دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

ویکتور فرانکل

خلاء وجودی پدیده ی گسترش یافته قرن بیستم است

رنج، بخش غیرقابل انکار زندگی است، اگر چه به شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد.

فرانکل

ویکتور امیل فرانکل(۱۹۰۵–۱۹۹۷) روانپزشک اتریشی، عصب‌شناس، و پدیدآورنده معنادرمانی (لوگوتراپی) است. معروف‌ترین کتاب او، انسان در جستجوی معنا، روایت تجربیات او در دوران فاجعه‌باری است که به عنوان یک یهودی در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی حضور داشت و در خلال آن، او به اهمیت معنای زندگی برای انسان در سخت‌ترین شرایط می‌پردازد.

ویکتور فرانکل در ۱۹۰۵ در وین به‌دنیا آمد. در دوران دبیرستان او مشتاقانه آرای فیلسوفان طبیعی را مطالعه می‌کرد. در ۱۶ سالگی مکاتباتش را با فروید آغاز کرد و یکی از دست‌نوشته‌هایش را در حیطه روانکاوی برای او فرستاد که این دست‌نوشته سه سال بعد در نشریه بین‌المللی روانکاوی چاپ شد. فرانکل یک سال بعد، فروید را ملاقات کرد اما به مرور زمان، گرایشهای نظری‌اش به آرای آدلر نزدیک‌تر شده بود.  او در سال ۱۹۲۵ مقاله‌ای را در نشریهٔ بین‌المللی روانشناسی فردی منتشر کرد و در آن با تمرکز بر مفاهیم معنا و ارزش به بررسی تفاوت‌های فلسفه و روانشناسی پرداخت.

پدر ویکتور فرانکل مردى پر ابهت و منضبط و مادرش هم زنى خوش قلب و دیندار بود. ویکتور پسرى استثنایى و فوق العاده کنجکاو بود. حتى در چهارسالگى مى دانست که مى خواهد پزشک شود. وی در سال ۱۹۳۰ موفق به دریافت درجه لیسانس پزشکی شد و در سال ۱۹۴۲ درجه دکتری(PHD) خود را از دانشگاه وین کسب کرد. بین سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۳۸ فرانکل در بیمارستان روانی وین به عنوان رئیس بخش خودکشی زنان مشغول به کار شد و در سال ۱۹۳۸ که آلمان به اتریش حمله کرد، او به طور خصوصی کارش را به عنوان عصب‌شناس و روان‌پزشک شروع کرده بود.

فرانکل به علت یهودی بودن در سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ به وسیله نازیها ابتدا در آشویتس و سپس در اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی شد. تجارب او در این اردوگاه‌ها موجب شد مکتب جدیدی را در روانشناسی بنیان‌گذاری کند که معنا درمانی یا لوگوتراپی نامیده می‌شود.

فرانکل پس از طى کردن دوران اسارت، سرانجام در ۱۹۴۵ از اردوگاه رهایى پیدا کرد و به وین رفت. آنجا بود که متوجه شد بهترین عزیزانش از دنیا رفته اند. اگرچه بسیار تنها و شکسته بود، سرپرستى یکى از مراکز عصب شناسى وین را پذیرفت و تا ۲۵ سال در آن سمت ماند.

ویکتور فرانکل

فرانکل در ۱۹۴۷ با دخترى به نام الى ازدواج کرد که قدرت او را براى مقابله با مسائل و دشواری هاى جهان، دو چندان مى ساخت. در ۱۹۴۸ در رشته فلسفه دکترا گرفت و در رساله اش به تحلیل و بررسى رابطه میان روانشناسى و دین پرداخت. همان سال استادیار عصب شناسى و روان پزشکى در دانشگاه وین شد. در ۱۹۵۰ انجمن پزشکى براى روان درمانى اتریش را بنیاد نهاد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. پس از آنکه به درجه استادى ارتقا یافت در محافل بیرون از وین نیز به سرعت شهرت پیدا کرد. فرانکل تا سال ۱۹۹۰ یعنى تا ۸۵ سالگى به تدریس در دانشگاه وین ادامه داد.

او یک کوهنورد قهار بود و لیسانس خلبانى اش را زمانى گرفت که ۶۷ سال داشت. در ۱۹۹۲ دوستان و اعضاى خانواده اش به افتخار وى مؤسسه ویکتور فرانکل را تأسیس کردند. فرانکل در ۱۹۹۵ زندگینامه خود نوشته اش را به پایان رساند و در ۱۹۹۷ آخرین اثرش «انسان در جست وجوى معنى غایى» را بر پایه تجربیات دیرینه اش منتشر ساخت.

خلاء وجودی انسان امروزی

به نظر فرانکل، خلاء وجودی پدیده گسترش یافته قرن بیستم است. آنچه که انسان معاصر را تهدید می کند بی معنایی آشکارش از زندگی است.

امروزه مردم بیش از هر زمان دیگر، شیوه ها و وسایل گوناگون زندگی کردن را در اختیار دارند، اما معنایی برای آن که چگونه زندگی کنند را در اختیار ندارند. بقا برای چه چیزی باید باشد؟ این سؤال انسانهای این قرن است. تکنولوژی ما را از نیاز به استفاده از مهارتهای بقا محروم ساخته است و جامعه در واقع به همه نیازها پاسخ می دهد و آنها را برآورده می سازد بجز یکی، «نیاز به معنی زندگی».

محرک اصلى انسان، کسب لذت و پرهیز از درد نیست، بلکه یافتن معنایى است در زندگى. فرد آماده رنج کشیدن است، به شرط آنکه معنا و مقصودى در آن رنج بیابد.

بشر تنها با رفاه زندگی نمی کند، مهمترین مسأله اینست که با احساس بی معنایی در زندگی مقابله شود. چرا که در نسل جوان بیش از دیگران زوال و بیهودگی سنت ها ظاهر می شود. این مطلب بیانگر از بین رفتن سنتها و عامل مهمی در بروز خلا وجودی است. انسان برخلاف حیوانات، غریزه های بشری وی او را وادار به انجام کاری نمی کند و بر خلاف انسانهای قدیمی، سنتها و ارزشهای سنتی راهنمای عمل وی نیست، در نتیجه نمی داند چه می خواهد بکند. گاهی کاری را که دیگران انجام می دهند تقلید می کند یا هرکاری را که دیگران از وی می خواهند، انجام می دهد. از طرف دیگر، انسانهایی نیز هستند که در شرایط متضاد حتی در شرایط خیلی بد خوشنود به نظر می رسند. دلیلش چیست؟

ویکتور فرانکل

در زندگی یک نفر، عشق وجود دارد که او را به فرزندانش یا هرکس یا هرچیز مورد علاقه وی پیوند می دهد. در زندگی دیگری، استعدادی که بتواند آن را بکار بگیرد، در زندگی دیگری شاید تنها خاطراتی که ارزش حفظ کردن دارد، او را به خود مشغول می سازد. یافتن رشته های ظریف یک زندگی فروپاشیده به شکل یک تصویر استوار از معنا و مسئولیت، هدف و موضوع مبارزه طلبی معنادرمانی (لوگوتراپی) است.

به اعتقاد یالوم: معنا از کارهای پر معنا سرچشمه می گیرد. در زندگی معنا مسئول تعهد و درگیر شدن است. یکی از تلاشهای معمول بسیار جدی برای حل مسئله تنهائی یکی شدن و تعهد به دیگری است یعنی فرد خود را در دیگری مستحیل می کند.

دیدگاه فرانکل

از دیدگاه او زندگی جاده پرپیچ و خمی است، پشت هر پیچ داستانی قرار دارد. داستانی نیمه نوشته که اگر چه برخی از قسمتهای آن بر ما تحمیل می شود اما در نهایت این ما هستیم که با زاویه دید خود به این قسمتها شکل می دهیم. همه ما در زندگی گرفتار شرایطی می شویم که خود به وجود آورنده آن نبودیم، بیماری، مرگ عزیزی یا … درست است که در به وجود آمدن آنها آزاد نبودیم اما قادریم در مقابل مصیبت، خود تصمیم بگیریم که تسلیم شویم یا در مقابل آن قد علم کنیم. انسان زیر سلطه شرایطی که با آن روبرو می شود قرار ندارد بلکه این شرایط است که مطیع عزم اوست.

از دید فرانکل در هر مصیبتی معنایی نهفته است، اگر بپذیریم که جهانی که ما در آن زندگی می کنیم جهان مفاهیم و نشانه هاست، هر رویدادی پیامی است برای انسان هوشیار تا آن را خوب ببیند و پیام نهفته اش را درک کند. اگر افراد میدان دید خود را وسعت دهند تا معنا و ارزش نهفته شده در آن مصیبت را ببینند آن گاه قادر خواهند بود شجاعانه آن را بپذیرند و با آن مبارزه کنند و وقتی به پذیرش برسند می توانند به وظایف و مسئولیت های خود رسیدگی کنند.

انسان باید دریابد غم ها و مرگ است که واقعیت بودن و زندگی را توجیه می کند و وجود انسان را شکوفا می سازد و او را به تعالی می رساند پس باید اینها را از دریچه دیگری نگاه کرد.

ویکتور فرانکل

فرانکل اغلب به مراجعانش اطمینان می داد که: «ناامیدی بیماری نبوده و نوعی موفقیت محسوب می شود. این موضوع علامت عمق فکری فرد است و به هیچ وجه به سطحی بودن وی مربوط نمی شود، بلکه همین نقطه آغاز برای یافتن معناست».

این همان نقطه ای است که هر جامعه به آن نیاز دارد. افراد در اجتماع نیاز دارند برای زندگی خود معنایی را پیدا کنند، اگر نتوانند این معنا را پیدا کنند دچار خلاء وجودی می شوند که منشاء اغلب ملالت ها و بی حوصلگی هاست که روزگار ما به شدت از این خلاء رنج می کشد و ما آن را به شکل افسردگی ها و وابستگی به داروهای روانگردان و خشم می بینیم.

افراد یک اجتماع برای امرار معاش، گذران زندگی یا طی مسیر عمر فعالیت های مختلفی را انجام می دهد اگر این فعالیتها هدفمند نباشد بعد از مدتی حتی در اوج موفقیت دچار سرخوردگی و افول می شود. این بی انگیزگی و سرخوردگی ناشی از فعالیت اشتباه نیست بلکه از نبودن هدفی مشخص که در راستای معنایی کلی و نگاه عمیق به زیستن است ناشی می شود.

فرانکل از رهگذر تجربیات خود در برخورد با حوادث مرگبار زندگی، در صدد است این حس را در روان فرد ایجاد کند که او «مسئول زندگی» خویش است و در توصیف تجربه اش می گوید: «در متن گرفتاری ها، سختی ها و زندانیها کوشیدم تا دلیلی برای خود و این مرگ تدریجی بیابم. در این تلاش بر ضد نومیدی و مرگ، ناگهان دیدم روانم گویی غلاف اندوه را شکافته است. دریافتم که روانم از این دنیا و زندگانی بی معنا اوج گرفت». در واقع او در پی برجسته کردن بعد انسانی و شخصیتی انسان بوده است.

از نظر او آنچه انسان را از سایر موجودات ممتاز می گرداند، همین داشتن معنا در زندگی است. معنا در زندگی مثل آهن رباست و وضع روانی آدمی همچون ذرات آهن. وقتی در زندگی فرد، معنایی وجود نداشته باشد، هر بخشی از وجود او پراکنده و گریزان است و حلقه اتصال دهنده این زنجیره ها با آمدن معنا، پیوند می خورد و نابسامانی های زندگی از نبود معنا ریشه می گیرد.

فرانکل می گوید: «زندانی ای که ایمان به آینده را از دست داده است، آینده اش محکوم به تباهی بود و انسان تنها با چشم امید داشتن به آینده است که می تواند زنده بماند»

اختلاف دیدگاه فرانکل با دیگران

اختلاف با فروید: فروید روان نژندی را حاصل سرکوب کشش‌های غریزی می‌داند که سوپر ایگو به ایگو تحمیل کرده است. در حالی که فرانکل این را کافی نمی‌داند و تعارضات روانی را تنها دلیل روان‌نژندی نمی‌شمارد.

اختلاف با آدلر: آلفرد آدلر روان‌نژندی را نتیجه محدودیت ایگو در برابر حس مسئولیت بیان می‌کند. روان‌شناسی فردی آدلر از انگیزه «تلاش برای کمال» سخن می‌گوید. اما فرانکل انسان بودن را در آگاه بودن و مسئول بودن و در جستجوی معنایی برای زندگی بودن، می‌داند. وی دو مکتب فرویدی و آدلری را مکمل هم می‌شمارد.

اختلاف با رفتاردرمان‌گران: فرانکل اعتقاد دارد چون رفتار درمان‌گران آدمی را مانند حیوانان و به صورت ماشین فیزیولوژیک تحلیل می‌کنند، آزادی اراده و انتخاب را در انسان نادیده می‌گیرند. اما در لوگوتراپی به بعد معنوی انسان اهمیت داده می‌شود.

منابع:

  1. فرانکل، ویکتور. انسان در جستجوی معنی، معنی درمانی چیست. ترجمهٔ دکتر نهضت فرنودی، مهین میلانی.
  2. دوآن، شولتس. روان‌شناسی کمال، الگوی شخصیت سالم. ترجمهٔ گیتی خوشدل. تهران: نشر نو.
  3. کری، جرالد؛ نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی، ترجمه : یحی سید محمدی؛ انتشارات ارسباران .
۳ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوزان
۱۴۰۰/۰۲/۱۰ ۰۰:۳۴

آنچه مرا در جستجو هایم در گوگل به این مقاله رساند. مطالعه کتاب ” هر بار معنای زندگی را فهمیدم، عوضش کردند” بود. برای من خیلی جالب بود که در صفحه ١٣٨ کتاب، نظر و دیدگاه ویکتور فرانکل با فروید و آلفرد آدلر مقایسه شده بود، مانند پایان این مقاله . مقاله مفیدی بود. به امید روزی که بتونم آنچه فرانکل به آن معتقد بوده را در زندگی ام عملی کنم . 🙏🏻