سهل گیرانه در میان اجداد ماقبل تاریخی ما یک عمل پذیرفته شده و نرمال بوده است.

نوجوانی

شاید از خودتان بپرسید که ما چطور می توانیم چیزی درباره ی روابط جنسی ماقبل تاریخ بدانیم؟ مسلماً در حال حاضر کسی وجود ندارد که شاهد زندگی مردمان ماقبل تاریخ بوده باشد، فسیل های به جای مانده هم گویای رفتار اجتماعی آن دوران نیستند. پس آیا همه ی اینها صرفاً نوعی گمانه زنی های ماجراجویانه نیست؟
البته که نه. به این داستان قدیمی توجه کنید: مردی که متهم بود در یک نزاع انگشت مرد دیگری را با گازگرفتن قطع کرده است، محاکمه شد. شاهد عینی را به جایگاه احضار کردند. وکیل مدافع پرسید: «آیا شما دقیقاً دیدید که موکل من انگشت آن مرد را گاز بگیرد؟» شاهد گفت: «خب… نه، ندیدم.» وکیل مدافع لبخند طعنه آمیزی زد: «عجب!… پس چطور مدعی هستی که انگشت آن مرد را گاز گرفته است؟» شاهد پاسخ داد: «من دیدم که موکل شما انگشت قربانی را تُف کرد روی زمین.» به همین ترتیب، می توان از روی شواهد و قرائن موجود تا حدودی به آنچه که در گذشته رخ داده است پی برد. علاوه بر شواهد و مدارک غیرمستقیم فراوانی که به واسطه ی بررسی جوامع سرتاسر دنیا و نیز به واسطه ی خویشاوندی نزدیک انسان با سایر نخستی ها در دست داریم، نگاهی هم خواهیم انداخت به آنچه که فرآیند تکامل زیستی بر روی زمین تُف کرده است. از سوی دیگر، شواهد و مدارک آناتومیکی را بررسی خواهیم کرد که هنوز هم در اندام های ما مشهود هستند. ضمن آنکه به عطش جنسیِ نوظهوری خواهیم پرداخت که در قالب پورنونگاری، آگهی های تجاری و… نمود یافته اند.
خوانندگانی که در جریان نوشته ها و پژوهش های اخیرِ روانشناسی تکاملی پیرامون تمایلات جنسی انسان قرار دارند، می دانند که منظور ما از عبارت «روایت مرسوم از  تکامل جنسی انسان» چیست.  این روایت چیزی شبیه این است:

۱- مردان و زنان یکدیگر را ملاقات می کنند.
۲- آنان ارزش جفت شدن با یکدیگر را بر پایه ی چشم اندازهای مبتنی بر ظرفیت های تولیدمثلی شان ارزیابی می کنند:
۳- مرد در زن به دنبال نشانه هایی دال بر جوانی، توانایی باروری، تندرستی، عدم تجربه ی جنسی قبلی و احتمالِ وفاداری جنسی او در آینده است. به بیان دیگر، ارزیابی اش معطوف به یافتن یک جفت جوان، بارور و سالم است که توانایی تولیدمثل در سالهای آتی را داشته باشد.
۴- زن به دنبال نشانه هایی از ثروت (یا دست کم امکان ثروتمندشدن در آینده)، جایگاه اجتماعی مناسب، سلامت جسمانی و احتمالِ ماندن مرد در کنارش به منظور حمایت و تأمین نیازهای بچه هایش است. مردِ او باید تمایل و توان لازم برای تأمین نیازهای اساسی او (به ویژه طی دوره ی بارداری و شیردادن با پستان) و بچه هایش را داشته باشد
۵- پس از این ارزیابی ها، این زن و مرد با یکدیگر رابطه برقرار کرده و یک پیوند جفتیِ بلندمدت شکل می گیرد.

زمانی می توان گفت یک پیوند جفتی شکل گرفته است که:
الف) زن نسبت به نشانه هایی که حاکی از ترک او توسط مرد باشد، حساس شود (مراقب آن باشد که مرد به او خیانت نکند. زیرا صمیمیت عاطفی او با زنان دیگر تهدیدی برای دسترسی زن به حمایت ها و منابع شوهرش خواهد بود) در عین حال نیم نگاهی هم به دور و اطراف دارد تا (به ویژه در زمان تخمک گذاری) با مردی که از نظر ژنتیکی برتر از شوهرش است، رابطه برقرار کند.
ب) مرد نسبت به نشانه هایی که حاکی از خیانت جنسی زنش باشد حساس شود (چرا که در غیر این صورت اطمینان نخواهد داشت که فرزند متولدشده متعلق به اوست). در عین حال از فرصت های جنسیِ مقطعی برای آمیزش با زنان دیگر بهره جوید (چون اسپرم هایش فراوان هستند و به آسانی با اسپرم های جدید جایگزین می شوند)

محققان مدعی اند با مطالعاتی که طی چندین دهه در نقاط مختلف جهان انجام شده است، این «الگوهای پایه ی جفت یابی» قطعی و مسجل شده اند. یافته های آنان در نگاه نخست بسیار منطقی به نظر می رسد. البته ما هم بحثی نداریم که این الگوها هم اکنون در بسیاری از مناطق دنیا نقش مسلطی را ایفا می کنند، اما آنها را جزء سرشت زیستی انسان نمی دانیم بلکه رفتارهایی در جهتِ انطباق با شرایط اجتماعی کنونی در نظر می گیریم. در ادامه نشان خواهیم داد که بسیاری از این الگوها تا پیش از انقلاب کشاورزی (کمتر از ۱۰ هزار سال قبل) متداول نبوده اند. این رفتارها و ترجیحات، ویژگی هایی نیستند که از نظر زیستی در گونه ی ما برنامه ریزی شده باشند؛ بلکه مؤیدِ انعطاف پذیری گونه ی ما برای سازگاری با شرایط محیطی هستند.
برای نمونه، این ادعا که زنان همواره مردانی را ترجیح می دهند که به ثروت دسترسی دارند، نتیجه ی یک فرآیند تکاملیِ از پیش برنامه ریزی شده نیست (آنچنان که غالباً در روایت مرسومِ روانشناسی تکاملی عنوان می شود)، بلکه صرفاً یک رفتارِ انطباقی برای زندگی در دنیایی ست که در آن مردان سهم نامتناسبی از منابع جهان را تحت کنترل خود دارند.

ردیابیِ عمیق ترین ریشه های میل جنسی انسان مستلزم آن است که نگاهی به لایه های زیرین تاریخ بیاندازیم. تا پیش از انقلاب کشاورزی، موجودات انسانی – که در جوامع سازمان یافته در گوشه و کنار جهان زندگی می کردند- بر آن بودند که تقریباً همه چیز بین اعضای جامعه به اشتراک گذاشته شود. اما این تقسیمِ منابع از هیچکس یک وحشی نجیب – (وحشی نجیب، تعبیری است که از اندیشه ی ژان ژاک روسو درباره ی مردم جوامع ابتدایی صورت گرفته است. روسو بر این باور بود که ذات انسان به عنوان جزئی از طبیعت، نیک است و تنها جدایی او از طبیعت و حرکتش به سوی تمدن بوده است که وی را از این سرشت نیک جدا ساخته و به سوی بدی ها و شرارت ها سوق داده است. به نظر روسو نمونه ی انسانهای نیک سرشتِ طبیعی همان انسان هایی هستند که می توان آنها را در جوامع موسوم به ابتدایی مشاهده کرد) –  نمی ساخت. در مقیاس فراگیر و از نقطه نظر فرهنگی، الزام به تقسیم منابع عملاً مؤثرترین روش برای گونه ی اجتماعی شده ی ما بود تا احتمال خطر و زیان را به حداقل برساند.

اما از زمانی که جوامع انسانی شروع به کشاورزی و اهلی کردن حیوانات کردند، ماجرا به شکلی بنیانی دستخوش تغییر شد. با ایجاد ساختارهای سیاسی سلسله مراتبی، برقراری مالکیت خصوصی، ایجاد سکونت گاه های پرجمعیت، انجام تغییرات ریشه ای در جایگاه اجتماعیِ زنان و… جامعه به شکل دیگری سازمان یافت. تمامی این تغییر و تحولات بیانگر یک فاجعه ی مرموز برای گونه ی ما بود: جمعیت انسان مثل قارچ رشد کرد و به همان شکل کیفیت زندگی سقوط کرد. این تغییر مسیر به سمت کشاورزی، همانطور که جِرِد دایموند عنوان کرده است، «فاجعه ای بود که تا به امروز نتوانسته ایم از آن کمر راست کنیم.»
چندین دسته از شواهد و مدارک حاکی از آن است که اجدادِ ماقبل کشاورزی (ماقبل تاریخ) ما، در گروه هایی می زیستند که در آنها اکثر افراد بالغ به طور همزمان چندین رابطه ی جنسی داشتند. گرچه اغلب این رابطه ها سهل گیرانه بودند، اما بی هدف یا بی معنا نبودند. اتفاقاً برعکس، این رابطه ها تقویت کننده ی پیوندهای اجتماعیِ حیاتی ای بود که موجبِ حفظ همبستگی بسیار بالای جوامع با یکدیگر میشد.
شواهد بسیار محکمی در دست داریم که نشان می دهد آسانگیری و انعطاف پذیریِ ماقبل تاریخ با تمایلات جنسی انسان، هم اکنون نیز در اندام های ما، در عادات و رسومِ برخی از جوامع و در زوایای حیرت انگیزی از فرهنگ معاصر غرب انعکاس یافته است. ما نشان خواهیم داد که نحوه ی رفتار ما در اتاق خواب، ترجیحات و سلایق ما در زمینه ی پورنونگاری، تخیلات، رویاها و واکنشهای جنسیمان همگی حامیِ این درکِ تازه از سرشت جنسی انسان است.

سوألاتی که در این کتاب در جستجوی پاسخی برای آنها خواهیم بود از این قرارند:
۱- چرا «وفاداری جنسی بلندمدت» برای بسیاری از زوجها این اندازه دشوار است؟
۲- چرا اشتیاق جنسی غالباً رنگ می بازد، حتی در شرایطی که مهر و علاقه ی عمیق تری بر رابطه حکم فرماست؟
۳- چرا زنان مستعدِ ارگاسم های متعدد هستند، حال آنکه مردان در غالب اوقات پس از رسیدن به ارگاسم به سرعت از نظر جسمی تحلیل رفته و سپس میل و رغبت خود را به فعالیت جنسی از دست می دهند؟

پست های مرتبط

۴- آیا حسادت جنسی اجتناب ناپذیر است؟ به عبارتی، آیا بخش غیرقابل کنترلی از سرشت انسان است؟
۵- چرا بیضه های جنس نر در گونه ی انسان بسیار بزرگتر از بیضه های گوریل اما کوچکتر از بیضه های شامپانزه است؟
۶- آیا محرومیت جنسی می تواند ما را رنجور و بیمار کند؟ چگونه فقدان ارگاسم ها موجب یکی از متداول ترین بیماریها در طی تاریخ شد، و با این بیماری چطور برخورد شد؟

منبع: سرشت جنسی انسان: فراز و نشیب روابط جنسی از ماقبل تاریخ تا امروز/ کریستوفر ریان و ساسیلدا جِفا/ ترجمه ی مهبد مهدیان.

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها