مفاهیم مهم در نظریه یونگ
ساختار روان از دید روانشناسی تحلیلی کارل یونگ
برخی از مفاهیم مهم نظریه یونگ در مورد روان انسان شامل، نقاب، ایگو، عقده، سایه، تصویر آنیما و آنیموس، کهن الگو و غرایز است.
۱- نقاب(Persona)، نمای بیرونی شخصیت فرد است، وسیله سازگاری با جهان بیرون است. نقاب واسطه بین ایگو و دنیای واقعی است. پرسونای ما با توجه به نقش هایمان تغییر می کند. برای نمونه، یک مرد تصویر ویژه ای را از خود به همکاران حرفه ای خویش و تصویر دیگری را به فرزندان خود عرضه می کند. به گفته یونگ، نقاب شخصیتی روش سازگاری فرد با دنیاست یا رفتاری است که فرد در مواجهه با دنیا اتخاذ می کند.
در واقع جامعه است که پرسونا یا نقاب خاصی را به فرد تحمیل می کند. اگر تأثیر جامعه شدید باشد ضخامت این ماسک زیادتر می شود و آدمی استقلال شخصیت خود را از دست می دهد و به شکلی که جامعه خواسته است در می آید، بنابراین دیگر نمی تواند هدفها و آرزوهای واقعی خود را دنبال کند و آنها را تحقق بخشد.
هر کار و حرفه ای نقاب شخصیتی خود را دارد، منتهی خطر آنجاست که مردم با نقاب شخصیتی خود یکی می شوند، استاد دانشگاه با کتاب درسی خویش و آوازه خوان با نوع صدای خویش. با کمی مبالغه می توان گفت نقاب شخصیتی چیزیست که شخص واقعا نیست، اما خود او و دیگران می پندارند که هست.
پرسونا(نقاب) تا جایی که توازن شخصیت را بهم نزند، می تواند رشد یابد اما این امر نباید به قیمت حذف اجزای دیگر شخصیت تمام شود. تفاوت میان اشخاص سالم و ناسالم این است که اشخاص ناسالم خود را نیز همراه دیگران فریب می دهند. شخص سالم می داند چه وقتی چه نقشی را بازی کند و در همان حال طبیعت راستین خود را بشناسد.
۲- ایگو(Ego) ساختاری از شخصیت است که شامل عملکردهای دفاعی، ادراکی و اجرایی میشود. هر آنچه فرد از خود می داند را ایگو می نامیم. خودآگاهی در ایگو جای دارد، البته تمام فعالیتهای ایگو خودآگاه نیستند. ایگو به معنای طیفی از فعالیتهای روانی از جمله قضاوت، تحمل کردن، سنجیدن واقعیت، کنترل کردن، برنامهریزی، دفاع، فرآوری اطلاعات، کارکرد عقلانی و حافظه است.
ایگو تشخیص میدهد چه چیزی واقعیت دارد. ایگو به ما کمک میکند که به افکارمان انسجام دهیم و معنای آنها را و جهان اطرافمان را درک کنیم. ایگو نماینده بخشی از روان است که آن را خرد مینامیم، بر خلاف اید(نهاد) که محل احساسات اولیه است.
ایگو در حقیقت سه ارباب دارد: جهان خارج، اید و سوپر ایگو. وظیفهاش آن است که بین غرایز بدوی و واقعیت موازنه برقرار کند، در حالی که رضایت اید و سوپرایگو را برآورده میسازد. نگرانی اصلیاش محافظت از شخص است و اجازه میدهد برخی از تمناهای اید محقق شوند، ولی تنها زمانی که پیامد آن اعمال، ناچیز باشد. بدین سبب ایگو که امیال خود را از اید میگیرد و به واسطه سوپر ایگو محدود میشود و توسط واقعیت پسزده میشود، در برآوردن هماهنگی و تعادل بین نیروهای روانی تقلا میکند و به سادگی دچار اضطراب میشود.
۳- عقده(complex)، مجموعهای از عواطف، افکار، ادراکات و خاطرههایی هستتند که در ناخودآگاه شخصی جای دارند و حاصل تجربههای هر فرد در زندگی، مخصوصاً دوران کودکی وی میباشد. عقده روانی شامل مجموعهای از اندیشه، افکار و هیجانات ناهوشیار حول موضوع واحدی میشود که در شرایط و موقعیتهای مرتبط، در غالب رفتارها و تکانههایی خاص بروز مییابد. مثلا وقتی کسی از عقده حقارت رنج میبرد در تمامی موقعیتهایی که یک مرجع قدرت یا نیروی برتر وجود داشته باشد، رفتارهایی برآمده از این دغدغه ذهنی را در پیش میگیرد، مثل اینکه از موضع ضعف برخورد کند یا با یک مکانیسم دفاعی وارونه خود را برتر از آنچه که هست، نشان دهد.
یک عقده زمانی فعال میشود که یک بستر زمینه ساز هیجانی و اخلاقی مرتبط با آن ایجاد شده باشد، مثلا همان کسی که عقده حقارت دارد با قرار گرفتن در موقعیتهای رقابتی بیشتر افکار ناکار آمدش فعال میشود و زمانی که این عقدهها به صورت مکرر فعال شوند، انواع اختلالات روانی به سراغ فرد میآیند.
به نظر یونگ، با وجود اینکه عقده نمودار ناتوانی آدمی است، داشتن عقده بالضروره به معنای حقیر بودن انسان صاحب عقده نیست. داشتن عقده به این معناست که در آدمی چیزی نابسامان و ناسازگار وجود دارد که میتواند انگیزه کوشش و تلاش بیشتر آدمی در راه پیشرفت و تعالی شود و فراهم آورنده امکانات تازه برای تکامل و تعالی وی باشد.
۴- سایه(Shadow)، از صفات و احساساتی که نمی توانیم در خود بپذیریم، تشکیل شده است. همان نیمه تاریک وجود ماست. سایه، نقطه مقابل نقاب است و در برگیرندۀ هر ویژگی است که برای نقاب ناپذیرفتنی باشد. یک پرسونای شجاع، سایه ای ترسو دارد.
در واقع سایه آن روی شخصیت ماست که همیشه سعی میکنیم از دیگران و جهان بیرون مخفی نگه داریم. چون یا خودمان آن افکار را دوست نداریم یا فکر میکنیم که جامعه دوست نداشته باشد و بخاطر آن ما را طرد میکند. بنابراین ما آنها را به ناخودآگاه خود میفرستیم به طوری که شاید آن را به طور کامل فراموش کنیم اما به گونهای در رفتار ما ظهور پیدا میکند و به آن جهت میدهد.
سایه آن امیال ممنوعه و سرکوب شده انسانی است که در ناخودآگاه ما جا خوش کردهاند و ما نسبت به پذیرش آنها مقاومت میکنیم. انگیزههای تهاجمی، تصاویر ذهنی ممنوعه و تابو، تجربیات شرم آور، آرزوهای غیراخلاقی، رویاپردازیهای غیرمنطقی و میل جنسی غیر قابل قبول، نمونههایی از جنبههای سایه است که در مردم وجود دارد اما آنها به خود اجازه نمیدهند که آنها را در بر بگیرند.
هنگامی که شکایت می کنیم از آن چیزی که ابداً نمی توانیم در مردم تحمل کنم، در واقع تظاهرات سایه خود را می بینیم، زیرا چنین تندی و حرارتی دلالت دارد که ما در واقع علیه آگاه شدن از وجود این کیفیت در خود دفاع می کنیم. در بیشتر موارد، سایه به طور عمده منفی است زیرا متضاد تصویر مثبتی است که از خود داریم. به طور کلی سایه شامل همۀ آرزوها و هیجانات ناسازگار با تمدن امروزی است که در نتیجه با معیارهای اجتماعی و شخصیت آرمانی ما متناسب نیست. هر اندازه جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند متعصب تر باشد، سایه نیز وسیع تر خواهد بود(مانند جامعه ایران)
ما باید راهی برای زندگی کردن با بخش تاریک شخصیت خود بیابیم و در واقع بهداشت جسمی و روانی ما وابسته به این راهیابی است. به اعتقاد یونگ، سرکوبی یا واپس زنی سایه و نپذیرفتن آن باعث می شود که ناخودآگاه قدرت زیادی بیابد و رفته رفته نیرومندتر شود، در چنین صورتی، هنگام بروز شدت بیشتری خواهد داشت و خطرناک تر خواهد بود؛ در حالیکه اگر به شدت واپس زده نشود، تظاهر و عمل آن جزئی و با شدت کمتر خواهد بود.
تماس با سایه چه مثبت و چه منفی باشد، مهم است. بینش نسبت به طبیعت سایه نخستین گام به سوی آگاهی از خود و انسجام شخصیت است.
۵- تصویر آنیما و آنیموس، تصویر ناخودآگاهی است که از زنانگی(آنیما) و مردانگی(آنیموس) در روان ما ادراک شده است. این تصویر متاثر از خاطرات کودکی فرد با والد غیر همجنس خود است.
عنصر زنانه یا عنصر مادینه در مرد که آن را آنیما(Anima) مینامند، معمولا بوسیله مادر شکل میگیرد و عنصر مردانه در زن که آن را آنیموس(animus) می نامند، معمولا از پدر فرد تاثیر می گیرد. هر فردی را که در زندگی به عنوان پارتنر یا همسر انتخاب می کنیم، نمایانگر چهره آنیما و آنیموس درون شماست، در واقع فرد بیرونی تجلی زنانگی و مردانگی درون شماست.
۶- کهن الگوها(Archetype)، مصالح و مواد ساختمان روان آدمیاند. آنچه در ناهشیاری جمعی نهفته است کهنالگو نامیده میشود. کهن الگو، قالب های فکری بنیادین و مشترک در روان انسان هاست.
ناخودآگاهی جمعی که از مجموع کهنالگوها فراهم آمده، ته نشین همه تجارب زندگانی بشر از آغاز تاکنون است. این تهنشین چون نیرویی نامرئی و توانا زندگانی فرد را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
کهن الگوها در واقع همان اساطیری هستند که یونگ در فرهنگهای مختلف با آنها آشنا شد و متوجه شد که در تمامی فرهنگها حضور دارند. از نظر یونگ کهن الگوها ذاتی، جهانی و ارثی هستند؛ به این معنا که همه ما بدون احتیاج به یادگیری، آنها را در ذهن داریم و عملکرد آنها به سازماندهی برخی تجارب در ذهن فرد کمک میکند.
منابع :
- Theories Explained: Persona, Shadow, Anima/Animus
- Jungian Model of the Psyche
- The 4 Major Jungian Archetypes
موجز و آموزنده
بسیار عالی