دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

پارادوکس مغز دوپاره

آیا ما دو مرکز آگاهی کاملا متفاوت درون یک کاسه سر داریم؟

مغز دوپاره

یکی از مهم ترین ویژگی های ساختاری -عملکردی ذهن انسان، وجود دو مغز کاملا متفاوت در درون یک جمجمه است. اگر به هر دو مغز، آزادی عملکردی داده شود، خواهید دید که شما به جای یک ذهن، دارای دو ذهن کاملا مستقل هستید، که هر یک جداگانه سعی در کنترل شما دارد.

مغز پستانداران دارای دو نیمکره است، که هر یک از این دو نیمکره فرآیندهای عصب شناختی، مربوط به سمت مخالف بدن را تحت کنترل دارند. این دو نیمکره از طریق فیبرهای عصبی موسوم به جسم پینه ای(Corpus callosam) به یکدیگر مرتبط هستند و از طریق همین ارتباطات عصبی تمام فعالیت های خود را با نیمکره دیگر هماهنگ می کنند.

جسم پینه‌ای بخشی از مغز پستانداران است که وظیفه پیوند دو نیمکره مغزی راست و چپ را دارد. این بخش گسترده‌ترین بخش سفید مغز است. به طور کلی در یک شخص سالم، مغز به صورت یک کل به هم پیوسته عمل می‌کند و داده‌های یک نیمکره از راه جسم پینه‌ای به نیمکره دیگر راه می‌یابد. این ارتباط هر چند در پردازش اطلاعات بسیار مفید است؛ ولی گاه مانند برخی از انواع صرع مشکل‌آفرین است؛ زیرا یک حمله صرعی که در یک نیمکره مغز آغاز شده‌ است با عبور از این پل، تمام مغز را تحریک می‌کند؛ لذا در برخی بیماران، جراحان اقدام به قطع جسم پینه‌ای می‌کنند. این افراد را «دوپاره مخ» می‌نامند.

دکتر راجر اسپری(Roger sperry) از انیستیتو تکنولوژی کالیفرنیا(Caltech) برای نشان دادن اینکه دو نیمکره مغز رونوشت های دقیق یکدیگر نیستند بلکه عملکردهای کاملا متفاوتی دارند، در سال ۱۹۸۱ برنده جایزه نوبل فیزیولوژی-پزشکی شد.

دکتر اسپری برای کمک به کنترل تشنج های بیماران مبتلا به صرع، دست به یک فرآیند جراحی جالب زد، او ارتباطات عصبی بین دو نیمکره مغز مبتلایان را کاملا از بین برد، با این کار او جلوی حلقه بازخوردی امواج الکتریکی بین دو نیمکره مغز مبتلایان به صرع را گرفت. نخست به نظر می رسید که این بیماران مغز دوپاره، کاملا عادی هستند، آنان هوشیار بودند و می توانستند به گفتگو بپردازند، انگار نه انگار که چیزی رخ داده! ولی تحلیل دقیق در مورد این افراد نشان داد که چیزی در مورد آن ها بسیار متفاوت است.

معمولا نیمکره های مغز یکدیگر را تکمیل می کنند، چون اندیشه ها بین این دو نیمکره رفت و آمد می کنند. مغز چپ بیشتر تحلیلی و منطقی است، در حالی که مغز راست بیشتر کل نگر و هنری است. مغز چپ غالب است و تصمیم های پایانی را می گیرد. فرمان ها از راه جسم پینه ای به مغز راست می آیند، ولی اگر این راه ارتباطی قطع شود، معنایش این است که مغز راست اکنون از چنگ خودکامگی مغز چپ رهایی یافته. حال دیگر مغز راست می تواند خواسته های خود را داشته باشد، حتی در تضاد با مغز چپ. خلاصه آنکه دو خواسته می توانند درون یک جمجمه عمل کنند، گاهی در کشاکش برای کنترل بدن. چنین چیزی وضعیتی عجیب درست می کند که در آن دست چپ(در کنترل مغز راست) مستقل از خواسته هایتان، شروع به کار می کند انگار که تکه ای بیگانه است.

موردی مستند هست که در آن مردی می خواست همسرش را در آغوش بگیرد، ولی نفهمید که دست دیگرش کاملا هدفی متفاوت داشت، ناگهان مشتی نثار صورت زن شد، یا مثلا یک گزارش از زنی هست که می خواست لباسی را با یک دست بردارد اما دید که دست دیگرش لباسی کاملا متفاوت را برداشت. گاهی افراد با مغز دوپاره، می اندیشند که در فیلمی کارتونی زندگی می کنند که در آن یک دست برای کنترل کردن دست دیگر کلنجار می رود، پزشکان گاهی این سندروم را “سندروم دکتر استرنج لاو”(Strangelove syndrome) می نامند. برگرفته از نام فیلمی که در آن یک دست با دست دیگر می جنگید.

پس از مطالعات فراوان بر روی بیماران مبتلا به مغز دوپاره، سرانجام دکتر اسپری به این نتیجه رسید که در مغز ما دو ذهن عملیاتی کاملا متفاوت وجود دارد. او نوشت که هر نیمکره سیستم آگاه مستقلی است، که دست به کار درک کردن، اندیشیدن، به خاطر سپردن، تعقل و … می کند. در واقع همگی این فرآیندها در هر دو نیمکره چپ و راست به شکل موازی و حتی ناسازگار با هم اجرا می شوند.

دکتر مایکل گازانیگا از دانشگاه کالیفرنیا آزمایش جالبی طراحی کرد. او از مغز چپ(مغز متکلم) بیمار مغز دوپاره پرسید، که بعد از فارغ التحصیلی می خواهد چه کند؟ بیمار پاسخ داد که می خواهد نقشه کش شود. اما زمانی که همین سوال را از مغز لال(راست) بیمار پرسید، مغز راست به کندی هجی کرد: راننده مسابقه ای. مغز راست در بی خبری مغز چپ غالب، مخفیانه نقشه دیگری برای آینده داشت.

گویا همگی در کاسه سرمان زندانی زبان بریده ای داریم؛ با شخصیت، بلند پروازی و خودهوشیاری کاملا متفاوت از موجودیتی روزمره که می اندیشیم خودمان هستیم. شاید دو نمیکره مغز ما اعتقادات متفاوتی داشته باشند، مثلا راماچاندران، عصب شناس، سخن از بیمار مغز دوپاره ای می گوید، که وقتی از وی پرسیده شد که فرد باورمندی است یا خیر؟ پاسخ داد: خیر. اما نیمکره دیگر مغز می گفت بله! اگر این فرد بمیرد تکلیف او چیست؟ آیا یک نیمکره به بهشت می رود و نیمکره دیگر به جهنم؟!

بنابراین طبیعی است که شخصی با مغز دوپاره می تواند هم بی خدا و هم کاملا خدا گرا باشد، اگر از او بپرسید، او به شما اعتقاد نیمکره چپش را خواهد گفت، چون نیمکره راست عاجز از سخن گفتن است. به واقع در مغز ما دو دنیای کاملا متفاوت وجود دارد، دنیاهایی که هر یک جداگانه برای ما تصمیم می گیرند.

 

۱ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

4 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نگین
۱۳۹۵/۰۱/۱۵ ۰۶:۳۶

آیا این مغز دوپاره می تواند تناقض استنتاجی نیز ایجاد کند ؟ یعنی هم زمان هر دو مغز یک مساله را ( مساله علمی ) به دو نحو متفاوت حل کنند ؟

مادر
۱۳۹۹/۰۳/۰۸ ۰۰:۵۶

سلام. پسر من ۳ سال و نیمس. به صورت مادر زادی جسم پینه ای مغزو نداره😓تازه امروز متوجه شدم. ایا این مورد همین مغز دوپاره هست؟ چیکار می تونم براش بکنم؟