دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روانشناسی احساسات

Beck-Ellis

احساسات نه تنها سهم بزرگی در روبرو شدن افراد در مقابل اتفاقات زندگی دارند بلکه نحوه کنترل آن نیز تاثیر بسزایی در ایجاد موقعیت هر فرد در اجتماع پیرامونش دارد. شناخت هر چه بیشتر احساسات و ریشه وجودی شان برای سلامت روانی ما اساسی است. روانشناس معروف امریکایی Paul Ekman  کار ما را آسان کرده است وقتی که ۶ احساس اصلی بشر ( ترس، انزجار، خشم، غم، شادی و شگفت زده شدن ) را از بقیه عمده تر یافته است. شناختن این واکنش های وجودی و دانستن تاریخچه درک آنها در علم روانشناسی می تواند به تک تک افراد کمک کند که راه های کنترل آنها را نیز در اختیار داشته باشند.

احساسات به نظر اغلب انسانها سرمنشا مشخصی ندارد، ما در حین بروز احساسات مثبت و منفی به هر توجیهی که بتوانیم پناه می بریم. به زمین و زمان فحش می دهیم و سوگند می خوریم که بروزِ ناخواسته احساسات ما ناشی از تربیت یا طبیعت ژنتیک است و یا شرایط غافلگیر مان کرده است و …

اجازه دهید سفری داشته باشیم در مسیر شناخت های خیلی کلی و قدم به قدم احساسات و ببینیم تعریف و تشخیص اعمال احساسی ما چگونه توسط علم روانشناسی تفسیر شده است. یا به عبارت دیگر شناختی داشته باشیم در باره این حقیقت کلی که روانشناسی چگونه به این درک رسید که ما قادر به کنترل احساسات اصلی مان نظیر حسادت یا ترس می توانیم باشیم.

نگاه علم روانشناسی در طی ۱۰۰ سال گذشته نسبت به احساسات و توانایی کنترل شان به شکل فاحشی تغییر و تحول یافته است. برای شروع، روانشناسانی که کمابیش بنیانگذاران این علم در امریکا نظیر William James معتقد بودند که واکنش های ما در مقابل پدیده های اطراف ناشی از احساسات ما نیست بلکه احساساتی نظیر خشم و نفرت و حسادت فقط علائم فیزیکی بدن ما هستند. تفسیر اولیه فوق، این روزها در مدارس و در سال اول دانشکده های روانشناسی با عنوان « جیمز – لانگ تئوری» به عنوان یک نظر در تاریخ روانشناسی تدریس می شود و البته مدت هاست که اشتباه بودن آن اثبات شده است.

بعدها نظر مشابه ولی مشخص تری توسط Walter Cannon  ابراز شد که منشا واکنش های احساسی ما در بخش تالاموس مغز قرار گرفته است و از آنجا همه به طور مثال حسادت و شگفت زدگی ما کنترل می شود. با این همه، خط اصلی افکار و درک روانشناسان بر این حقیقت استوار بود که احساسات قابل کنترل نیستند و برآمده از واکنش های غریزی و فیزیکی موجودات زنده هستند. در تئوری « Cannon-Bard» این تالاموس مغز افراد است که واکنش های احساسی را ایجاد می کند و خود ما نقشی در کنترل یا کم و زیاد کردن آنها به طور مستقیم نداریم. این نظریه نیز به دلیل نداشتن پایه های علمی رد شده است.

از دهه ۱۹۶۰ بود که اولین دیدگاه های مربوط به قابل کنترل بودن احساسات توسط دو روانشناس به نام های  Stanley Schachter  و Jerome Singer پا به عرصه وجود گذاشتند. نظریه ایی که با یک تحقیق بالینی نیز همراه بود. دو روانشناس فوق به جمعی از دانشجویان شرکت کننده در آزمایش گفتند که قرار است به آنها ویتامین داده شود و و از آنها خواسته شد که به رفتار واکنشی یک دانشجو در حین پاسخ دادن به سئوالات یک سنجش توجه کنند. آنها به شرکت کنندگان تحقیق نگفتند که به جای ویتامین به آنها مقدار کمی هورمون آدرنالین تزریق شده بود.

فردی که که مشغول پاسخگوی به یک سنجش در برابر دانشجویان بود برای بعضی از دانشجویان ادای خشمگین بودن را در آورده بود و برای بعضی دیگر وانمود می کرد که در آرامش و راحتی مشغول پاسخگوی به سئوالات است. دانشجویانی که شاهد عصبانیت او بودند احساس مشابهی برای شان ایجاد شده بود و به همان نسبت آنها که شاهد رفتار آرام بودن احساس مطبوعی داشتند.

با این آزمایش نشان داده شد که ترکیب داروی تحریک کننده آدرنالین و اتفاقات بیرونی دست به دست هم می دهند تا یک احساس نظیر خشم یا شادی شکل بگیرد. تفسیر عمومی تر این نگاه اذعان می کند که احساسات بشر متاثر از احساساتی است که در افراد و محیط پیرامون مشاهده می کنیم. نظریه ایی که در زبان عامیانه از آن به عنوان « جو زده شدن» یاد می کنیم. اگر در مراسم عزا و یا حتی عروسی شاهد جاری شدن اشک دیگران هستید ناخوداگاه کنترل اشک هایتان از دست شما خارج می گردد .

ولی درست پس از این مرحله بود که علم روانشناسی به فکر یافتن روش های افتاد تا به بشر بگوید لازم نیست در دام احساسات کنترل نشده یا جو زدگی قرار بگیریم. به تعبیری دیگر، مشکلات روحی و روانی و حتی ناهنجاری های رفتاری نظیر حسودی و خشونت و توهمات دلهره آور می توانند کنترل و شفا بیابند.روانشناسی در قدم بعدی به این شناخت نزدیک شد که افکار یک فرد به تنهایی قادر به ایجاد احساسات بد یا خوب هم می توانند باشند. این شیوه دیدن رفتار انسانی که اولین بار توسط Aaron Beck مطرح شده است به طور کامل با نظریات قبلی فاصله می گیرد.

Beck-Ellis
Beck-Ellis

با مطرح شدن نظریات روانپزشک امریکایی Aaron Beck مسیر شناخت و تعریف و حتی معالجه احساسات ناهنجار نظیر خشم، ترس و بویژه غم  کاملا عوض شد. مهمترین خصیصه تئوری وی در این نهفته بود که رفتار های احساسی را نتیجه تراوشات فکر انسان دانست. به این تعبیر که همه انسان ها به طور کلی به دو صورت به دنیای پیرامون می نگرند.

از نظر دکتر Aaron Beck نحوه دیدن و درک دنیا می تواند به تنهایی باعث ایجاد احساسات ناگوار شود. به عنوان مثال ریشه اصلی احساسی نظیر غم این است که مدام بر روی نکات ضعف و ناتوانایی ها تاکید می ورزد. به اعتقاد او، یک چهارچوب منفی و از پیش تعیین شده در ضمیر ناخوداگاه بعضی انسان ها وجود دارد که آنها را وا می دارد به دنیا و تجربیات زندگی با دیده منفی بنگرند.

لازم نیست افراد از نظر کلینکی رسماً و تماماً افسرده باشند تا به این احساس از خود، دنیا و آینده برسند. Aaron Beck  توضیح می دهد که برای مثال غمگین بودن نتیجه این باور است که فرد چیز مهمی را در زندگی از دست می دهد یا خشمگین بودن ناشی از این ذهنیت است که چیز مهمی از فرد گرفته شده است. یا تشویش افراد به خاطر این است که  فکر می کنند اتفاق بدی برای شان خواهد افتاد. مهم این است که بدانیم همه این واکنش های غیرواقعی ساخته و پرداخته ذهن بشر هستند

قدم بعدی در این زمینه را دکتر روانشناس Albert Ellis بر می دارد وقتی که خصوصیت ذهنی جدیدی را برای تشخیص احساسات ناهنجار تبیین می کند. او معتقد است بشر این قابلیت را دارد که در دنیای ذهنی خودش مجموعه ای از باید و نباید ها را خلق می کند نظیر اینکه من باید موفق شوم. من باید چیزی را که می خواهم به دست آورم و باید دوست داشته شوم.  طبیعتاً چون در واقعیت زندگی، موارد دست نیافتن ها زیاد است غم و افسردگی نتیجه بدیهی این مسیر درک و شعور می گردد.

از همین دوران ها است که نغمه های اولیه درمان بیماری های روحی نیز به گوش می رسد. روانشناسان از این به بعد تلاش شان را بر این واقعیت ادراکی تمرکز می بخشند که برای غمگین نشدن و تصحیح افکار افسرده، افراد بهتر است ذهنیت منفی و بایدهای ناسالم و غیرواقعی را کنار بگذارند. اگر پایه و قرار اصلی احساسات بر روی واقعیت های موجود باشد بر توانایی عبور از احساسات غیرمفید ما افزوده خواهد شد. روانشناسان از آن به بعد امیدوارند با تنظیم عقلانی واکنش افراد به آنها کمک کنند تا با مشکلات روحی خود کنار بیایند.

راه بسیار طولانی برای درک و تصحیح احساسات اصلی انسانی در پیش رو است. بی شک تحول داروها می توانند عدم تعادلِ فعل و انفعالات شیمیایی و یاخته های عصبی مغز را تا حدودی تنظیم کنند. از طرف دیگر، درک بیشتر و بهتر ذهنیت های از پیش تعیین شده که پایه و منشا احساسات غیرواقعی دارند باعث می شود که بخش قابل توجهی از نارسایی های روحی بشر شناخته و مهار شوند.

ماهان طباطبایی

منابع:

https://girlssblogdotcom.wordpress.com/tag/a-complete-guide-to-understanding-your-emotion/

https://www.psychologytoday.com/blog/fulfillment-any-age/201205

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها