نگاهی به اصلاح نژادی
گالتون، معتقد بود که ویژگیهای مطلوب انسانی، ویژگیهای ارثی هستند.
با اتکا به نظریه اصلاح نژادی، نازیها برنامه اُتانازی را سازماندهی کردند. هدف از این برنامه قتلعام مخفیانه بیماران معلولی بود که در مراکز درمانی آلمان بستری بودند.
فرانسیس گالتون، مخترع و آماردان، در دوران ویکتوریایی، پایهگذار دانش اصلاح نژادی انسان است؛ جنبشی که هدف آن حذف صفات ظاهرا نامطلوب از جمعیت انسانهاست. این باورها در اوایل قرن بیستم، با برگزاری اولین کنگره بینالمللی در این زمینه که در سال ۱۹۱۲ در لندن برگزار شد، محبوبیت بسیار زیادی پیدا کرد. در بین شرکتکنندگان چهرههای برجستهای مانند وینستون چرچیل و الکساندر گراهام بل، حضور داشتند. این مفهوم که کیفیت ژنتیکی نژاد بشر میتواند ارتقاء و بهبود پیدا کند، نهایتا منجر به بدترین فجایع قرن بیستم شد.
یوژنیک یا اصلاح نژادی چیست؟
نظریههای یوژنیک(اصلاح نژاد، بهنژادی)، بسیاری از سیاستهای سرکوبگرایانه آلمان نازی را شکل می دهند. یوژنیک یا بهداشت نژادی جنبشی علمی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گرفت. امروز «یوژنیک» را شبهعلم میدانند، اما در سالهای نخستین قرن بیستم از جمله علوم پیشرفته محسوب میشد. انجمنهای «یوژنیک» در اکثر کشورهای صنعتی، بهویژه در ایالات متحده، بریتانیا و آلمان، تأسیس شده و فعال بودند. سیاست عقیمسازی اجباری نازیها و قتلعام نهادینه و مخفیانه معلولان در برنامه موسوم به «اُتانازی» با اتکا به نظریات یوژنیک صورت گرفت.
نظریهپردازان «یوژنیک» بیمارهای اجتماعی جامعه مدرن را که شامل جرم و جنایت، بیماریهای روحی و روانی، اعتیاد به الکل، و حتی فقر میشد، ناشی از عوامل موروثی میدانستند. مدافعان این نظریه قبول نداشتند که این مسائل ناشی از عوامل محیطی، مثل شهرنشینی و صنعتیشدن لجامگسیخته اواخر قرن نوزدهم در اروپا و شمال آمریکا بود. آنها ترجیح میدادند با اتکا به «یوژنیک»، آنچه را که افت وضعیت سلامتی مردم و سقوط ارزشهای اخلاقی در سطح جامعه میدانستند، توضیح دهند.
نظریهپردازان «یوژنیک» سه هدف اصلی را دنبال میکردند. نخست، میکوشیدند خصوصیات «موروثی» را که موجب بیماریهای اجتماعی میشوند، شناسایی کنند. دوم، به دنبال راهحلهایی زیستشناختی برای این مسائل بودند و در نهایت، میکوشیدند تا تدابیر لازم برای حفظ سلامت عمومی و مقابله با این بیماریهای اجتماعی را تبلیغ و ترویج کنند.
تأثیرات بینالمللی نظریه یوژنیک
افراطیترین تفسیر از نظریههای «یوژنیک» در آلمان روی داد، اما دامنه نفوذ آن به هیچ روی به مرزهای این کشور محدود نشد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، انجمنهای «یوژنیک» در اکثر کشورهای صنعتی تأسیس شدند. این جنبش در دهههای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰، در اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا، با استقبال گستردهای همراه شد.
حمایت از اعضای شایسته جامعه پیامدهایی منفی به همراه داشت. برای نمونه، تلاش شد تا منابع اقتصادی را از آنهایی که «کمارزشتر» بودند، گرفته و در اختیار «شایستگان» جامعه بگذارند. مدافعان اصلاح نژادی همچنین افرادی را که از بیماریهای روحی و روانی رنج میبرند، هدف گرفتند. بسیاری از اعضای انجمنهای «یوژنیک» در آلمان و ایالات متحده تدابیری را تبلیغ و ترویج میکردند که هدف از آن انزوای بخشهایی از جامعه با تواناییهای ذهنی یا اجتماعی محدود بود. آنها کنترل و کاهش تولید مثل این افراد را با استفاده از عقیمسازیِ داوطلبانه یا اجباری، تبلیغ میکردند. نظریهپرداران اصلاح نژاد مدعی بودند که ارتباط مستقیمی بین ظرفیتِ ذهنی و اجتماعی پایینِ افراد و میزانِ فساد و بیبند و باری و جنایت در سطح جامعه وجود دارد.
همچنین اعضای جنبش «یوژنیک»، در آلمان و ایالات متحده، نژادهای «پستتر» و فقیر را خطرناک میدانستند. آنها بر این امر تأکید داشتند که این گروهها به دلیل عیب و نقصهایی که به ارث بردهاند، آلوده شدهاند. آنها معتقد بودند که این گروهها جامعه ملی را به خطر میاندازند و از منظر مالی نیز بار سنگینی بر دوش جامعه میگذارند.
اصلاح نژادی نازیها
پس از سال ۱۹۳۳، جنبش «یوژنیک» در آلمان در مسیر جداگانه و وحشتناکی افتاد. در سال ۱۹۱۴، این جنبش که به جنبش «بهداشت نژادی» در آلمان معروف بود، تفاوت زیادی با نمونههای انگلیسی و آمریکایی خود نداشت، اما اندکی پس از جنگ جهانی اول، نگرشی به مراتب تندروتر را در پیش گرفت. جنگ جهانی اول جنایت و کشتاری بیسابقه به همراه داشت. علاوه بر این، اقتصاد آلمان هم در دورانِ بینِ دو جنگ کاملاً ویران شده بود. این عوامل موجب افزایش تنش و تفرقه بین آنهایی شد که از منظر موروثی «ارزشمند» یا «بیحاصل» تلقی میشدند. برخی معتقد بودند آلمانیهایی از منظر موروثی ارزشمند هستند که در میدانهای جنگ جان باختهاند، در حالی که آلمانیهای «بیحاصل» در زندانها و بیمارستانها به زندگی خود ادامه داده و از امکاناتِ رفاهی نهادینهشده دولت بهره برده بودند. چنین استدلالهایی در دوران جمهوری وایمار و در اوایل حکومت نازیها اوج گرفتند، و بر پایه همین حرفها هم بود که اصلاح نژاد از طریق عقیمسازی توجیه شد، و ارائه خدمات بهداشتی و رفاهی به معلولان و نیازمندان رو به کاهش گذاشت.
بسیاری از سیاستهای نژادپرستانه آلمان نازی بر پایه تفکرات بهداشت نژادی شکل گرفتند. پزشکان بسیاری از این سیاستها پیروی کردند و آنهایی را که نازیها «بیمار ارثی» میدانستند، از بین بردند؛ افرادی که دارای ناتوانیهای ذهنی، جسمی یا اجتماعی بودند. نازیها بر این باور بودند که این افراد بار ژنتیکی و مالی بزرگی را بر دوش جامعه و دولت گذاشتهاند.
مقامات نازی تصمیم گرفتند امکان تولید مثل این «بیماران ارثی» را کنترل کنند. یکی از اولین تدابیر اصلاح نژادی آنها «قانون پیشگیری از تولد فرزندان مبتلا به بیماریهای وراثتی» (موسوم به قانون سلامت موروثی) بود که در سال ۱۹۳۳ به تصویب رسید. همچنین قانون عقیمسازی اجباری در مورد ۹ معلولیت و اختلالِ روانی، از جمله اسکیزوفرنی و عقبماندگی ارثی به اجرا گذاشته شد که در نتیجه آن، ۴۰۰ هزار آلمانی عقیم شدند. «قانون بهداشت زناشویی» نیز که در سال ۱۹۳۵ به تصویب رسید، با اتکا به همین عقاید اصلاح نژاد شکل گرفت. این قانون ازدواج افراد مبتلا به مواد ژنتیکی خطرناک یا پست را با آریاییهای سالم آلمانی ممنوع میکرد.
اولین قانون عقیمسازی
این قانون که برخی از معلولان را از بچه دار شدن منع میکرد، در سال ۱۹۰۷ در ایالت ایندیانا در ایالات متحده آمریکا وضع شد. حدود ۷۰ هزار نفر به اجبار عقیم شدند تا اینکه نهایتا این کار در دهه ۱۹۷۰ متوقف شد. این ایده اصلاح نژادی در آلمان نازی با اشتیاق و تعصب بسیار زیاد مورد توجه قرار گرفت؛ آنها ابتدا یک برنامه عقیمسازی مشابه را اجرا کردند و سپس در جنگ جهانی دوم و در هولوکاست ۶ میلیون مرد، زن و کودک یهودی را به قتل رساندند.
کار گالتون فراتر از اصلاح نژادی بود
او اولین کسی بود که یک نمودار آب و هوایی را ترسیم کرده و یک «نقشه زیبایی» از بریتانیا ایجاد کرد و در آن زنان را از درجه «جذاب» تا «زشت و زننده» رتبهبندی کرد. گالتون به اینکه پسرعموی چارلز داروین، پدر تکامل بود، افتخار میکرد و در دهه ۱۸۸۰ واژه اصلاح نژاد را با ترکیب دو کلمه «خوب-Well» و «زاده شده-born» ابداع کرد. ایدههای اولیه او با الهام از اثر معروف داروین در مورد منشا گونهها بود، که نظریه انتخاب طبیعی او را مطرح میکرد.
به گفته گالتون او اصلاح نژادی را دنبال کرد تا به نژادها و خونهای برتر یا مناسبتر شانس بیشتری برای غلبه بر نژادهایی بدهد که شایستگی کمتری دارند. او همچنین گفت: « این کار باید مانند جنگی مقدس بر علیه آداب و رسوم و تعصباتی که به کیفیت جسمی و اخلاقی نژاد ما آسیب میرساند، دنبال شود.»
در واقع گالتون میخواهد از یک طرف یکسانسازی در جامعه را ایجاد کند و از سوی دیگر رویای بهبود و اصلاح نژاد بشر را دارد. او فکر می کند با یک دو دو تا چهار تای ساده، می تواند به شکوفایی اصلاح نژادی دست یابد. ایدههای گالتون توسط انجمن آموزش اصلاح نژاد که در سال ۱۹۰۷ در بریتانیا تاسیس شد، مورد توجه قرار گرفت. آنها کمپینی برای عقیمسازی و محدودیت ازدواج با افراد ضعیف ایجاد کردند تا از انحطاط جمعیت بریتانیا جلوگیری کنند.
یک سال پس از مرگ گالتون، کنگره بینالمللی اصلاح نژاد با حضور جمعی در سال ۱۹۱۱ برگزار شد. از جمله سخنانی که در این کنفرانس مطرح شد، ادعایی بود که افراد طبقه فقیر و کارگر را در دسته افراد حقیر و پست قرار میداد. چرچیل بعنوان وزیر کشور، پیشنویسهای اولیه قانون نقص روانی را نوشت که در سال ۱۹۱۳ به قانون تبدیل شد. این قانون اجازه عقیم سازی ناخواسته افرادی را میداد که به نظر میرسید «ناتوان ذهنی» هستند، اما اساسا هیچ برنامهای برای عقیمسازی اجباری را شامل نمیشد. با اینحال در ایالات متحده عقیمسازی اجباری در ۳۲ ایالت با جدیت و تعصب دنبال میشد.
انتقاد اصلی وارد به سیاستهای بهنژادی این است که صرف نظر از اینکه از سیاستهای منفی یا مثبت استفاده شود، آنها بسیار مستعد سوءاستفاده هستند؛ زیرا معیارهای انتخاب ژنتیکی توسط هر گروهی که در آن زمان قدرت سیاسی داشته باشد تعیین میشود.
برای درک بیشتر این موضوع می توانید فیلم Never Look Away (هرگز رویت را برنگردان) را تماشا کنید.