دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

هدف معنا درمانی

درد و رنج زمانی پایان می‌یابد که به معنا برسیم

آموزه معنا درمانی این است که این ما نیستیم که از زندگی می پرسیم، چرا؟ بلکه این زندگی است که از ما می پرسد و معنای لحظه ها را از ما می خواهد.

ویکتور فرانکل

در تعریف روان درمانی گفته شده است که: روان درمانی استفاده سیستماتیک (نظامدار) از یک رابطه انسانی می باشد تا بوسیله آن تغییرات درازمدت در تفکر، احساس و رفتار فرد ایجاد گردد. 

همچنین طبق تعریف ولبرگ، روان درمانی، درمان مشکلاتی با ماهیت عاطفی است؛ برای نیل به اهداف زیر:

  • ۱- برطرف کردن، تغییر دادن یا متوقف کردن علایم
  • ۲- مداخله در الگوهای نابهنجار (غیرنرمال) رفتار و تقویت رشد و تکامل جنبه های سالم و مثبت شخصیت

ریشه های معنا درمانی به نوعی به کارهای آلفرد آدلر بر می گردد. آدلر اولین روانشناسی است که در مورد معنا در زندگی به بحث پرداخت. او در سال ۱۹۳۱ کتاب معنای زندگی را نوشت. ویکتور فرانکل رهبر اصلی معنی درمانی و رولو می از بزرگان وجودگرایی به خاطر وارد کردن این مبحث به روانشناسی، نسبت به آدلر ابراز دین کرده اند.

در یک جمع بندی می توان گفت که هدف معنا درمانی توانا ساختن افراد برای کشف معنای منحصر به فرد خودشان می باشد. معنا درمانی می کوشد تا حدود اختیارها و آزادی های فرد را ترسیم کند. معنا درمانی رفتاری اختیاری برای غلبه بر خلاء وجودی است و عبارت است از: کمک به افراد برای یافتن معنا در زندگی خود.

معنا درمانی می کوشد تا به فرد کمک شود که در زندگی خود هدف و منظوری را جستجو کند، هدف و منظوری که متناسب وجود و هستی وی بوده، برای او معنا داشته باشد. معنا درمانی کمک می کند تا فرد به عالی ترین فعالیت حیاتی ممکن دسترسی پیدا کند. در تکمیل آنچه گفته شد می توان از این جمله فرانکل استفاده کرد: معنا درمانی بر توانا ساختن بیماران برای غلبه بر مثلث غم انگیز زندگی یعنی درد، گناه و رنج تمرکز می کند. 

اگر چه فرانکل مدلهای درمانی خود را به شکل منظمی ارائه نداده است، اما در نحوه رویارویی با فرد مبتلا به خلاء وجودی، سعی در افزایش آگاهی وجودی فرد داشته، و بینش وی را نسبت به محدودیت زندگی و اهمیت مسؤولیت پذیری از طریق فنون اختصاصی خود ارتقاء می دهد.

انسان با خلق معنا ثابت می کند که ارزش و توانایی تحمل رنج هایش را دارد و قادر است در مقابل سرنوشتش بایستد و آن را به سمت و سوی درستی هدایت کند. بنابراین فرد باید سعی کند نگرش و دید خود را نسبت به اتفاقات و دردها تغییر دهد و باور کند این ذهن ماست که رویدادها و حوادث را ناگوار و غیر قابل تحمل می سازد و یا برعکس آنها را تنها مسیرهایی از زندگی بداند که باید از آنها گذر کند.

این در حالی است که اگر پذیرفتن اتفاقات برایش خالی از هر گونه معنایی باشد، فرد به راحتی تبدیل به آدمی منزوی، افسرده و منفعل می شود، اما اگر همین فرد قادر باشد در اوج مشکلات معنایی برای رنج ها و دردهایش پیدا کند، آنگاه از این رنج و درد صدمه نمی بیند و پذیرش این حالت با افسردگی همراه نمی شود، حتی آرامش درونی را با خود برای فرد می آورد.

معنا درمانی می کوشد تا حدود اختیارها و آزادی های فرد را ترسیم کند. هدف معنا درمانی توانا ساختن افراد برای کشف معنای منحصر بفرد خودشان می باشد. معنا درمانی می کوشد تا به فرد کمک شود که در زندگی خود هدف و منظوری را جستجو کند، هدف و منظوری که متناسب وجود و هستی وی بوده برای او معنا داشته باشد.

شولای بر این باور است که معنا درمانی با چهار پیام به انسانها، در جهت معنایابی کمک می کند:

  • ۱- ما معنوی هستیم: این بعد، نوش داروی معنا درمانی است. قدرت مبارزه جویی انسان در اینجا فعال شده و بر موقعیت های جاری زندگی غلبه می کند تا تغییر مطلوبی که شفا بخش و زندگی بخش است را ایجاد نماید.
  • ۲- ما منحصر به فردیم: همیشه موقعیت ها و فرصت هایی هست که یکتایی خود را تجربه کنیم. در روابط اجتماعی، در خلاقیت و امثال آن. شاید کاری خلق کرده ایم که شاهکار نباشد ولی بالاخره ما آن را انجام داده ایم.
  • ۳- ما متعالی کردن خود را تمرین می کنیم: قدم گذاشتن در جهت پیشرفت، تلاش به سوی اهداف ارزشمند و تعامل با سایر انسان ها را آغاز کنیم و با این روش معنای زندگی را تحقق بخشیم.
  • ۴- ما نگرش خود را تغییر می دهیم: ما با رنج بردن گریزناپذیر مواجه می شویم و قادر به تغییر دادن موقعیت نیستیم، ولی قادریم زاویه دید خود را تغییر دهیم

ویکتور فرانکل

معنایابی رنج ها

تعارضات و تنش در حد متعادل، عادی و نشانه سلامت است و حتی درد و رنج ممکن است سبب پیشرفت گردد. دکتر فرانکل، گاهی از بیماران خود که از اضطراب ها و دردهای کوچک و بزرگ رنج می برند و شکوه می کنند می پرسد، «چرا خودکشی نمی کنید؟».

او اغلب می تواند از پاسخ بیماران خط اصلی روان درمانی خویش را بیابد. در زندگی هر کسی، چیزی وجود دارد. در زندگی یک نفر عشق وجود دارد که او را به فرزندانش پیوند می دهد؛ در زندگی دیگری، استعدادی که بتواند آن را بکار گیرد؛ در زندگی سومی، شاید تنها خاطره های کشداری که ارزش حفظ کردن دارد. یافتن این رشته های ظریف یک زندگی فرو پاشیده، به شکل یک عزت نفس استوار، از معنا و مسئولیت، هدف و موضوع مبارزه طلبی «لوگوتراپی» است.

آدمی فقط تماشاگر هستی نیست، بلکه بازیگری در متن مجموعه حیات نیز هست. و برخلاف همه جانداران «نه فقط هست، بلکه فهمی دارد از آن که کیست و مسئولیتی دارد برای آن که هست» انسان تنها موجود مختاری است که حقیقت «وجودی» او بر اساس مسئولیتش تفسیر و تعبیر می شود.

نگرانی فرانکل احساس پوچی و بی معنایی و تهی بودن زندگی از لحظات سرشار است. لذا به نظر وی «احساس خلاء وجودی» مشکل اصلی بحران های روانی است و نشانه اصلی آن بی میلی است. علت ایجاد و ظهور مشکلات روانی از دیدگاه لوگوتراپی، تعارض و کشمکش بین غرایز نیست، بلکه حاصل از برخورد ارزشهاست. در این زمان تعارضات اخلاقی و ناکامی نقش اصلی دارند. مانند آرزوی داشتن زندگی پرمعنا و سرخوردگی ناشی از نرسیدن به این آرزو. لوگوتراپی به جای ریشه یابی علل ناهوشیار مسائل، (بطور صادقانه و خستگی ناپذیر) با  مسائل روانی فرد برخورد می کند و ناتوانی فرد را در پیدا کردن معنا و مسئولیت زندگی خویش، بر اثر ناکامی در معناطلبی می داند.

اگر رنج جزء لاینفکی از زندگی است پس باید معنایی در رنج نهفته باشد و اگر انسانی بتواند به رنج خود معنا دهد، آن رنج دیگر آزار دهنده نیست. انسان ها، همواره درگیر موقعیتها و مواجهات متعددند و با مسئولیت و تعهد خویش می توانند از پس این تراژدی ها برآیند و پیروز شوند. اما همین تراژدی رنج، بستری است که فرد را پخته و آبدیده می کند. و به این جهت به این مکتب عنوان لوگوتراپی یا معنا درمانی داده شده است.

معنای زندگی

آلبرت کامو در افسانه سیزیف مدعی است که «در حقیقت فقط یک سؤال جدی وجود دارد و آن این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟»

آلبرت اینشتین نیز بر این باور است که: «انسانی که زندگی اش را بی معنا می بیند، نه تنها بیچاره است، بلکه دشوار بتوان گفت که شایسته زیستن است».

به گفته فرانکل، جست و جوی معنایی برای زندگی و نیز پرسش درباره اینکه آیا چنین معنایی وجود دارد، حق ویژه انسان است. این جست وجو نشان از درستی و صمیمیت عقلی دارد. معناجویی حقیقتا نیاز ویژه ای است که قابل تنزل به سطح دیگر نیازها نیست و با درجه کم یا زیاد در همه انسان ها وجود دارد. گرچه زیگموند فروید نوشته است: «لحظه ای که شخص در مورد احساس یا ارزش زندگی به تحقیق بپردازد، بیمار است»، ولی به عقیده فرانکل، شخص به این وسیله انسانیت خویش را متجلی می سازد. این برای انسان یک موفقیت انسانی است که درصدد یافتن معنای زندگی باشد. حتی سؤال کردن در این مورد که آیا اصلا معنایی در کار هست یا نه، یک موفقیت انسانی است.

پس اراده معطوف به معنا نه تنها نمایانگر انسانیت بشر، بلکه، معیار مطمئنی برای سلامت روان نیز به شمار می رود. افزون بر این، شواهد به دست آمده حاکی از آن است که بی معنایی و بی هدفی نشانگر ناسازگاری هیجانی است.

حال چگونه می توانیم معنایی بیابیم؟ فرانکل سه رهیافت اصلی را مورد بحث قرار می دهد:

رهیافت نخست، یافتن معناست از طریق ارزش های تجربی (experiential values)، یعنی تجربه کردن چیزی یا کسی که به شخص ارزش می دهد. این رهیافت مشتمل بر حالات اوج گیری(peak-experiences) یا تجارب زیبایی شناختی است؛ از قبیل مشاهده اثر هنری یا مشاهده شگفتی های طبیعت. مهمترین نمونه ارزش های تجربی، عشقی است که ما به انسان دیگری می ورزیم. از رهگذر این عشق ورزی می توانیم به معشوق خود این توانایی را بدهیم که معنای زندگی اش را وسعت بخشد و ما هم با چنین عملی می توانیم معنای مختص خودمان را وسعت دهیم. فرانکل می گوید: عشق هدف غایی و برترین هدفی است که بشر در آرزوی آن است.

دومین شیوه یافتن معنا از طریق ارزش های خلاق (Creative Values) است. این عقیده سنتی اگزیستانسیالیستی است که بر طبق آن، شخص با درگیر شدن در برنامه ها و نقشه هایش، یا در برنامه و طرح زندگی خود، به معنا می رسد. این شیوه مشتمل بر خلاقیتی است که در هنر، موسیقی، نویسندگی، اختراع و غیره مشاهده می شود. فرانکل خلاقیت را (همچون عشق) کارکرد ناخودآگاه معنوی، یعنی وجدان، می داند. خردگریز بودن(irrationality) یک محصول هنری، به همان شهودی می ماند که به ما امکان می دهد تا خیر و نیکی را بشناسیم.

سومین شیوه یافتن معنا، ارزش های گرایشی (attitudinal Values) نام دارد که فقط عده اندکی از آن بهره دارند. ارزش های گرایشی مشتمل اند بر فضایلی(Virtues) چون: شفقت، شجاعت، شوخ طبعی و غیره. اما مشهورترین نمونه ای که فرانکل می آورد، عبارت است از یافتن معنا از طریق رنج بردن. با یافتن معنا می توان رنج را با وقار و متانت تحمل کرد. فرانکل خاطرنشان می کند که اشخاص به شدت بیمار، اغلب فرصتی برای تحمل شجاعانه رنج ندارند و بدین سان، مانع از بروز نوعی وقار و متانت در خود می شوند. فرانکل در کتاب انسان در جست وجوی معنا می گوید: «هر چیزی را می توان از انسان گرفت، اما یک چیز را نه: آزادی انتخاب راه خویش را.»

منابع :

  1. معنا درمانی(مبانی و کاربردهای معنادرمانی‌) اثر ویکتور فرانکل و ترجمه مهین میلانی
  2. انسان در جستجوی معنا، ترجمه نهضت صالحیان، مهین میلانی
  3. روانشناسی کمال، دوان شولتس، ترجمه گیتی خوشدل
۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها