دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

معنا برای انسان

آرتور یانوف

انسان طبیعی یا سالم در پی یافتن معنای زندگی نیست، چون معنای زندگی از احساس سرچشمه می گیرد. هرقدر انسان زندگی اش را احساس کند، به همان نسبت زندگی اش معنا میابد. روان رنجوری که مجبور بوده است در کودکی بر وقایع فجیع و تلخ زندگی خود چشم فرو ببندد، مجبور است بطور خوداگاه یا ناخوداگاه به دنبال معنا باشد.

روان رنجوری که به دنبال روان درمانی است تلویحا به دنبال یافتن معنایی برای زندگی است. این کار نیز به جستجویی طولانی تبدیل می گردد. انسان طبیعی فقط کشف ساده ای کرده است و آن کشف این است : معنای زندگی چیزی قابل کشف و شناخت نیست، بلکه تنها باید آن را احساس کرد.

تنش چنان دستگاه احساسی را کرخت می کند که انسان ها نه تنها از نظر رفتاری تبدیل به روان رنجور می شوند، بلکه حس چشایی و بویایی شان نیز مختل می گردد. به همین دلیل برخی روان رنجوران برای اینکه بتوانند مزه غذا را احساس کنند مجبورند مقدار زیادی ادویه به آن بیفزایند. به نظر مزلو روان رنجوری بیماری عدم کارایی است. انسان روان رنجور در شکوفا ساختن خود دچار نقصان شده است.

زمانی که شخص بتواند خواسته ها و نیازهای اولیه اش را بدون وحشت از دست دادن عشق و محبت تجربه کند، بودن خود را تجربه کرده است و زمانی که نتواند این نیازها را تجربه کند به قول اگزیستانسیالیست ها بودن را از دست داده است.

برای تبدیل شدن به چیزی که واقعا هستی باید چیزی بشوی که در گذشته مجاز به بودنش نبوده ای. اگر درمانگر به بیمار درباره رفتاری که او در اتاق درمان از خود نشان می دهد بینش های لازم را ارائه دهد، همان مشکلات همیشگی که دامنگیر هر فرایند بینشی است بوجود خواهد آمد ، به این معنا که بیمار بینش را جذب خواهد کرد و با رفتاری نسبتا عاقلانه و کمتر تکانشی ، با ترسی کمتر و یا خصومتی کمتر نسبت به درمانگر به روان رنجوری ادامه خواهد داد.

آرتور یانو
آرتور یانوف

من فکر میکنم انجام هرکاری با بیمار بجز کمک به او برای احساس دردش، خیانت به اوست.

درمانگری که فکر می کند با مهربانی و رفتاری دوستانه، بیمار غمگین و در حال گریه خود را در آغوش می گیرد و در حالی که می کوشد او را آرام سازد، این جملات را بر زبان می راند : عزیزم اتفاقی نیفتاده ، من پیش تو هستم ، همه چیز روبراه می شود ، خواهی دید. این نوع رفتار مادرانه باعث سد کردن احساسات شده و مانع ادراک و احساس از طرف بیمار می شود، دردی که در نهایت، بیمار برای سالم شدن باید آن را تجربه کند. این ممکن است باعث شود بیمار احساس نکند تنهاست و به او آرامش ببخشد و این واقعیت معمول بسیاری از روان رنجوران است.

ارامش بخشیدن به بیمار از طرف درمانگر باعث بوجود آمدن تجربه ای بی محتوا خواهد شد که در آن درمانگر مهربان، خود جزیی از تلاش بیمارگونه بیمار می شود. درمانگر به جای اینکه بیمار را وا دارد احساس تنهایی و انزوا کند، به او کمک می نماید از احساساتش بگریزد. درمانگر این کار را می کند تا بیمار آنچه را که والدینش از او دریغ کرده اند، احساس کند. در این مرحله برخلاف گرمی درمانگر، این محبت، رنج را افزایش می دهد و به بیمار بجای احساس ناامیدی خود ، امیدی غیر واقعی را به درمانگر منتقل می کند و در نتیجه هر امیدی برای معالجه از بین می رود. با جایگزینی طلب عشق و احترام از درمانگر بجای نیازهای واقعی اش به یک پدر و مادر خوب، بیمار همان مسیر همیشگی خود را طی می کند.

به نظر من تجربه روان درمانی متداول خود به تنهایی، باعث مداومت بیماری می شود در صورتی که او برای معالجه باید این واقعیت را احساس کند که هرگز والدینش به او کمک نکرده اند.

پست های مرتبط

درمان اولیه
روش درمان اولیه به طور ضمنی اشاره به این دارد که ما با خود آگاه کردن احساسات و نیازهای ناخود آگاه می توانیم آنها را درک کرده و تغییر دهیم. درمان اولیه معتقد است ، خود آگاهی نتیجه احساس کردن است ، صرفا با اشراف به نیازها نمی توان مشکلی را حل کرد به این دلیل که نیازها در کپسولی در مغز جای ندارند. آن نیازها باید جسمی احساس شود ، اگر مساله اینطور نباشد ، در آن صورت هیچ نوع بیماری روان تنی وجود نخواهد داشت. اگر حقیقیت داشته باشد که تنش ، نیاز اولیه اغنا نشده است و در سرتاسر سیستم یافت می شود ، بنابراین واضح است که نیازها جسمی می باشد. علاوه بر این نیازها نه تنها باید در کلیتی جسمی تجربه شوند ، بلکه باید همانطور که در گذشته بوده اند بازسازی گردند.

درمانگر اولیه نباید به هیچ سنگر دفاعی مجهز باشد. او باید کاری کند که درد اولیه در وجود بیمارش فوران کند. به یاد دارم در روزهای اولی که با صحنه های اولیه آشنا می شدم. در حال گفتگو با پسر جوانی بودم که گریه می کرد و می گفت که زندگی اش چه تراژدی بوده است. به او گفتم نگاه کن تو فقط بیست سال داری. یک زندگی کامل در مقابل توست. من با این کار او را از نیازش به احساس تراژدی بیست سال گذشته دور می کردم. زمانی که درمانگر خود مسلح به مکانیسم های دفاعی است ممکن است بطور خودکار وسوسه شود، بیمار را آرام کرده و به او اطمینان خاطر ببخشد در صورتی که باید عکس این کار انجام شود و بیمار باید مجبور شود، دردش را عیان سازد.
درمانگر اولیه باید خودش خالی از هرگونه درد سد شده ای باشد و خودش درمان اولیه را پشت سرگذاشته باشد.

روان پریشی
جنون زمانی به سراغ فرد می آید که دیگر قادر به ادامه روان رنجوری نیست. رنجی که روان پریش تحمل می کند بینهایت عظیم است. زیرا خود واقعی و همچنین خود غیر واقعی او مورد قبول واقع نشده اند. وقتی شخص پارانویید می شود خود غیر واقعی به علت فشارهای درونی نمی تواند به زندگی ادامه دهد و فرو می ریزد.

یکی از دلایلی که مردم سرسختانه به تنفر می چسبند، این است که: آنها حس می کنند، زمانیکه نفرتشان از بین برود،، مجبورند با درد خود مواجه شوند.  (James Arthur Baldwin (۱۹۲۴ –۱۹۸۷ 

 منبع : روان شناسی رنج / نویسنده: آرتور یانوف / مترجم: زهرا ادهمی / ناشر: دایره

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها