دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مفهوم طرحواره

الگوهای شکل‌گرفته و تکرارشونده را تله‌های زندگی یا طرحواره می‌نامند.

تله های زندگی یا همان طرحواره، یک الگوی منفی است که در دوران کودکی یا نوجوانی شکل می گیرد. این الگو در سراسر زندگی تکرار می شود و تغییر آن مشکل است.

طرحواره

کلمه طرحواره در حوزه های پژوهشی مختلف به کار برده شده است. طرح واره به طور کلی به عنوان ساختار، قالب، یا چهارچوب تعریف می شود. در فلسفه قدیم یونان، منطقیون رواقی، مخصوصا فروسیپوس (۲۰۶ ق.م)، اصول منطقی را در قالب طرحواره استنباط، مطرح می کردند. طرحواره در نظام فلسفی کانت درک و دریافت نقطه اشتراک تمام عناصر یک مجموعه تعریف می شود. این واژه همچنین در نظریه ی ریاضی مجموعه ها، هندسه جبری، تحلیل ادبی، برنامه ریزی کامپیوتری نیز به کار برده شده است(یانگ،۲۰۰۳).

مفهوم طرحواره ها در حوزه روانشناسی ریشه در کارهای روانشناسان رشد شناختی و به ویژه کارهای پیاژه دارد. از این دیدگاه طرح واره ها، الگو های شناختی انتزاعی هستند که تعبیر و تفسیر اطلاعات را هدایت و باعث حل مسایل می شوند (یانگ و دیگران ۲۰۰۳).

تله زندگی یا طرحواره در دوران کودکی و نوجوانی شکل می گیرد و به ما دیکته می کند که چگونه فکر کنیم، واکنش نشان دهیم، چگونه احساس و رفتار کنیم. ما در بزرگسالی دقیقا مشابه آنچه در کودکی بر ما گذشته است واکنش نشان می دهیم. وقتی که در زندگی ما یک تله زندگی فعال می شود، ما دقیقا احساسی مشابه آنچه در بچگی داشتیم را تجربه می کنیم و به صورت کاملا ناخودآگاه مشابه روشی که در بچگی داشتیم، با اتفاقات برخورد می کنیم.

یانگ

از نخستین دهه های قرن بیستم واژه طرحواره به متون روانشناسی راه یافت. به نظر می رسد “پارتلت” اولین کسی بود که مفهوم طرحواره را در روانشناسی و در گستره حافظه مطرح کرد. بعدها طرح واره کم کم در گستره های مختلف روانشناسی جایگاه ویژه ای یافت(کاویانی و صلواتی،۱۳۸۹).

آدلر اولین بار اصطلاح طرحواره را به کار برد و معتقد بود طرح واره های ناسالم و روان نژند زیر بنای سبک زندگی به شمار می روند و سبب آسیب روانی می شوند (اسپری، ۱۹۲۹، به نقل از صاحبی و حمید پور، ۱۳۸۳).

جفری یانگ میگوید: ما در کودکی به شیوههای متفاوت آسیب دیدهایم؛ آسیبهایی مثل طردشدن، انتقاد، سرزنش، بدرفتاری، بیتوجهی، محرومیت عاطفی و حتی مراقبتهای بیش از حد. نکته‌ جالب اینکه ما تمایل داریم این الگوهای نهادینهشده را در وجودمان حفظ کنیم؛ چون با داشتن این الگوها  احساس امنیت میکنیم.

ما تمایل داریم که دردها و رنج های دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. این مسئله یکی از بینش های عمیق در روان درمانی تحلیلی است. فروید به این پدیده، اجبار به تکرار می گفت. فرزند یک فرد میگسار با کسی ازدواج می کند که میگسار است. کودکی که در دوران کودکی اش با بدرفتاری اطرافیان رو به رو شده است با فردی بددهن، گستاخ و پرخاشگر ازدواج می کند یا اینکه خودش از دیگران سو استفاده می کند. فردی که در دوران کودکی اش آزار جنسی را تجربه کرده است، در بزرگسالی ممکن است در دام روابط آشفته و بی هدف بیفتد. کودکی که تحت سلطه ی دیگران بوده است، ممکن است در دوران بزرگسالی به شدت دیگران را کنترل کند.

در واقع هر کسی با متوسل شدن به روش های محکوم به شکست، به تداوم این الگوهای منفی دامن می زند. در دوران بزرگسالی، شرایط و موقعیت هایی ایجاد می کنیم که شبیه به شرایط و موقعیت های دوران کودکی مان است.

منظور از تله زندگی، تمام روش هایی است که باغث باز آفرینی شرایط دوران کودکی مان می شود.

پست های مرتبط

روانشناسان اجتماعی انواع مختلفی از طرح واره ها را مطرح می کنند:

  1. طرحواره های خود
  2. طرحواره های ارتباطی

طرحواره های خود عبارتند از توصیفات شناختی سازمان یافته ای از خود، یا به عبارتی آن ساختارهای معنایی دانش فرد در مورد خودش و دیگران هستند(جوکلین، ۱۹۹۷، به نقل از حقیقت منش، ۱۳۸۶).

طرحواره های ارتباطی نیز از دیدگاه بالدوین (۱۹۹۲) ساختارهایی هستند که قواعد موجود در الگوهای بین فردی را تبیین می کنند. آنها شامل یک طرحواره در مورد خود یک طرحواره در مورد دیگری هستند و متن نمایشنامه می شوند(حقیقت منش، ۱۳۸۶).

طرحواره ها را می توان این گونه تعریف کرد: باورهای عمیق و تزلزل ناپذیری که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در ذهنمان شکل گرفته اند.

نظریه پردازان شناختی – رفتاری، طرح واره را به عنوان الگوی ثابتی از :

  1. توجه انتخابی به محرک
  2. ترکیب محرکها برای ایجاد یک شکل قابل شناسایی و آشنا
  3. مفهوم بندی کل موقعیت تعریف می کنند(کاسن، ریسک و ریور، ۲۰۰۲، به نقل از حقیقت منش ۱۳۸۶).

این ساختارهای شناختی اطلاعات مختلف در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیت ها را ترکیب کرده و به آنها معنی می دهند.(بک و فریمن، ۱۹۹۰، چکولین،۱۹۹۷، به نقل از حقیقت منش).

در حوزه شناخنت درمانی بک معتقد است انسانها بر مبنای عقاید درونی خود یک سری قوانین و معیار به نام طرحواره ها برای خود تدوین می کنند ، که این طرحواره ها به عنوان الگو های فکری نحوه ادراک و تفسیر تجربه ها را مشخص می کنند(شارف، ۱۳۸۱).

آلفرد آدلر معتقد بود، بسیاری از افراد از طریق قدرت طلبی با کار شدید احساس حقارت را جبران می کنند ، افرادی که خود را ضعیف می پندارند با رفتار پرخاشگرانه به جبران می پردازند. الگوی طرحواره مدار اهمیت زیادی برای رفتارهای جبرانی قایل است، بعنوان مثال : بدنسازی(ضعیف بودن، مردانه نبودن) – وابستگی در روابط(بی پناهی) – وسواس پول جمع کردن (شکست، معمولی بودن، خاص نبودن) – دلربایی(جذاب نبودن ، دوست داشتنی نبودن).

سگال بر اساس نتایج به دست آمده از چندین پژوهش این تعریف را از طرحواره ارائه می دهد: “اصولی که بر اساس واکنش ها و تجارب گذشته شکل گرفته اند و نوعی پردازش دائمی و مستمر را ایجاد کرده و به این وسیله ادراکات و ارزیابی های حوزه ای را نیز جهت می دهند(سگال، ۱۹۹۸، به نقل از رحیمیان۱۳۸۷).

میلون (۱۹۹۱) معتقد است، طرحواره ها قوانین دقیقی هستند که ناظر بر پردازش اطلاعات و رفتار می باشند. در حقیقت آنها به فرایندهای شناختی هوشیار مانند توجه، رمزگردانی، به یاد سپاری و استنباط جهت می دهند (سگال، ۱۹۸۸؛ به نقل از رحیمیان،۱۳۸۷).

تست آنلاین طرحواره یانگ

۲.۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ابراهیم زارعی
۱۳۹۸/۰۴/۲۷ ۰۸:۰۸

مطلب بسیار مفید و موجز هست ، سپاسگزارم .