دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

کنش ذهنی ناخودآگاه

ما چگونه به شناختی از ناخودآگاه می رسیم؟

ناخودآگاه

ماهیت فرایند سرکوب در پایان دادن و محو کردن ایده یا فکر نیست، بلکه ماهیت این فرایند جلوگیری از آگاهانه شدن آن ایده است. وقتی چنین امری رخ می دهد، می گوییم که آن ایده در وضعیت «ناخودآگاه» است. هر چیزی که سرکوب می شود حتما در ضمیر ناخودآگاه باقی می ماند. همه امور سرکوب شده، ضمیر ناخودآگاه را تشکیل نمی دهند. ضمیر ناخودآگاه حیطه ای گسترده تر دارد و امور سرکوب شده بخشی از ناخودآگاه اند.

ما ناخودآگاه را فقط وقتی آگاهانه می شود، درک می کنیم، وقتی که دستخوش تغییر شکل یا ترجمه به امری آگاهانه قرار گرفته باشد. فرد تحت روانکاوی باید بر موانع و انواع مقاومت های خاص غلبه کند، همان مقاومت هایی که پیشتر، با پس راندنِ ایده ای از ضمیر ناخودآگاه، مصالحی فراهم کرده بودند تا سرکوبش کنند.

توجیه مفهوم ناخودآگاه

هم در افراد سالم و هم در بیماران، کنشهایی روانی رخ می دهند که تنها وقتی قابل توضیح اند که وجود نوع دیگری از کنشها را مسلم فرض کنیم، کنشهایی که، آگاهی هیچ توضیحی برایشان در اختیار ندارد. این کنشها فقط لغزش کنشی (para praxis) و رویا در افراد سالم و همه آن چیزهایی نیست که در افراد بیمار، آنها را به عنوان علامت بیماری روانی یا نوعی وسواس تشریح می کنیم؛ بلکه شخصی ترین تجربه های روزمره مان ما را با ایده هایی رو در رو می کنند که نمی دانیم از کجا به ذهنمان رسیده اند.

خودآگاهیِ در همه حال تنها شامل محتوای اندکی است؛ بنابراین قسمت اعظم آنچه معرفت آگاه می نامیم، باید در دوره های قابل توجه از زمان در حالت نهفتگی باشد؛ به عبارت بهتر، در ضمیر ناخودآگاه باشد. وقتی تمامی خاطرات نهفته مان را مورد ملاحظه قرار می دهیم، متوجه می شویم که کاملا درک ناپذیر است که چه طور می شود وجود ضمیر ناخودآگاه را انکار کرد.

ما در روانکاوی چاره ای نداریم جز تصدیق این حکم که فرایندهای ذهنی فی نفسه ناخودآگاهند؛ و ادراک این فرایندها توسط ابزار آگاهی را تشبیه کنیم به ادراک جهان خارج توسط ابزار اندام های حسی. فرض روانکاوانه کنش ذهنی ناخودآگاه، از یک طرف، اتساع عظیمی از جان گرایی(animism) بدوی است که سبب می شود ما نسخه های بدل آگاهی خودمان را همه جا دور و برمان ببینیم و از طرف دیگر، گسترشی از تصحیحی است که کانت در دیدگاه ما نسبت به ادراک بیرونی اعمال کرد.

دقیقا همانطور که کانت به ما هشدار داد که این حقیقت را از قلم نیندازیم که ادراکات ما، به صورت ذهنی(subjectively) مشروطند و نباید آنها را با آنچه ادراک می شود، یکی بگیریم؛ از همین رو روانکاوی هم به ما هشدار می دهد که نباید ادراکاتی را که به وسیله آگاهی صورت می پذیرد، با فرایندهای ذهنی ناخودآگاهی یکی بگیریم. نظیر امر فیزیکی، امر روانی ضرورتی ندارد که همانطوری که وجود دارد، بر ما ظاهر شود. ابژه های درونی کمتر شناخت ناپذیرند تا دنیای بیرونی. 

معانی متفاوت ناخودآگاه (نظر توپوگرافیک)

مشخصه ناخودآگاهی تنها یکی از مختصاتی است که در روان پیدا شده و به هیچ عنوان برای توصیف کردن روان کافی نیست. کنش های روانی ای وجود دارند که از نظر ارزش کاملا متفاوت اند، لیکن جملگی واجد خصیصه ناخودآگاهی اند. ناخودآگاه، از یک طرف، کنش هایی را در بر می گیرد که صرفا نهفته و به طور موقت ناخودآگاه اند، لیکن از جهت دیگر از کنش های آگاه متفاوت نیستند؛ از طرف دیگر، ناخودآگاه فرایندهایی را در بر می گیرد نظیر فرایندهای سرکوب شده که اگر به فرایندهای آگاه تبدیل می شدند با سایر فرایندهای آگاه عریان ترین تضاد را می داشتند.

می شود به تمامی سوء تفاهمات پایان داد به شرطی که از این پس در تشریح انواع مختلف کنشهای روانی به این سوال، که این کنش آگاه است یا ناخودآگاه، بی اعتنا باشیم؛ و کوشش خود را معطوف کنیم به طبقه بندی و مرتبط کردن آنها فقط بر اساس رابطه شان با غرایز و مقاصد و عناصر تشکیل دهنده شان و بر این اساس که به کدامیک از سلسله مراتب نظامهای روانی تعلق دارند. اما چنین چیزی عملی نیست. از این رو، گاهی اوقات قادر نیستیم از ابهام نهفته در واژگان «آگاه» و «خودآگاه» دوری کنیم.

می توانیم برای پرهیز از سردرگمی بر آن شویم که برای نظام های روانی ای که از هم متمایز ساخته ایم نام هایی دلبخواهی برگزینیم، نام هایی که هیچ ربط یا اشاره ای به صفت آگاه بودن ندارند. شاید بهتر باشد علامت اختصاری Cs را برای نظام آگاهی (Conscious system) و Ucs را برای نظام ناخودآگاه(Unconscious system) برگزینیم.

ناخودآگاه

عموما یک کنش روانی، از این دو مرحله می گذرد، ما بین آن چیزی قرار دارند که به آن نوعی آزمون (عمل سانسور) می گوییم.

در اولین مرحله، کنش روانی ناخودآگاه است و به نظام Ucs تعلق دارد؛ اگر این کنش در آزمون توسط سانسور رد شود، اجازه نخواهد یافت که به مرحله دوم وارد شود. پس گفته می شود که این کنش «سرکوب» شده است و باید ناخودآگاه باقی بماند. اگر به هر دلیل این کنش آزمون را با موفقیت بگذراند، به مرحله دوم وارد می شود یعنی وارد نظام  Cs می شود.

حقیقت این است که گرچه این کنش به نظام مذکور تعلق دارد، هنوز صراحتا روابطش با ضمیر آگاه تعریف نشده است. این کنش هنوز آگاه نیست، بلکه به طور قطع توانایی آگاهانه شدن را دارد (و اگر عبارت بروئر را به کار بریم)، اکنون که شرایط خاصی را کسب کرده، قادر است بدون مقاومت خاصی به ابژه ضمیر آگاه بدل شود.

با در نظر گرفتن این قابلیت آگاه شدن، نظام Cs را پیش آگاه (preconscious) می نامیم. اگر معلوم شد که آیا نوعی سانسور خاص هم نقشی در پیش بردنِ تبدیل امر پیش آگاه به آگاه دارد یا نه، آنگاه بهتر است با دقت بیشتری مابین نظام های Pcs پیش آگاه و Cs تفاوت قائل شویم. به یاد داشته باشیم که نظامِ Pcs واجد همان مشخصات نظام Cs است و سانسور وظیفه اش را در نقطه گذر کنش روانی از نظام Ucs به نظام Pcs یا Cs به انجام می رساند.

روانکاوی با پذیرش وجود این سه نظام روانی، گامی به جلو برداشته و مسائل جدیدی را مطرح کرده است. تاکنون، روانکاوی غالبا به دلیل دیدگاه دینامیکش درباره فرایندهای ذهنی، از روانشناسی متمایز شده است؛ علاوه بر آن گویا به عنوان علم توپوگرافی روانی هم به حساب می آید و مشخص می کند که هر کنش روحی درون کدام نظام یا مابین کدام نظام ها به وقوع می پیوندد. با توجه به این، به روانکاوی «روانشناسی اعماق» هم گفته می شود.

اگر بیمار را از ایده و فکری آگاه کنیم که او زمانی سرکوبش کرده، لیکن ما در او کشف کرده ایم، افشاگری ما در ابتدا تغییری در موقعیت ذهنی یا روانی او ایجاد نمی کند. مهمتر از آن، این عمل سرکوب را برطرف نمی کند یا حتی آثار آن را از بین نمی برد، اگرچه شاید بنا به این واقعیت(fact) انتظار داشته باشیم که ایده سابقا ناخودآگاه که اکنون آگاه شده، باید کارکرد مذکور را داشته باشد. برعکس، در ابتدا آنچه به آن می رسیم حالت تازه و قوی پس زدنِ ایده سرکوب شده است. اما اکنون بیمار در واقعیت عملی ایده ای یکسان را در دو شکل و در دو مکان متفاوت دستگاه ذهنی و روانی اش دارد:

  1. اول این که خاطره ای آگاه از اثر و رد شنیداری ایده دارد که حامل همان چیزی است که به او گفته ایم
  2. دوم، همان طور که مطمئنیم، خاطره ای ناخودآگاه نیز از تجربه اش دارد که در همان شکل قبلی خود است.

حتی پس از این که بر انواع شیوه های مقاومت غلبه شود، سرکوب برطرف نخواهد شد، مگر آن که ایده آگاه با رد پای خاطره ناخودآگاه ارتباط برقرار کرده باشد. تنها از طریق آگاه ساختن همین رد است که این امر [یعنی حذف سرکوب] می تواند به موفقیت ختم شود. در ملاحظه ای سطحی ممکن است این طور به نظر آید که ایده ها و افکار آگاه و ناخودآگاه ثبت هایی جداگانه از محتوایی یکسان دارند و از نظر توپوگرافیک مجزا هستند؛ اما همسانی مابین اطلاعاتی که به بیمار داده می شود و خاطره سرکوب شده اش فقط در سطح ظاهر است. شنیدنِ چیزی و تجربه کردن همان چیز، از نظر ماهیت روانشناختی شان کاملا متفاوت اند.

منابع:

  1. زیگموند فروید، ضمیر ناخودآگاه، ترجمه شهریار وقفی پور
  2. Sigmund Freud, “The Unconscious” (1915), On Metapsychology, Ed. James Strarchey, The Penguin Frued Library
۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها