دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

دوگانگی های وجودی انسان

دوگانگی های وجودی جزئی از رویکرد روانکاوی انسانگرای فروم است

از دید اریک فروم، جدایی انسان از دنیای طبیعی، احساس تنهایی و در نتیجه اضطراب بنیادی را به ارمغان می‌آ‌ورد.

اریک فروم

اریک فروم(۱۹۴۷) معتقد بود انسان ها، بر خلاف سایر حیوانات، از وحدت با طبیعت دل کنده اند. آنها هیچ غریزه ای برای سازگار شدن با دنیای متغییر ندارند؛ در عوض، آنها قابلیت استدلال کردن را فرا گرفته اند، حالتی که فروم آن را تنگنای انسان می نامد. 

انسانها به این دلیل دچار این تنگنای اساسی می شوند که از طبیعت خود جدا شده اند و با این حال، توانایی آن را دارند که از خودشان و وجود منزوی شان آگاه باشند. بنابراین، توانایی استدلال کردن انسان هم نعمت است و هم اسباب بدبختی. این توانایی از یک سو امکان زنده ماندن را به افراد می دهد، اما از سوی دیگر، آنها را وادار می سازد، بکوشند دوگانگی های حل نشدنی اساسی را حل کنند.

فروم اینها را دوگانگی های وجودی (Existential dichotomies) نامید، زیرا در عمق وجود انسان ریشه دارند. انسانها نمی توانند از این دوگانگی های وجودی خلاص شوند؛ آنها فقط می توانند متناسب با فرهنگ و شخصیت فردی شان به این دوگانگی ها واکنش نشان دهند.

دوگانگی‌های وجودی‌، همچون سکه، دو روی متفاوت دارند؛ این دوگانگی‌ها، هم اسباب زبونی و شوربختی انسان را فراهم می‌کنند و هم امکان توانایی زنده ماندن را به انسان می‌دهند. این دوگانگی‌های وجودی، شامل :

  1. دوگانگی‌های بین زندگی و مرگ
  2. کوتاه بودن زندگی (علیرغم طراحی هدف توسط خود انسان برای خودش)
  3. تنهایی انسان

اریک فروماولین و اساسی ترین دوگانگی بین زندگی و مرگ است. خودآگاهی و منطق به انسانها می گوید که آنها خواهند مرد، اما آنها می کوشند این دوگانگی را با فرض کردن زندگی پس از مرگ نفی کنند، تلاشی که در واقعیت، منتهی شدن زندگی به مرگ را تغییر نمی دهد.

دومین دوگانگی وجودی این است که انسانها قادرند هدف خودپرورانی کامل خودشان را تجسم کنند، اما در عین حال، می دانند که زندگی برای رسیدن به این هدف، خیلی کوتاه است.

فقط در صورتی که فراخنای عمر فرد به اندازه فراخنای بنی آدم بود، او می توانست در رشد انسان که در جریان تاریخ روی می دهد، مشارکت کند(اریک فروم، ۱۹۳۷، ص ۴۲). برخی افراد سعی می کنند این دوگانگی را با فرض کردن این موضوع حل کنند که دوره تاریخی آنها به پیشرفت های بشریت مفتخر است، در حالی که سایرین تداوم رشد بعد از مرگ را فرض می کنند.

سومین دوگانگی وجودی این است که انسانها در نهایت تنها هستند، با این حال، نمی توانند این انزوا را تحمل کنند. آنها از خودشان به عنوان افراد مجزا آگاه اند و در عین حال، معتقدند خوشبختی آنها به متحد شدن با انسانهای هم قطارشان بستگی دارد. اگر چه افراد نمی توانند مسئله تنهایی در برابر اتحاد را به طور کامل حل کنند، اما باید در این راستا تلاش کنند یا اینکه خطر دیوانگی را بپذیرند.

مشکل زیر بنایی ما، یافتن راه حلی برای دوگانگی هستیمان و یافتن اشکال تازه ای برای پیوند با طبیعت، با دیگران و با خودمان است. تمام هستی بشر با این گزینش گریز ناپذیر میان بازگشت و پیشرفت، بازگشت به زندگی حیوانی یا رسیدن به مرحله زندگی انسانی مشخص می شود. شور و شوق و نیازهای ما متوجه یافتن راهی برای حل این مساله اساسی است.

پست های مرتبط

نیازهای انسان از دید اریک فروم

شاید فروم پیوند روان‌کاوی و روان‌شناسی وجودی را در توصیف این دوگانگی‌ها آغاز کرده باشد. اما آنچه مهم است نگاه فروم به نیازهای انسان است. او نیازهای انسان را ارتباط، تعالی، ریشه‌دار بودن، درک هویت و معیار جهت‌یابی معرفی می‌کند.

۱- اولین نیاز انسان، نیاز به ارتباط یا نیرویی برای پیوستن به فرد یا افراد دیگری است. فروم فرض می‌کند که افراد به هر طریقی با دنیا ارتباط برقرار می‌کنند و این طرق شامل سلطه‌پذیری، قدرت و عشق است.

۲- دومین نیاز انسان تعالی است. انسان‌ها برخلاف حیوانات به‌وسیله نیاز به تعالی، رو به جلو حرکت می‌کنند. این نیاز به صورت میل به فراتر رفتن از وجود منفعل و رسیدن به تفکر و هدفمندی و آزادی تعریف می‌شود.

۳- سومین نیاز وجودی نیاز به ریشه‌دار بودن است. زمانی‌که انسان‌ها به صورت گونه مجزایی تکامل یافتند؛ زادگاهشان را در دنیای طبیعی از دست دادند. در عین ‌حال توانایی‌شان در تفکر، آنها را قادر ساخت تا دریابند که بدون زادگاه بی‌ریشه‌اند.

۴- درک هویت، چهارمین نیاز انسان است. یعنی توانایی انسان‌ها در آگاه بودن از خودشان به‌عنوان موجودی مجزا و متفاوت، نیاز چهارم انسان را تشکیل می‌دهد. افراد بدون درک هویت نمی‌توانند سلامت عقل خود را حفظ کند و این تهدید، انگیزشی نیرومند را برای افراد تأمین می‌کند تا برای کسب هویت تقریبا دست به هر کاری بزنند. 

۵- آخرین نیاز انسان در تفکر فروم، معیار جهت‌یابی(frame of orientation) است. انسان‌ها به خاطر جدا شدن از طبیعت به نقشه مسیر، یعنی معیار جهت‌یابی نیاز دارند تا راه خود را در این جهان پیدا کند. انسان‌ها بدون چنین نقشه‌ای سرگردان خواهند شد و نمی‌توانند به صورت هدفمند و با ثبات عمل کنند.

منابع:

  1. فیست و فیست، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی.
  2. اریک فروم. گریز از آزادی، ترجمه عزت‌الله فولادوند.
۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کریمیان
۱۳۹۴/۰۸/۲۹ ۰۸:۵۴

مارکس برآنست که تضاد بین نوع انسان و خود انسان ، در جوامع طبقاتی که موجب از خود بیگانگی و سرخوردگی می شود ؛ او را بسوی دوگانگی شخصیت و فریب و خود فریبی می کشاند ، انسان را وا می دارد یکی خودش باشد ،یکی برای جامعه ، یا بدیگر سخن ، روابط میان انسانها را به به روابط سالوسانه بدل می کند .
احساسات شریف و بزرگ منشانه هرگاه به سرحد نهائی برسد نتایجی ببار می آورد که با ثمرات بزرگ ترین معایب قابل قیاس است ، اما در عین حال بزگ ترین داعیه و فسون ساز جهان همیشه بهمان سادگی باقی خواهد ماند . انسان در جامعۀ طبقاتی سربازی است که بر لب پرتگاه می رقصد ، در آنجا هیچ چیز کامل نیست ، مگر بد بختی . ثروت این گواهینامۀ گستاخی ، در دست بورژوازی حتی وسیله ای می شود که با ایجاد انجمن های دون کیشوتی خیریه ، تیره روزی انسان را وسیله سرگرمی و مشغولیت و ارضاء حب ذات خود کند. به نقل از کتاب خانواده مقدس مارکس و انکلس