دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

کتاب های انتونیو داماسیو

آنتونیو داماسیو را می‌توان یکی از نامدارترین نورولوژیست‌های معاصر دانست.

آنتونیو داماسیو را می‌توان بعد از ویلیام جیمز، از جمله افراد بزرگ و نامداری دانست که هیجانات و احساسات را به شکلی دقیق و علمی مورد بررسی قرار داده است.

آنتونیو داماسیو : هیجان پاسخ فیزیولوژیک بدن و احساس برداشت مغز از این پاسخ است.

۱- خطای دکارت

«خطای دکارت» روایتی فوق العاده از دیدگاه های داماسیو درباره کارکرد مغز است. برای کسانی مناسب است که شگفت زده اند که چگونه شگفت زده می شویم؛ برای پزشکانی که باید به آنها یادآوری کرد که مغز چه آفرینش فوق العاده ای است و برای دانشمندانی که می خواهند ببینند که یک فرضیه را چگونه باید آزمود.»

کتاب «خطای دکارت: عاطفه، خرد، و مغز انسان»، ردیه‌ای قاطع بر دوآلیسم دکارتی است. در نظر دکارت ذهن و بدن جدای از یکدیگرند و ارتباط‌شان بر اساس غده‌ صنوبری‌ است که در مغز است. داماسیو از اساس این تعریف را رد می‌کند. موضوع کتاب حاضر، پژوهش درباره علم مغز عاطفی و پیامدهای آن برای تصمیم‌گیری و رفتار اجتماعی است. او شخصیت، رفتار، ذهنیات و حتی دریافت انسان از محیط را متأثر از سیستم عصبی می‌داند. طبق نظر داماسیو، ذهن و بدن به صورت مجرد وجود ندارند و ذهن محصول بدن و سیستم پیچیده عصبی است.

او بر اساس مطالعه روی بیماران عصب‌شناختی که نقص‌هایی در تصمیم‌گیری و اختلال در عاطفه داشتند، فرضیه‌ای را بر مبنای این اصل مطرح کرده که «عاطفه در مدار خرد قرار دارد». او با بررسی بیماران عصب‌شناختی متعدد نشان می‌دهد جایگاه اصلی عاطفه درون مغز آدمی است و اگر بر اثر یک آسیب مغزی، بخش عاطفه دچار مشکل شود، مشکلات بسیاری برای بیمار به وجود می‌آید.

او در کتاب حاضر می‌کوشد یافته‌های بیست‌ساله‌ای بر روی بیماران اعصاب را ارائه کند. تز اصلی داماسیو در نیمه اول کتاب این است که انسان موجودی متأثر از بیرون نیست، بلکه اساس تصمیم‌گیری‌هایش در بخش پیشانی مغز است. داماسیو می‌کوشد نشان دهد چگونه اراده درون مغز قرار دارد و توان تصمیم‌گیری‌های ما از بخش پیشانی مغز می‌آید. درباره عاطفه نیز تز اصلی کتاب این است که عاطفه بخش مجزایی از مغز انسان نیست بلکه سطحی پایین‌تر از آن است و جایگاهش در مغز است.

داماسیو می‌کوشد اثبات کند عاطفه از مغز انسان جدا نیست. این مسئله دستاورد بزرگی است که به کمک پیشرفت‌های تکنولوژیک مدرن ممکن شده است. همچنین داماسیو تلاش دارد نشان دهد چگونه عاطفه می‌تواند کارکردهای مثبتی داشته باشد.

اما چرا نام این کتاب “خطای دکارت” است؟

به این دلیل که نظریه داماسیو کاملا در تقابل با دیدگاه دکارت نسبت به ذهن، بدن و عواطف است. دکارت بر این عقیده بود که ذهن انسان کاملا مستقل از بدن و عواطف است. انسان برای اینکه با خرد خود به حقیقت دست پیدا کند و شناخت درست و معتبر بدست آورد، باید خود را از تاثیر بدن، حواس و عواطف دور نگه دارد؛ زیرا همه این موارد برای خردورزی انسان مضر و مخرب هستند. به همین دلیل اگر سخنان داماسیو درست باشد، بدین معناست که دکارت دچار اشتباه بزرگی بود.

آنچه داماسیو را به این فرضیه رهنمون کرد این بود که مشاهده کرد برخی از بیماران عصب‌شناختی که در تصمیم‌گیری دچار نقص جدی بودند، از جهت عاطفی نیز اختلال داشتند. او حدس زد که احتمالا میان خرد و عواطف رابطه مستقیمی وجود دارد. یعنی برخلاف باور مشهور و رایج که عواطف نه تنها کمکی به خردورزی انسان نمی‌کنند، بلکه بزرگترین مانع بوده و آن را آشفته می‌کنند، داماسیو بر این باور است که عاطفه کاملا در یک ارتباط مستقیم، ایجابی و سازنده با خرد است. به همین دلیل اگر عواطف آسیب ببینند، خردورزی انسان نیز به طور جدی دچار آسیب می‌شود. او حتی بیشتر جلو می‌رود و ادعا می‌کند که اساسا سیستم خردورزی انسان، ریشه در عواطف او داشته و به نوعی تکامل یافته آن به‌شمار می‌آید.

البته داماسیو ادعا نمی‌کند که عواطف همیشه نقش مثبت، سازنده و سودمندی در خردورزی ایفا می‌کنند. برعکس، او قبول دارد که در برخی موارد، عواطف می‌توانند منفی و زیان‌بار باشند. اما به‌طور کلی خرد نمی‌تواند به تنهایی عمل کند. اگر عواطف به طور کامل از جریان خردورزی کنار گذاشته شوند، خرد حتی از وقتی که عواطف به صورت مخرب عمل می‌کنند هم ناقص‌تر از آب در می‌آید. به‌طور کلی عاطفه در تقابل با خرد نیست، بلکه حتی در بدترین شرایط هم به آن کمک می‌کند و در شرایط خوب با آن گفتگو می‌کند. عاطفه در برابر شناخت هم نیست و حتی اطلاعات شناختی هم فراهم می‌آورد.

نکته مهم بعدی آن است که در همه این موارد پای بدن نیز به وسط کشیده می‌شود. و این بدن است که همه این فرآیندها را امکان‌پذیر ساخته است؛ یعنی پیوند میان عقل و عواطف در بدن رخ می‌دهد. یکی از نتایج جالب این نظریه آن است که می‌توان میان عصب-زیست‌شناسی و علوم انسانی پل زد و در حل مسائل و مشکلات مربوط به انسان‌ها از آن استفاده کرد. همه این مطالب کشفی بسیار مهم، جالب و شگفت‌انگیز است. و داماسیو از آن زمان تاکنون مناقشه‌های فراوانی برانگیخته است.

۲- در جستجو اسپینوزا

«داماسیو در صف مقدم جنبشی است که عصب پژوهان آن را انقلاب عاطفی- احساسی می نامند، که حکمت علمی ده ها ساله را زیر و رو کرده و رشته های علمی دیگری را هم به لرزه درآورده است. در کتاب در جست و جوی اسپینوزا، او به اسرار کارکرد عاطفه و احساس می پردازد.» (نیویورک تایمز)

۳- خویشتن به ذهن می آید

«هر کتابی به دلیلی نوشته می شود. و این کتاب به دلیل این نوشته شد که کار را از سر بگیرم. بیش از سی سال است که درباره مغز و ذهن انسان مطالعه می کنم و پیش از این، در مقاله ها و کتاب های علمی، درباره آگاهی مطالبی نوشته ام، اما تامل در مورد یافته های پژوهشی، دیدگاه مرا تغییر داده است.

داماسیو در کتاب «خویشتن به ذهن می‌آید: ساختن مغز آگاه» می‌کوشد به این دو پرسش پاسخ دهد:

  • مغز چگونه یک ذهن را می‌سازد؟
  • مغز چگونه آن ذهن را آگاه می‌کند؟

و از این طریق به دو موضوع خاستگاه و طبیعت احساسات و سازوکارهای موجود در پس ‌ساخت خویشتن می‌پردازد.

کتاب های انتونیو داماسیوداماسیو در این‌ باره که مغز چگونه ذهن را آگاه می‌کند چارچوب نظریه خود را در سطح سیستم‌های کلان دنبال می‌کند؛ سطحی که در آن مناطق کلان‌بینی مغز که از مدارهای نورون تشکیل شده‌اند با مناطق دیگری از این قبیل هم‌کنشی می‌کنند تا سیستم‌ها را بسازند.

از این‌ رو، چارچوب موردنظر داماسیو می‌کوشد رفتار، ذهن و رویدادهای مغزی را به‌هم مرتبط کند و چون متکی به زیست‌شناسی تکاملی است، آگاهی را در زمینه‌ای تاریخی قرار می‌دهد. از این گذشته در نظر داماسیو، بلوغ مدارهای نورون در هر مغز نیز همچون تابعی از اجبارهای انتخاب طبیعی فهمیده می‌شود که ناشی از خود فعالیت اندام‌واره‌ها و فرایند یادگیری است. این چارچوب مناطقی را نشان می‌دهد که در ساختن ذهن در مقیاس کل مغز مشارکت دارند و نشان می‌دهد که برای به‌وجودآوردن خویشتن چگونه با هماهنگی عمل می‌کنند.

این چارچوب حاکی از این است که چگونه یک معماری مغزی که همگرایی و واگرایی مداربندی نورون‌ها را ترسیم می‌کند، نقشی در هماهنگی بسیار پیشرفته و پیچیده تصویرها بر عهده دارد و برای ساختن خویشتن و دیگر جنبه‌های کارکرد ذهن، یعنی حافظه، تخیل، زبان و خلاقیت ضروری است.

در نظر داماسیو این چارچوب پدیده‌ آگاهی را به مؤلفه‌هایی تجزیه می‌کند که در پژوهش علم اعصاب قابل‌ بررسی هستند. نتیجه کار در دو حیطه قابل‌دسترسی است: فرایندهای ذهن و فرایندهای خویشتن. نکته جالب توجه در میان ایده‌هایی که در این کتاب مطرح می‌شود این است که بدن بنیانی برای ذهن آگاه است.

۴- درک رخداد

در سطح مشترک ۳ پارادایم از حیطه های متعدد تفکر و دانش بشری که همگی محصول مغز او هستند ولی هریک با روش خاص خود تولید و جمع آوری شده، هریک توان خاص خود را داشته، بر بنیان های بسیار متفاوتی بنا شده اند و از نظر قدمت تاریخی به ترتیب دین، فلسفه و علم زیست شناسی مغز هستند. موضوعاتی که سعی من در این است تا ویژگی های نونهال علمی مربوط به این نهادهای فرض شده را در مقابل درخت کهنسال و پر شاخ و برگ و فربه شده باورهای دینی و برداشت های عقلانی و منطقی همیشه در حال تغییر فلسفه عرفی برای خوانندگان فارسی زبان حلاجی کنم.

برخی از دیدگاه های داماسیو

داماسیو به تصمیم گیری به شکل کاملا منطقی و مکانیکی باور ندارد و معتقد است که انسان، نه از این ویژگی برخوردار است و نه چنین ویژگی را (تصمیم گیری بدون احساس) می‌توان یک توانمندی مثبت ارزیابی کرد. او هنر انسان را در تلاش برای ایجاد تعادل بین هر سه عامل منطق، احساس و شرایط محیطی می‌داند.

دستاوردهای او در زمینه‌ی شناخت هیجانات و احساسات، کمک بزرگی برای ما انسان‌ها برای درک بهتر مغز و تلاش برای تسلط بیشتر بر فرایندهای ذهنی‌مان محسوب می‌شود.

او مفهوم جدیدی از احساس و هیجان تعریف کرده است که طبق آن هیجانات پاسخ‌های طبیعی بدن به رویدادهای بیرونی‌اند و احساسات فقط پس از واکنش بدن در مغز انسان شکل می‌گیرند. به عبارت دقیق‌تر: مغز پیوسته سیگنال‌هایی از بخش‌های مختلف بدن دریافت می‌کند و از تغییرات بخش‌های مختلف بدن نتیجه می‌گیرد که هیجان به وجود آمده و از این طریق احساس شکل می‌گیرد.

طبق نظریه داماسیو هیجان را باید پاسخ بدن و احساس را برداشت مغز از این پاسخ دانست. مطالعات و نظریات داماسیو نقش اساسی هیجانات را در شناخت اجتماعی و تصمیم‌گیری‌ها برجسته می‌کند و تأثیر بسیاری بر فهم و شناخت دانشمندان از مقولات حافظه، آگاهی و زبان داشته است.

از جمله دیدگاه‌های داماسیو درباره‌ی خودآگاهی

این‌که انسان بر خلاف بسیاری موجودات دیگر، درکی از خود دارد، ناشی از این است که می‌تواند احساسات و هیجانات تجربه شده هم‌زمان با رویدادها را در خاطرات خود ثبت کند. تجربه‌ هیجانات و احساسات و حتی تحلیل آن‌ها در مغز، مختص گونه‌ی انسان نیست؛ اما موجودات زیادی از این توانایی برخوردار نیستند که بتوانند تجربیات هیجانی خود را در قالب خاطره‌ بیوگرافیک ثبت کنند.

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها