استیون هاوکینگ
کیهان میتواند خود را از هیچ خلق کند.
هاوکینگ خود را یک خداناباور میدانست و علاوه بر رد وجود خدا، اعتقاد به جهان آخرت و زندگی پس از مرگ را هم داستانهای کودکانه میشمارد.
استیون هاوکینگ بزرگترین فرزند در میان ۴ فرزند فرانک و ایزابل هاوکینگ بود. او در خانوادهای تحصیلکرده متولد شد. مادر اسکاتلندی او در دههی ۱۹۳۰ به دانشگاه آکسفورد راه پیدا کرد؛ یعنی زمانیکه زنان بسیار کمی میتوانستند وارد کالج شوند. پدر او نیز از دانشگاه آکسفورد فارغالتحصیل شده بود و محقق پزشکی شناختهشدهای بود که در زمینهی بیماریهای مناطق گرمسیری تخصص داشت.
استیون هاوکینگ در زمان نامناسبی به دنیا آمد و والدینش وضعیت مالی خوبی نداشتند. شرایط سیاسی هم در آن زمان پرتنش بود، زیرا انگلستان درگیر جنگ جهانی دوم شده بود و با حملات ویرانگر بمبهای آلمانی روبهرو بود. ایزابل در تلاش برای یافتن مکانی امنتر به آکسفورد بازگشت تا نخستین فرزند خانواده را به دنیا بیاورد. خانوادهی هاوکینگ صاحب ۲ فرزند دیگر به نام مری (۱۹۴۳) و فیلیپا (۱۹۴۷) شدند و در سال ۱۹۵۶ دومین پسرشان بهنام ادوارد را به فرزندی پذیرفتند.
بهگفته یکی از دوستان خانوادگی نزدیک آنها، خانوادهی هاوکینگ افراد عجیبی بودند. معمولا شام را در سکوت میخوردند، درحالیکه هریک از اعضای خانواده با دقت مشغول مطالعه کتابی بودند. اتومبیل خانواده، یک تاکسی قدیمی بود و خانهی آنها در شهر سنت آلبنز(St. Albans)، خانهای ۳ طبقه بود که نیاز به تعمیرات داشت و البته هرگز هم کاملا تعمیر نشد. خانوادهی هاوکینگ در زیرزمین خانه، زنبور نگهداری میکردند و در گلخانه نیز وسایل آتشبازی تولید میکردند.
در سال ۱۹۵۰ پدر استیون هاوکینگ مدیریت بخش انگلشناسی مؤسسهی ملی تحقیقات پزشکی را پذیرفت و ماههای زمستان را در آفریقا به تحقیق سپری کرد. او میخواست بزرگترین فرزندش در رشتهی پزشکی تحصیل کند، ولی استیون هاوکینگ در سنین پایین علاقهی شدیدی نسبت به علم و آسمان نشان داد. این مسئله برای مادر او که اغلب همراه با فرزندانش در شبهای تابستان به حیاط پشتی میرفتند تا به ستارگان نگاه کنند، مشهود بود. مادرش میگوید: «استیون همیشه با دیدن ستارهها بهشدت شگفتزده میشد و شاهد بودم که چطور ستارهها او را به خود جلب میکردند.»
استیون هاوکینگ همیشه در جنبوجوش بود. او عاشق بالا رفتن بود و بههمراه خواهرش مری، مسیرهای ورودی مختلفی را به درون خانه ابداع کرده بود. او عاشق رقص بود و به قایقرانی هم علاقه داشت.
آغاز بیماری ALS هاوکینگ
در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پلهها زمینخورده و سرش به زمین اصابت کرد. در نتیجه، اندکی حافظهاش را از دست داد. دوستانش گمان میکردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است اما این تنها باری نبود که او از پلهها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفشهایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پلهها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ۲۱ سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوسهایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایشهایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمانناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار میدهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی ایجاد میکند؛ بهطوریکه به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بیدرمان مدت زیادی زنده نمیمانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیشبینی شدهبود.
هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجارهای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه مییافت، نوایی بود که از صفحههای موسیقی واگنر می آمد و بطریهای خالی ودکا که بیرون گذاشته میشد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون را در برگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته میدید؛ دوره دکترا، رؤیای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیالپردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمیآمد که در گوشهای بنشیند و دقیقهها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن، زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بیحرکت ماند. خودش بعدها تعریف کرده است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده است و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون درمان مبتلا است اما لااقل درد نمیکشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم پیشبینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباههای کتب درسی باشد.
افسردگی همانند گیر کردن در یک سیاهچاله است اما بدانید که نجات از سیاهچاله ناامیدی امکانپذیر است. (هاوکینگ)
شروع دوباره به زندگی
هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار را برای دریافت دکتری تخصصی آغاز کرد، و در ژوئیهٔ همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین وایلد برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمیگشت. هاوکینگ به خانهای از یک ردیف خانههای هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصلهٔ حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسبابکشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سهچرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصدخانهای که در حومهٔ شهر واقع بود، رفتوآمد کند. ارادهٔ مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را بهطور کامل، بدون کمترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم میآمد؛ زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آنها شده بود از جملهٔ پیچیدهترین و بلندپروازانهترین مسائل در کل حوزهٔ کیهانشناسی بهشمار میآمدند. از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد زیرا قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده بود. او با این دو انگشت میتوانست دکمههای رایانه بسیار پیشرفتهای را فشار دهد که اختصاصاً برای او ساخته بودند که به جایش حرف میزد و رابطهاش را با دنیای خارج برقرار میکرد، زیرا استیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده بود.
تولد ۷۴ سالگی هاوکینگ
استیون هاوکینگ که به مناسبت تولد ۷۴ سالگیاش در موسسه سلطنتی لندن صحبت میکرد، گفت: «پیام سخنرانی امروزم این است که سیاهچالهها به آن سیاهی که ما فکر میکنیم، نیستند. آنها زندانهای ابدی نیستند». «اجسام از دو سمت سیاهچاله میتوانند بیرون بیایند و احتمالا به یک جهان دیگر وارد خواهند شد. اگر شما هم احساس میکنید که در یک سیاهچاله قرار دارید و هیچ راه امیدی برایتان وجود ندارد، تسلیم نشوید؛ راه گریز وجود دارد».
وی ادامه داد: «من حدس میزنم که برخلاف انتظارمان، این اطلاعات در مرز افق رویداد ذخیره میشود». افق رویداد(Event horizon) در نسبیت عام، منطقهای از فضا-زمان است که در آنجا تمام مرزهای فضا به شدت تحت تأثیر سیاهچاله است و اگر جسمی وارد این ناحیه شود، سرانجام روی تکینگی سیاهچاله سقوط میکند. افق رویداد قسمتی از تقسیمبندی مناطق خارجی سیاهچالههاست. در واقع، استیون هاوکینگ معتقد است که اطلاعات وضعیت فیزیکی اجسام در سیاهچالهها گم میشود و در جهانهای موازی دیگر ذخیره میشود.
لوسی، دختر ۴۶ ساله هاوکینگ، که در جلسه سخنرانی پدرش شرکت کرده بود، خطاب به حضار گفت که پدرش سرسختی باور نکردنی دارد و همین هم او را تاکنون زنده نگه داشته است. لوسی افزود: «او یک ویژگی حسادت برانگیز دارد؛ تمام ذهن و انرژی خود را متمرکز میکند تا به هدفش برسد. البته نه تنها برای رسیدن به هدفش بلکه برای ارتقای خودش هم تمام توانش را میگذارد و به طور مثال کتاب مینویسد، در محافل مختلف سخنرانی میکند و الهامبخش افراد دیگری است که به ناتوانیهای جسمی و بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک مبتلا هستند».
خود هاوکینگ در این مورد گفت: «من یاد گرفتهام که قدردان هر چیزی که دارم و هستم، باشم. هر چند که من بیماری صعبالعلاج دارم اما در عوض تواناییهای دیگری دارم که از همانها برای ارتقای خودم استفاده میکنم». وی ادامه داد: «خوششانس بودم که در زمینه فیزیک نظری کار کردم زیرا این رشته یکی از رشتههایی است که در آن، ناتوانی جسمی من نقص محسوب نمیشود».
هاوکینگ همچنین گفت: «این موضوع مهم است که عصبانی نشوید، مهم نیست که مسیری که در پیش گرفتهاید، چقدر سخت است. عصبانیت امید شما را از بین میبرد و دیگر شما نمیتوانید به خودتان و زندگی لبخند بزنید». وی افزود: «ممکن است که در یک سیاهچاله ناامیدی بیفتید. این چاله به تدریج بزرگ میشود ولی مطمئن باشید که شما را به یک عالم دیگر میبرد و شما وارد جهان موازی دیگری میشوید».
مرگ استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ در ۱۴ مارس ۲۰۱۸ بالاخره تسلیم بیماریای شد که بهگفتهی پزشکان باید بیش از ۵۰ سال پیش جان او را میگرفت. سخنگوی خانوادگی تأیید کرد که این دانشمند برجسته در خانهی خود در کمبریج انگلستان درگذشته است.
لارنس کراوس (Lawrence Krauss)، فیزیکدان نظری و همکار او در توییتر نوشت: «ستارهای در کیهان خاموش شد. ما انسان شگفتانگیزی را ازدست دادیم. استیون هاوکینگ ۷۶ سال شجاعانه با کیهان جنگید و آن را رام کرد و به همهی ما این درس مهم را آموخت که چرا باید به انسانبودن خود افتخار کنیم.»
فرزندان استیون هاوکینگ هم در بیانیهای گفتند: «امروز عمیقا از درگذشت پدر عزیزمان متأثر شدیم. او دانشمندی بزرگ و انسان فوقالعادهای بود و آثار و میراث او تا سالها باقی خواهد ماند. شجاعت و ایستادگی او در کنار استعداد و شوخطبعیاش الهامبخش افراد بسیاری در سراسر جهان بوده است. او یک بار گفت: “جهان اگر خانهی کسانی که دوستشان داری نباشد، جهان نیست. ما همیشه دلمان برایش تنگ میشود.»
خاکستر استیون هاوکینگ در کلیسای وستمینستر(Westminster Abbey) لندن در کنار سایر شخصیتهای علمی مانند نیوتن و چارلز داروین به خاک سپرده شد.
کتابها و آثار استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ در طول سالها، ۱۵ کتاب را به تنهایی یا بههمراه دیگران منتشر کرد. برخی از مهمترین آنها عبارت است از:
تاریخچه مختصر زمان
استیون هاوکینگ در سال ۱۹۸۸ با انتشار کتاب تاریخچهی مختصر زمان (A Brief History of Time) به شهرتی جهانی رسید. این کتاب کوتاه و آموزنده به شرحی از کیهانشناسی برای مردم عادی تبدیل شد و در مورد فضا و زمان، وجود خدا و آینده مطالبی را بیان کرد. از زمان انتشار تاریخچهی مختصر زمان، میلیونها نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شد و این کتاب به بیش از ۴۰ زبان مختلف ترجمه شد.
جهان در پوست گردو
فهم مطالب کتاب تاریخچه زمان بهاندازهای که بعضیها انتظار داشتند ساده نبود. بنابراین استیون هاوکینگ در سال ۲۰۰۱ بهدنبال کتاب تاریخچه مختصر زمان، کتابی را با نام جهان در پوست گردو(The Universe in a Nutshell) منتشر کرد که راهنمای مصورتری برای نظریههای بزرگ کیهانشناسی بهشمار میرود.
طرح بزرگ
در سپتامبر ۲۰۱۰ استیون هاوکینگ در کتاب خود با نام طرح بزرگ (The Grand Design) این باور را که بر اساس آن خدا جهان را خلق کرده، رد کرد. استیون هاوکینگ قبلا استدلال کرده بود که اعتقاد به وجود خالق میتواند با نظریههای علمی مدرن سازگار باشد، ولی او در این کتاب نتیجهگیری کرد که بیگبنگ (انفجار بزرگ) نتیجه قوانین فیزیک است و بس. استیون هاوکینگ گفت: «بهدلیل وجود قانونی مانند گرانش، کیهان میتواند خود را از هیچ خلق کند. خلقت خودبهخودی توضیح میدهد که چرا بهجای هیچ، چیزی هست، چرا جهان وجود دارد و چرا ما وجود داریم.»
کتاب طرح بزرگ نخستین نوشتهی مهم استیون هاوکینگ در تقریبا یک دهه بود. او در کتاب جدید خود این عقیدهی سِر ایزاک نیوتون را که جهان توسط آفریدگار طراحی شده است، به چالش کشید، چون به عقیدهی او جهان نمیتواند از هرجومرج و آشوب متولد شده باشد. او گفت: «لازم نیست از خدا بخواهیم که فتیله آبی را روشن کند تا جهان به حرکت بیفتد.»
زندگی پس از مرگ یک داستان خیالی است برای کسانی که از مرگ میترسند. مغز مانند یک کامپیوتر است؛ زمانی که نتواند کار کند از فعالیت خود دست میکشد. هیچ ملکوت و جهانی پس از مرگ برای کامپیوترهای خراب وجود ندارد. اینها داستانی زیباست برای کسانی که از تاریکی میترسند.(هاوکینگ)
منابع :
- http://www.dailymail.co.uk/sciencetech/article-3390699/Stephen-Hawking
- http://www.telegraph.co.uk/news/science/stephen-hawking