دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

تفاوت نظریه فروید و یونگ

فروید و یونگ هر دو به ذهن ناخودآگاه علاقه داشتند.

تفاوت نظریه فروید و یونگ، غالباً بر لیبیدو محور بودن اندیشه فروید و افراط او در نقش سائق های جنسی است. یونگ به ناخودآگاه جمعی اعتقاد داشت.

فروید و یونگ

فروید در ابتدا یونگ را بسیار دوست می داشت و گمان می کرد ادامه دهنده راه اوست و همان نقشی را دارد که یوشع برای موسی ایفا کرد. یعنی موسی خودش نتوانست بنی اسرائیل را به سرزمین موعود برساند و یوشع این کار را انجام داد. اما این رابطه از سوی فروید به سردی و نهایتاً گسستگی انجامید. در این مطلب با شباهت ها و تفاوت های نظریه فروید و یونگ آشنا می شویم.

تفاوت های بین یونگ و فرویدشباهت های یونگ و فروید

یونگ و فروید بخش زیادی از تحقیقات خود را به مطالعه رویاها، به ویژه رویاهای خودشان انجام دادند. هر دو محقق معتقد بودند که رویاها ابزاری اساسی برای کاوش ذهن ناخودآگاه است. فروید استدلال کرد که خواب ها، مظهر تجلی آرزوهای درونی انسان است و غالبا با نوعی میل جنسی در ارتباط هستند. بنابراین، امکان درک بیشتر افکار و احساسات یک فرد از طریق رویاهایش فراهم می شود.

از جمله شباهت های دیگر آنها :

  1. تمرکز روی ذهن ناخودآگاه
  2. تجزیه و تحلیل رویاها به عنوان نوعی از روش تحقیق احساسات انسانی
  3. کار روی کمپلکس های سرکوب شده افراد 

تفاوت های فروید و یونگ

۱- نگاه به دین و مذهب

فروید معتقد بود که دین باید از ماهیت تجربی پژوهش و روانشناسی جدا شود. وی دین را فرار از واقعیت های سخت جهان می دانست. در مقابل، یونگ موضع مثبت تری نسبت به دین گرفت. نظریه های وی دین را به عنوان بخش اساسی توسعه فردی تصدیق کرده اند. از دید وی دین، به افراد امکان می دهد تا شکایات خود را پردازش کنند. یونگ تئوری های باستانی خود را به انواع نمادهای مذهبی مرتبط کرد. کهن الگوها (Archetypes) درک های ذاتی جهان است که طبق گفته یونگ توسط همه انسانها نگهداری می شود.

۲- زمان و موقعیت درمان

فروید اعتقاد داشت که بیماران خود را اغلب مشاهده می کند. او بیماران خود را تا ۶ بار در هفته و به مدت تقریبی ۴۵ دقیقه می دید. یونگ این مسئله را بیش از حد یافت و تقریبا ۲ جلسه در هفته، به مدت یک ساعت بیمارانش را می دید. فروید از کاناپه به عنوان ابزاری برای تحلیل بیماران خود استفاده کرد. وی معتقد بود که بیمارانش در صورت راحتی، می توانند روی کاناپه ای دراز بکشند و سپس افکار و احساسات خود را بازگو کنند. اما یونگ در تعامل چهره به چهره ارزشی پیدا نکرد، از دید وی، لازم نبود بیماران روی تخت دراز بکشند. مدل فرویدی از مراحل رشد روانی-جنسی، با رسیدن به مرحله تناسلی در بلوغ پایان می یابد؛ ولی یونگ معتقد بود که رشد شخصیت منحصر به کودکی نیست و می تواند در طول زندگی ادامه یابد.

پست های مرتبط

۳- انتقال و انتقال متقابل

این دو روانشناس هر دو از انتقال به عنوان ابزاری برای معالجه بیماران استفاده کردند. با این حال، آنها به روش های مختلفی استفاده می کردند. انتقال فرآیند ایجاد احساسات، امیال و افکار بر روی شخص دیگر به عنوان وسیله ای برای تجزیه و تحلیل است. فروید معتقد بود که این تکنیک فقط می تواند در یک رابطه سلسله مراتبی موفق باشد. وی دیدگاه مشارکتی نداشته و نگاهش به بیمار از بالا به پایین بود. اما یونگ اندیشه فروید در مورد انتقال را به چالش کشید. وی انتقال را فرصتی دانست تا دو نفر بتوانند با انتقال ایده های خود به صورت مشارکتی، یکدیگر را درک کنند.

۴- نوع نگاه به انسان

فروید انسانها را زندانیان و قربانیان رویدادهای گذشته در نظر می گرفت، اما یونگ معتقد بود که ما علاوه بر گذشته خود، توسط آینده خود نیز شکل می گیریم. ما نه تنها تحت تاثیر آنچه در کودکی برایمان اتفاق افتاده قرار داریم، بلکه آنچه آرزو داریم در آینده انجام دهیم نیز بر ما تاثیر می گذارد.  یکی از عجیب ترین درگیری های فروید و یونگ مربوط به برداشت آنها از ماورا الطبیعه است. یونگ به نظریه همزمانی اعتقاد داشت، بر این اساس ممکن است روابط ظاهری غیرمرتبط جسمی و روانی وجود داشته باشد. فروید معتقد بود که این نوع ایده ها شایسته هیچ نوع توجه نیستند.

۵- ناخودآگاه شخصی و جمعی

فروید معتقد بود که ناخودآگاه مخصوص هر فرد است و به عنوان تابعی از تجربیات اولیه، رشد می کند. یونگ به ناخودآگاه جمعی اعتقاد داشت. یک ناخودآگاه جمعی که از طریق وراثت ژنتیکی منتقل می شود و از کهن الگوها، تشکیل شده است. درمان یونگ عمدتاً بر اساس ایده او در مورد ناخودآگاه جمعی است که فروید آن را رد می کرد. از دید فروید، هدف روانکاوی رفع اختلالات عاطفی عمیق از طریق پردازش مجدد تجربیات آسیب زاست.

۶- سائق مرگ

فروید مفهوم رانه مرگ (Thanatos) را برخلاف انگیزه زندگی یا اروس به کار برد. در مورد تمایل به مرگ و نابودی که همزمان با انگیزه های خود برای بقا ، رابطه جنسی و خلقت ، با خود در تضاد است. یونگ با این ایده موافق نبود.

۷- تعبیر رویا

یونگ معتقد بود که نوع تجزیه و تحلیل رویایی که فروید انجام داده بیش از حد محدود کننده است و بیش از حد روی جنسیت تمرکز دارد. از نظر یونگ نمادهای رویا با قوانین ثابت قابل تفسیر نیستند، و باید دنیای خارجی و دنیای داخلی فرد در نظر گرفته شود.

تفاوت فروید و یونگ از دید عصب شناختی :

جدایی فروید و یونگ یکی از رویدادهای بارز در حوزه روان‌کاوی است. امروزه شناخت روز افزون ما از مغز اجازه می دهد تا تفاوت‌هایشان را از جنبه عصب شناسی بررسی کنیم. فروید و یونگ، اگرچه موضوعی مشترک (ذهن) داشتند، نمی توانستند با هم صحبت کنند. زیرا از دریچه‌های متفاوتی به آن می‌نگریستند. این دریچه‌ها به طور عمده نیمکره چپ (فروید) و نیمکره راست (یونگ) بودند.

فلسفه و روش‌های پژوهش

به منظور درک اختلافاتشان، باید جهان‌بینی‌های این دو شخص را بفهمیم. مسلماً فروید می‌کوشید که فعالیتش را با فلسفه اثبات‌گرایی منطقی (logical positivism) تطبیق دهد که در عصر وی، توسط حلقه وین (Vienna Circle) پذیرفته شده بود. اثبات‌گرایی منطقی موضوعش را با روش‌ها و دقت نظر ریاضیات و علوم طبیعی بررسی می کند و ازین طریق می‌کوشد، عینی باشد. امروزه می‌دانیم که حتی علم تجربی عینی، همیشگی نیست. برای نمونه، مکانیک کوانتوم، قوانین نیوتنی فیزیک را منسوخ کرده است.

فروید و یونگدر زمان فروید روش‌های پژوهش تجربی، به اندازه علوم طبیعی، در علوم اجتماعی و روانشناختی نیز به کار می‌رفتند. فروید دست‌کم امیدوار بود که چنین نشان دهد. هدف از اثبات‌گرایی منطقی، تقلیل هر رشته به قوانین و قضایایی است که به طور مستقل با آزمایش قابل تأیید باشند. 

در اثبات‌گرایی منطقی دنیایی فرض می‌شود که از پژوهشگر مجزا و از تأثیر او فارغ است. در این جهان، چیزها مستقل از مشاهده‌گر وجود دارند. گاه این باور را ماده‌گرایی یا واقع‌گرایی ساده‌انگارانه (naïve realism) نامیده‌اند. فروید این دیدگاه را پذیرفته بود و درون این حوزه به دنبال «حقیقت» می‌گشت. در این مورد، حقیقت در پس رفتارهای مشاهده‌شده و احساسات و افکار بیان‌شده بیمارانش قرار داشت. امروزه مردم محدودیت های دیدگاه فروید از واقعیت را به عنوان دنیای نیوتنی که «بیرون و در آنجا» متمایز از مشاهده‌گر قرار دارد، می‌دانند. همانطور که گری زوکاو (Gary Zukav) درباره فیزیک نیوتنی می‌گوید:

در فیزیک قدیم چنین فرض می‌شد که  جهانی خارجی و متمایز از ما وجود دارد. همچنین [در این علم] فرض می‌شد که ما می توانیم بدون تغییر جهان خارجی آن را مشاهده و اندازه‌گیری کنیم و به اندیشه درآوریم. مطابق با فیزیک قدیم جهان خارجی برای ما و نیازهای‌مان ربطی ندارد. همانطور که زوکاو می‌گوید، فیزیک جدید (برعکس ) واقعیتی را آشکار می‌کند که دیگر ممکن نیست جدا از مشاهده‌گر تصور شود.

فیزیک جدید، مکانیک کوانتوم به وضوح می‌گوید که مشاهده واقعیت بی تغییر آن امکان‌پذیر نیست. اگر ما یک آزمایش مربوط به برخورد ذرات را مشاهده کنیم، به هیچ شیوه‌ای نمی‌توانیم ثابت کنیم که نتیجه آزمون (اگر آن را نظاره نمی‌کردیم) یکسان می‌بود. مهمتر از آن، هرچه می‌دانیم دلالت بر آن دارد که [در آن صورت] نتیجه قطعاً یکسان از آب در نمی‌آمد. زیرا نتیجه‌ای که به دست می‌آوریم، متأثر از این نکته است که ما به دنبال آن هستیم. 

اما چنین تصوری به ذهن فروید خطور نکرد. وی چنین می‌پنداشت که رویکرد اثبات گرایی منطقی به سازه‌های او شأن حقیقت می‌بخشد. در واقع فروید سازه‌ها / برداشت‌های خود را همچون امور واقع (facts) مطرح می‌کند و هرگز نمی‌اندیشد که «آنها به صورت امکانی و از زاویه دید من چنین هستند». در اثبات‌گرایی منطقی، برای چیزی که مستقیما تحقیق‌پذیر نباشد، جایی وجود ندارد و مابعدالطبیعه و مذهب کنار گذاشته می‌شود.

منبع: Journal of Religion and HealthVol. 45, No. 3 (Fall, 2006), pp. 346-358

۳.۹ ۱۵ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

5 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مصطفی مصطفایی
۱۴۰۰/۰۱/۱۰ ۰۰:۳۹

واقعا ممنون 🙏
خلاصه و بسیار مفید بود

غلامحسین بهادری نیا
۱۴۰۰/۰۹/۰۴ ۲۲:۰۴

بسیار عالی و خلاصه ومفید بود.

خدیجه
۱۴۰۲/۰۲/۰۸ ۱۴:۰۳

خیلی مسخره و بی معنی بوده ، کاش بیشتر مطالعه می کردید.

بهنام
۱۴۰۲/۰۷/۰۴ ۰۳:۲۳

👌👌👌👌👌👌👌👌