رابطه خلاقیت و هوش
سرآمدی، هوشبهر بالا، خلاقیت و استعداد را شامل می شود.
تفکر واگرا مهمترین رکن تفکر خلاق است. اگر میخواهید فردی خلاق محسوب شوید، باید واگرا فکر کنید. یعنی باید به دنبال شکستن چارچوبها و درهم ریختن قواعد معمول باشید
خلاقیت عبارت است از توانایی آفریدن اثری که اصیل و مناسب باشد. چیزی که دیگران تصور نمی کنند به طریقی می تواند سودمند باشد (لوبارت، ۲۰۰۳؛ استنبرگ، ۲۰۰۳). کودکی که استعداد زیادی برای خلاقیت دارد می تواند سرآمد نامیده شود.
خلاقیت، یکی از صفاتی است که به نظر میرسد افراد بهطور ذاتی آن را درک میکنند؛ اما در واقع اگر از آنها بخواهید که آن را تعریف کنند، نمیتوانند. خلاقیت می تواند منبع اصلی معنا در زندگی ما به شمار آید. اکثر چیزهای جالب و مهم، نتیجه خلاقیت هستند و وقتی درگیر آن هستیم، احساس میکنیم که نسبت به بقیه افراد، بیشتر زندگی میکنیم.
آزمون های خلاقیت، تفکر واگرا را بررسی می کنند. تولید راه حل های غیر عادی هنگام روبه رو شدن با یک تکلیف یا مسئله. تفکر واگرا با تفکر همگرا تفاوت دارد. تفکر همگرا رسیدن به فقط یک جواب درست است که در آزمونهای هوش روی آن تأکید می شود. کودکان بسیار خلاق (مانند کودکانی که هوشبهر بالایی دارند) اغلب در برخی تکالیف بهتر از دیگران هستند.
لازمه داشتن تفکر واگرا، نپذیرفتن قالبهای فکری همسان است. معمولا افرادی که واگرا فکر میکنند به استفاده از تجربیات مشابه علاقهای ندارند. آنها اصولا دوست دارند تجربیات جدید را کشف و آزمایش کنند. به همین دلیل، معمولا تفکر واگرا منجر به خلق راههای جدید و بدیع میشود. معمولا افرادی که واگرا فکر میکنند، افراد خلاقی محسوب میشوند.
معمولا کسانی که تفکر خطی و اصول منطقی را دنبال میکنند، به صورت همگرا فکر میکنند. آنها به دنبال پیدا کردن جوابهای متعدد برای یک سوال نیستند. بلکه ترجیح میدهند از اصولی پیروی کنند که از قبل آزمایش شده است و صحت و اعتبار آنها از قبل تایید شده است. اصولا افراد با تفکر همگرا، برخلاف کسانی که تفکر واگرا دارند، افرادی قاعدهمند، دقیق، منظم و محافظهکار شناخته میشوند. در صورتیکه افراد با تفکر واگرا، افرادی نامنظم، هنجارشکن، خلاق و متفاوت شناخته میشوند.
استرنبرگ(Strenberg) و اوهارا (O’Hara)، در سال ۱۹۹۹ چارچوبی از ۴ رابطه ممکن را بین خلاقیت و هوش ارائه دادند:
- خلاقیت، نوعی هوش است
- هوش، نوعی خلاقیت است
- خلاقیت و هوش، همپوشانی دارند؛ یعنی از صفات مشترکی برخوردارند
- خلاقیت و هوش، ساختارهای جداگانهای دارند؛ یعنی هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد.
انواع آزمون های هوش تفکر واگرا :
- مقیاس کلامی : ممکن است از کودکان بخواهد مصارف چیزهای رایج را نام ببرند(مثل روزنامه) .
- مقیاس تصویری : ممکن است از آنها بخواهد بر اساس یک نقش دایره ای، شکل هایی را ترسیم کنند.
- مقیاس مسئله دنیای عملی: از دانش آموزان می خواهد راه حل هایی را برای مسایل روزمره توصیه کنند.
پاسخ ها را می توان بر اساس تعداد افکار تولید شده و خلاقیت آنها نمره گذاری کرد. با این حال منتقدان خاطر نشان می سازند که این مقیاس ها دستاوردهای خلاق را در زندگی روزمره به طور نامناسب پیش بینی می کنند زیرا فقط یکی از مشارکت های شناختی پیچیده در خلاقیت را بررسی می کنند. تعریف کردن مسئله های جدید و مهم، ارزیابی افکار واگرا، انتخاب کردن نوید بخش ترین آنها و اتکا کردن بر دانش مربوط برای درک و حل کردن مسایل نیز در خلاقیت دخالت دارند(استرنبرگ،۲۰۰۳؛ استرنبرگ و لوبارت، ۱۹۹۶). وقتی که این اجزای تشکیل دهنده را در نظر بگیریم، متوجه می شویم که چرا افراد معمولا فقط در یک یا چند زمینه مربوط، خلاقیت نشان می دهند .
حتی افرادی که به خاطر هوشبهر بالا سرآمد شناخته شده اند، در موضوعات تحصیلی توانایی نامناسبی را نشان می دهند. تا اندازه ای به همین دلیل، تعریف سرآمدی گسترش یافته است تا استعداد را در بر گیرد؛ عملکرد برجسته در رشته ای خاص. مورد پژوهی ها نشان می دهند که عملکردهای برجسته در نگارش، ریاضیات، علوم، موسیقی، هنرهای تجسمی، ورزش ها، یا رهبری، در علاقه تخصصی ریشه دارند که ابتدا در کودکی نمایان شده اند (وینر ، ۲۰۰۳). کودکان بسیار با استعداد از لحاظ زیستی برای تسلط یافتن بر زمینه مورد علاقۀ خود آمادگی دارند و برای انجام دادن آن علاقه نشان می دهند.
اما استعداد باید پرورش یابد. بررسی پیشینه کودکان با استعداد و بزرگسالان بسیار موفق نشان می دهد که والدینی که صمیمی و دلسوز هستند، زندگی خانوادگی تحریک کننده ای را تأمین می کنند، خود را نسبت به پرورش دادن توانایی های فرزند خویش متعهد می دانند، و الگویی از سخت کوشی برای فرزند خود هستند.
منبع : روانشناسی رشد (جلداول)– تألیف: لورابرک– ترجمه: سیدمحمدی– صفحه ۵۴۸