دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

فراسوی آزادی و شان

تعییر فرد، بدون تغییر محیط غیرممکن است

اسکینر، روانشناس و نویسنده آمریکایی است که پرچمدار مکتب رفتارگرایی و یکی از شخصیت های بحث انگیز روانشناسی معاصر است. او روانشناسی را علم رفتار می داند.

اسکینر

فراسوی آزادی و شان نظریه ای از اسکینر است که بیان می کند انسان هرگز آزاد نبوده است و آزادی و شأن تصوری بیش نیستند؛ او می گوید انسان در طول تاریخ بشر همیشه تحت کنترل عوامل فیزیکی و اجتماعی بوده است، اما شکل های این کنترل از زمانی به زمان دیگر فرق می‌کند.

تکنولوژی رفتار

در تلاش برای حل کردن مسائل وحشتناکی که امروز در جهان با آن روبرو هستیم، طبیعتاً به راه حل هایی روی می آوریم که بر آن‌ها تسلط بیشتری داریم. ما از موضع قدرت به این کار دست می زنیم و قدرتمان علم و تکنولوژی است. خوش طلبی و مصزف گرایی بی حد و حصر ما مسبب اصلی آلودگی محیط زیست است، به گفته دارلینگتون هر منبع تازه ای که قدرت انسان را در سطح زمین افزایش داده به کاهش خوشبختی نسل های بعدی منجر شده است. همه پیشرفت های بشر به بهای ضایع شدن او تمام شده که نه می‌توانسته است آن را پیش بینی کند و نه جبرانش نماید.

چه انسان می‌توانسته این ضایعات را پیش بینی بکند چه نمی‌توانسته، باید به جبران آن‌ها برخیزد، در غیر این صورت همه چیز از دست خواهد رفت. کاربرد علوم ریاضی-فیزیک و زیست شناختی به تنهایی نمی‌تواند مشکلات را حل کند زیرا راه حل ها در حوزه دیگری قرار دارند، آن جا که رفتار آدمی آغاز می‌شود، تکنولوژی از کار می ماند و لذا باید مانند گذشته از تجربیات شخصی یا از آن دسته تجربیات شخصی که تاریخ نام دارد، استفاده کنیم.

آنچه که ما به آن نیازمندیم تکنولوژی رفتار است، یک تکنولوژی رفتاری که از نیرومندی و دقت تکنولوژی فیزیکی و زیست شناختی برخوردار باشد. علوم ریاضی-فیزیک و زیست شناسی راه درازی را طی کرده اند اما در مورد چیزی به نام علم رفتار انسان، چنان پیشرفتی حاصل نشده است.

۲۵۰۰ سال است که درباره ماهیت ذهن پرسش های مصرانه ای مطرح بوده که هنوز بی جواب مانده اند، برای مثال سؤال می‌شود که چگونه ذهن، بدن را به حرکت در می آورد؟ پوپر پرسش را اینگونه مطرح می‌کند، چگونه چیزهای غیر فیزیکی چون قصد، عمد، نقشه، تصمیم، نظریه، تنش و ارزش می‌توانند در ایجاد تغییرات فیزیکی نقشی را بر عهده داشته باشند و البته می خواهیم بدانیم که این چیزهای غیر فیزیکی از کجا می آیند.

سیستم S-R

عمل آغازگر محیط را محرک و تایید آن را بر ارگانیسم، پاسخ نامیده اند؛ این دو بر روی هم بازتاب را می سازند. محیط نه تنها شلاق می زند بلکه انتخاب هم می‌کند. نقش آن شبیه نقش انتخاب طبیعی است، اما در یک مقیاس زمانی متفاوت و به همین دلیل مورد غفلت قرار گرفته است. کاملاً آشکار شده است که ما باید تاثیر محیط را بر ارگانیسم، نه تنها پیش از پاسخ دادن، بلکه پس از آن هم مورد توجه قرار دهیم. رفتار با پیامدهایش شکل می‌گیرد و حفظ می‌شود. زمانی که این واقعیت شناخته شود، آنگاه می‌توانیم رابطه متقابل میان ارگانیسم و محیط را به طریقی بسیار جامع تر تدوین کنیم.

اسکینر، رفتار را به ۲ دسته تقسیم می‌کند:

  • ۱- رفتار پاسخگر: پاسخی مستقیم به محرک است، مانند عطسه کردن بر اثر ورود مواد مزاحم به داخل بینی
  • ۲- رفتار کنشگر: رفتاری خودانگیخته است که هیچ محرک مولدی ندارد. به عبارت دیگر، رفتار کنش‌گر به وسیله محرک‌ها فراخوانده نمی‌شود، بلکه آن رفتار از جاندار صادر می‌شود. مانند حرف زدن. رفتار کنشگر بر محیط اثر می گذارد تا پیامدی را تولید کند.

تقریبا همه موجودات زده می کوشند تا خود را از تماس های مضر آزاد سازند؛ از طریق شکل های نسبتاً ساده رفتار به نام بازتاب ها، نوعی آزادی نصیب موجودات زنده می‌شود. شخص عطسه می‌کند و مجرای تنفس خود را از مواد مزاحم آزاد می سازد و یا دستش را عقب می کشد و آن را از شیء تیز یا داغ آزاد می سازد.

این نوع رفتارها جزئی از ذخایر ارثی انسان است و از راه شرطی شدن(کلاسیک) کسب می شوند. نوع دیگری از رفتار، به شکل بازتاب های شرطی کسب نمی‌شود، بلکه محصول فرآیند دیگری است که شرطی سازی کنشگر نام دارد. وقتی رفتاری با نوع مشخصی از پیامد دنبال شود، احتمال بیشتری دارد که باز هم این رفتار انجام پذیرد؛ پیامدی را که این اثر دارد، تقویت کننده می گویند.

برای مثال غذا برای ارگانیسم یک تقویت کننده است. بعضی از محرک ها تقویت کننده منفی نامیده می شوند؛ هر پاسخی که شدت محرک ها را کاهش دهد، مانند گریز از نور خورشید. تقویت کننده منفی(محرک های آزارنده) نامیده می‌شود، زیرا آن‌ها چیزهایی هستند که جاندار از آن دوری می گزیند.

اسکینر معتقد است که موجودات در مواجهه با محرک آزارنده سه کار انجام می دهند: یا می گریزد، یا برای رهایی، آن کار را انجام می دهند،(به عبارتی دیگر زیر یوغ ظلم می روند) و یا علیه آزارگر مبارزه می کنند. در نتیجه انسان یکی از این سه راه را انتخاب می کند. بنابراین در کشوری که زیر ظلم ظالم آزارگر قرار گرفته، عده ای می گریزند، عده ای تحمل می کنند و عده ای مبارزه.

آزادی

زمانی که شرایط آزارنده به وسیله افراد دیگر ایجاد شده باشند، فرار و اجتناب نقش خیلی مهم تری در مبارزه برای کسب آزادی ایفا می‌کنند. دیگران می‌توانند آزارنده باشند، بدون آنکه عمدا دست به کاری بزنند و همچنین ممکن است عمدا آزارنده باشند؛ پدر و مادر به کودک نق می زنند تا او را وادار به انجام کاری نمایند و کودک با انجام کار، از نق زدن خلاص می‌شود (با این کار رفتار پدر یا مادرش را تقویت می‌کند).

کنترل آزارنده عمدی به هر شکلی، الگوی اکثر هماهنگی های اجتماعی است از اخلاق گرفته تا مذهب. شخص، با رفتار کردن به راه هایی که تقویت کننده اعمال کسانی است که با او رفتار آزارنده داشته اند از اعمال آزارنده آنان می گریزد یا اجتناب می‌کند. شیوه غیر معمول گریز(از برخورد آزارنده)، حمله به کسانی است که شرایط آزارنده را ترتیب می دهند، بنابراین کودک در مقابل پدر و مادرش می ایستد.

آنچه را که می‌توان ادبیات آزادی نامید بدین منظور به وجود آمده است که مردم را وادارد تا کسانی که می کوشند آنان را به راه های خشن کنترل کنند، بگریزند یا به آنان حمله کنند، این ادبیات غالباً شرایط آزارنده زندگی مردم را، احتمالاً با مقایسه آن با دنیایی آزادتر مورد تاکید قرار می دهد.

پاره ای از نظریه های سنتی، آزادی را فقدان کنترل آزارنده تعریف می‌کنند اما تاکید این نظریه ها بر چگونگی احساس مردم از آن شرایط آزارنده بوده است. جان استوارت میل، آزادی را این گونه تعریف می کند: انجام آنچه که فرد مایل به انجام آن است. ادبیات آزادی در تغییر دادن روش عمل موثر بوده است اما به رغم این واقعیت، وظیفه این ادبیات تغییر حالات ذهنی و احساس تعریف شده است.

کنترل کنندگان روش آزارنده، کنترل را با روش‌های غیر آزارنده جانشین می‌کنند و این کار را معمولا بدین جهت انجام می دهند تا از فرار و حمله افراد تحت کنترل جلوگیری نمایند. روش‌های غیر آزارنده به اندازه روش‌های آزارنده آشکار نیستند و به آرامی کسب می شوند. پدران و مادران ماهر می آموزند که به جای تنبیه فرزند خود برای رفتار بدش، او را برای انجام کارهای خوبش پاداش دهند.

لایب نیتس می گوید آزادی یعنی توانایی انجام آنچه شخص می خواهد؛ و طبق نظر ولتر وقتی که من بتوانم آنچه را که می خواهم انجام دهم، آزادی ام را به دست آورده ام.

ژان ژاک روسو از قدرت تقویت مثبت نمی هراسید. در کتاب معروف خود امیل معلمان را این گونه اندرز داده است: بگذار کودک باور کند که همواره او کنترل کننده است، اگر چه در حقیقت همیشه تو(معلم) کنترل کننده واقعی هستی. تلاش انسان برای کسب آزادی از اراده او برای آزادی سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه از فرآیندهای رفتاری معینی که ویژه ارگانیسم انسانی است سرچشمه می گیرد و مهم ترین تاثیر آن اجتناب یا فرار از جنبه های آزارنده محیط است.

اسکینر اعتقادی به آزادی و وجود اراده در انسان ندارد و تلاش انسان برای آزادی را کاملا جبری می داند. وی معتقد است که انسان ها یا به خاطر محیط و یا ژنتیک اقدام به انجام رفتاری معین می کنند.

شأن (کرامت)

هر گونه گواهی که رفتار شخص را به عوامل بیرونی نسبت دهد، به نظر می رسد که شأن و منزلت او را تهدید می‌کند. وقتی که برای شخصی به خاطر آنچه که انجام داده است اعتبار قائل می شویم، شأن و قدر او را مورد شناسایی قرار می دهیم. مقدار اعتباری که برای او قائلیم با آشکاری علل رفتار او رابطه معکوسی دارد. اگر علت اعمال شخص را ندانیم، رفتارش را به خود او نسبت می دهیم.

آزادی مسئله ایست که به وسیله پیامدهای آزارنده رفتار مطرح می‌شود، اما شأن به تقویت مثبت مربوط می گردد. وقتی کسی به نحوی رفتار می‌کند که برای ما تقویت کننده است، با ستایش و تعریف کردن از او، این گونه رفتار او را محتمل تر می سازیم.

ما برای بازیگر تئاتر دست می زنیم و هدف ما از این کار دقیقا این است که او کار نمایشی را تکرار کند و کلمات «دوباره»، «بار دیگر» و از این قبیل را به همین منظور به کار می بریم. ستایش و تایید عموما تقویت کنندگی دارند، زیرا هر کس که شخصی را ستایش می‌کند، یا کار او را مورد تایید قرار می دهد مایل است که او را به راه های دیگری نیز تقویت کند.

ممکن است در ما یک تمایل طبیعی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه نسبت به کسانی که ما را تقویت می‌کنند، تقویت کننده باشیم، همان طور که تمایل داریم تا به کسانی که ما را مورد حمله قرار می دهند، حمله ور شویم. اما رفتار مشابه این را نیز وابستگی‌های گوناگون اجتماعی تولید می‌کنند.

مقدار اعتبار یا امتیازی که کسی دریافت می‌کند، به میزان آشکار بودن علت های رفتارش مربوط است، وقتی که این علت ها آشکارند، برای شخص اعتباری قائل نمی شویم. ما کسی را برای پاسخ های بازتابی اش ستایش نمی کنیم، مانند کسی که سرفه یا عطسه می کند، به این دلیل رفتار به او امتیاز نمی دهیم. ما برای رفتاری اعتبار زیاد قائل می شویم که دلیل روشنی برای آن وجود نداشته باشد.

در رفتار کلامی نیز مثال های مشابه ای می توان یافت؛ ما مردم را هنگامی که به رفتار کلامی می پردازند، تقویت می کنیم. فرض کنیم کسی مطلب مهمی را بیان کند، اگر بیان کسی دیگری را نقل کند، حداقل امتیاز را برای او قائل می شویم، اگر از روی کتاب نقل کند امتیاز بیشتری به او می دهیم، به خاطر این که خواندن بلد است.

نوازنده فلوت وقتی که مگسی از روی صورتش بالا می‌رود، همچنان به نواختن ادامه می دهد؛ به سخن دیگر ما در مقابل هر شرایطی که در آن رفتار دور از شأن از ما سر بزند، مقاومت می کنیم. ما سعی می کنیم تا با تحریف یا کتمان کنترل برای خود اعتبار کسب کنیم.

در علاقه ما نسبت به شأن، چیزی بیش از حس تدبیر یا ارزیابی متناسب با تقویت کننده ها مطرح است. ما نه تنها شخص را ستایش و تمجید و تایید می کنیم، بلکه او را تحسین هم می نماییم و معنی این کلمه به شگفت زده شدن یا متحیر شدن نزدیک است. از این رو تعجب آور نیست که رفتاری را که کمتر می فهمیم، بیشتر مورد احترام قرار می دهیم و البته آنچه را که نمی فهمیم به انسان خودمختار نسبت می دهیم.

آنچه را که ما ممکن است تلاشی برای کسب شأن بنامیم، با تلاش برای کسب آزادی وجوه اشتراک زیادی دارند. ادبیات شأن مانند ادبیات آزادی به فرار چندان اهمیتی نمی دهد. در عوض در این ادبیات بر تضعیف کردن آنانی که سایرین را از امتیاز محروم می‌کنند تاکید می ورزد. روش‌های پیشنهادی ادبیات شأن غالباً فقط کلامی اند، ما به کسانی که از امتیاز محروممان می‌کنند با اعتراض، مخالفت یا سرزنش واکنش نشان می دهیم.

بخشی از ادبیات شأن به عدالت و منصفانه بودن پاداش و تنبیه اختصاص دارد. نماینده مجلس از اینکه به او گفته می‌شود اعمالش برای جلب رای مردم است، آزرده خاطر می شود و به اعتراض بر می خیزد. ادبیات شأن در این مورد با ادبیات آزادی(که از راه تبدیل رفتار به رفتاری سهل تر، کم خطرتر، یا کم دردسرتر است) در تعارض قرار می‌گیرد.

ما به میزانی که نتوانیم اعمال افراد را تبیین کنیم، آنان را تحسین می کنیم، این ادبیات ممکن است با پیشرفت تکنولوژی از جمله تکنولوژی رفتار مخالفت کند، زیرا این تکنولوژی فرصت های کسب تحسین را از بین می برد. همچنین ادبیات شان با تحلیل بنیادی علمی مخالف است، زیرا این نوع تحلیل تبیین دیگری از رفتار به دست می دهد، که خود فرد از بابت آن قبلا کسب اعتبار کرده است. بنابراین ادبیات شأن سد راه پیشرفت های بیشتر انسان است.

منبع : فراسوی آزادی و شان، بی ـ اف اسکینر، ترجمه علی ‌اکبر سیف.

۳ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
lona
۱۴۰۰/۰۱/۱۱ ۱۱:۳۲

سلام روزتون بخیر
ممنون از سایت خوبتون
نتایج تست هوش هیجانی بار آن من یه مقدار عجیب بود و نمراتم یا ۲۳-۲۴ بود یا۰ که بیشترشون ۰ بودند همچنین توی اون صفحه نمیشد نظر گذاشت یا امتیاز داد