دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه ارگانیسمی و تطبیقی ورنر

ورنر رشد را به نوعی جهت گیری ارگانیسکی و تطبیفی می دید.

نظریه ورنر تا حدودی مجرد و دشوار است و در مورد موضوعات عمده، به گونه ای مبهم و غیر قطعی سخن گفته است.

هاینز ورنر

هاینز ورنر (Heinz Werner) (1964-1890) درشهر وین در کشور اتریش و در یک خانواده یهودی به دنیا آمد و بزرگ شد. رساله دکترای خویش را در روانشناسی لذت از زیبایی شناسی نوشت (به دلیل علاقه او به موسیقی). در سال ۱۹۱۷، ورنر به مؤسسه روان شناسی هامبورگ پیوست، و در آنجا با اشتیاق به مباحث جنبش روانشناسی جدید، یعنی روان شناسی گشتالت روی آورد.

روانشناسان گشتالت بر این عقیده اند که وقتی ما اشیایی را دریافت می کنیم، آنها را به صورت شکل های کلی که نمی توان آنها را به اجزای جداگانه تجزیه کرد، درک می کنیم. مثلا یک دایره نقطه چین را بدون توجه به اینکه از تعدادی نقطه تشکیل شده است، به همان صورت دایره درک می کنیم. تجربه ما از شکل اشیا در کنترل نیروهای منظمی در دستگاه عصبی مرکزی ماست. یکی از اصولی که این نیروها بر اساس آنها کار می کنند قانون بستگی یا تکمیل است، یعنی گرایش به کامل کردن الگوها.

ورنر بیشتر به مکتب لایپزیک نزدیک است. این مکتب با اصول کلی گشتالت موافق بود، ولی اعتقاد داشت که جهت گیری برلین(لایپزیک) اصولا کل نگر نیست، زیرا بسیار باریک بینانه به جای تمرکز بر تمامیت عمل و احساس ارگانیزم، تاکید بر ادراک دارد. همچنین دیدگاه ارگانیسمی ورنر، تحت تاثیر فلسفه ژاک ژان روسو بوده است.

ارگانیسم یا اَندامگان، به معنای یک سامانه زنده و پیچیده از اعضا است که با تأثیرشان بر یکدیگر، امکان سازگاری با محیط و تضمین بقا و پایداری کلّ آن موجود زنده (جاندار) را فراهم می‌کنند.

ورنر دیدگاه ورنر در رشد

ورنر می خواست رشد را به نوعی جهت گیری ارگانیسکی و تطبیفی پیوند می دهد. رشد مشتمل بر تغییراتی در ساختار است که می توان آن را بر طبق اصل اوروتوژنیک تعریف کرد: رشد زمانی اتفاق می افتد که از حالت نسبتا عدم افتراق، به حالتی که موجب افزایش افتراق و یکپارچگی سلسله مراتبی شود برسیم. افتراق، زمانی اتفاق می افتد که یک کل همه جانبه به بخش هایی با شکل ها و کارکردهای متفاوت مجزا شود.  یکپارچگی سلسله مراتبی یعنی رفتارها تحت کنترل مراکز بالاتر تنظیم کننده قرار می گیرند.

اصول اورتوژنیک، رفتار را در بسیاری از حیطه ها توصیف می کند. مثلا حرکات یکسان جلو و عقب کردن دست کودکان در ابتدا برای نقاشی کشیدن، به همان نسبت که انواع متفاوتی از حرکت ها و ضربه ها را تجربه می کنند افتراق بیشتری می یابند و تمایز بین آنها بیشتر می شود. 

موضوع عمده: افتراق خود از شی

یعنی فرایندی که در آن کودک خویشتن خود را از محیط جدا می کند. این فرایند در سه مرحله روی می دهد و با دوره های نوزادی، کودکی و نوجوانی انطباق دارد. ورنر به سن توجهی نداشت.

  • سطح حسی-حرکتی-عاطفی: نوزاد به سختی می تواند جهان خارج را جدا(افتراق) از اعمال، حواس و احساسات جاری خود تجربه کند. او اجسام را تا آنجا می شناسد که بتواند بمکد، لمس کند یا دست بگیرد.
  • سطح ادراکی: به تدریج اشیا را بیرون و جدا از خود درک می کنند. آنها عقب می ایستند و به اشیا نگاه می کنند. نام آنها را می پرسند و به توصیفشان می پردازند. حدی از عینیت را بدست آورده اند.ادراک آنها به اعمال و احساس هایشان وابسته است.
  • سطح ادراکی تفکر : تفکر در ابعادی کلی و مجرد. 
پست های مرتبط

برگشت به سطوح اولیه

رشد غایت گرا است یعنی به سوی نهایی ترین حالت های بلوغ به پیش می رود. انسان ها به طور طبیعی به سوی شیوه های فکری مجرد و ادراکی پیشرفت می کنند.

میکروژنز به فرایندی از رشد اطلاق می شود که در هر زمانی که با تکلیفی نظیر درک شی یا حل مساله روبرو هستیم، اتفاق می افتد. در هر یک از این موارد فرایند ذهنی ما از همان تسلسلی عبور می کند که مشخصه رشد در طول دوران زندگی است. یعنی ما با تاثراتی مبهم و کلی، که با احساس ها و حواس جسمانی ما، سر و کار دارد، شروع می کنیم. میکروژنز نوعی فرایند خود بازسازی است که طی آن به طور دایم از سطوح غیر افتراقی آغاز می کنیم.

ورنر اعتقاد داشت مردم بر حسب میزان درگیر شدن در فرایند میکروژنتیک با یکدیگر تفاوت دارند. برخی آمادگی میکروژنتیک بیشتری دارند یعنی می توانند بیشتر به عقب برگردند و به طور کامل هم شکلهای فکری اولیه و هم پیشرفته را، به کار بگیرند. بعلاوه این توانایی برگشت، فرد خلاق، یعنی فردی را که همواره آماده شروع دوباره است نیز مشخص می سازد. برخی افکار به نحو متمایزی در میکروژنتیک وجود ندارد. بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی به افکار اولیه برگشت می کنند ولی در همان جا توقف می کنند و تفکر آنها بدون سازماندهی باقی می ماند.

ورنر به طور کلی معتقد بود : هرچقدر فرد خلاق تر باشد دامنه عملیاتی او در سطوح رشد وسیع تر خواهد بود. به عبارت دیگر قابلیت و توانایی او برای بهره وری از عملیات اولیه و پیشرفت بیشتر است.

جهت گیری و توجیه ارگانیسمی:

ورنر بر این باور است که ما تا سر حد امکان باید فرایندهای روانی را همانطور که در ارتباط با کل ارگانیزم، عملکرد، احساس و تلاش ما رخ می دهند مطالعه کنیم. مثلا نباید فعالیت های ادراکی را به صورت جدا مورد مطالعه قرار دهیم، بلکه باید آنها را همان طور که از سرچشمه های عملی و احساسی اولیه پدید می ایند، بررسی کنیم.

فرایند های روانی مختلف در کودکان نسبت به بزرگسالان افتراق بسیار کمتری دارند. مثلا ادراک کودک به شدت با عاطفه و عمل حرکتی او آمیخته است. کودک با دیدن یک مثلث چوبی آن را همان گونه که ما می بینیم یعنی صرفا یک شکل هندسی نمی بیند و چون نوک آن تیز است آن را به عنوان ابزاری می بیند که می توان با آن زمین را حفر کرد یا چیزی که می تواند تهدید کننده باشد.

رویکرد تطبیقی:

او قصد داشت نشان دهد که اصل اورتوژنیک، ما را به مقایسه الگوهای رشد در بسیاری از زمینه های مختلف، از جمله فرهنگ ها، گونه ها و حالات آسیب شناختی متفاوت، قادر می سازد. ورنر به همترازی بین انسانها و فرهنگ ها در مراحل اولیه رشد، علاقه مند بود. او معتقد بود که زندگی ذهنی کودکان و افراد بومی از بسیاری جهات دارای مشابهت های اساسی است، اما کودکان و افراد بومی کاملا مثل هم فکر نمی کنند.

ورنر نمی خواست یک نظریه باز پیدایی ارائه دهد. او بر این باور نبود که چون کودکان تاریخ تکامل را تکرار می کنند مشابه انسان های بومی اولیه هستند بلکه او معتقد بود که در نظریه بازپیدایی شباهت های بین کودکان و انسان های اجتماعات اولیه بسیار عامیانه در نظر گرفته شده و تفاوت های بین آنها، مورد توجه قرار نگرفته است. او هیچ علاقه ای به تاریخ تکامل نداشت. یعنی او به این موضوع که چه زمانی رفتار ظاهر می شود علاقه مند نبود، بلکه به وضعیت رشدی رفتار در حالتی شکل گرفته،‌ همان طور که به وسیله اصل اورتوژنیک تعریف می شود توجه می کرد.

تصور ذهنی تصویری

ورنر معتقد بود که کودکان در مقایسه با بزرگسالان بیشتر با تصویر فکر می کنند. تصورات ذهنی تصویری، آنقدر در کودکان غالب است که بسیاری از آنان دارای تصاویر ذهنی روشن هستند که ما غالبا آن را حافظه تصویری می نامیم. کودکان می توانند صحنه ای را چنان با جزیات دقیق توصیف کنند که انسان را شگفت زده سازند.

ادراک قیافه شناسانه

ما ممکن است شخصی را خوشحال و پر انرژی یا غمگین و خسته درک کنیم. چهره اوست که عواطف وی را مستقیما به ما منتقل می کند. ادراک قیافه شناسانه با ادراک هندسی فنی تفاوت دارد. کودکان به دلیل فقدان مرزهای دقیق بین خود و محیط کلیت جهان را سرشار از حیات و عواطف درک می کنند. مثلا کودک وقتی فنجان افتاده می بیند ممکن است بگوید فنجان خسته است.

وحدت حواس:

ما اشیا را به همان طریقی که درون خودمان را احساس می کنیم به گونه ای پویا درک می کنیم. ادراک قیافه شناسانه همچنین بر مبنای جابجایی حسی یعنی وحدت همایندگرایی حواس استوار است. مثلا صداها ممکن است همزمان چندین حواس ما را به کار گیرند. یک صدای غمگین میتواند تیره و سنگین تصور شود و صدایی شاد ممکن است روشن، واضح و سبک وزن به نظر آید. جابجایی حسی بویژه در رنگ و شنیدن در بین کودکان بیشتر از بزرگسالان شایع است. تجربه حالات درون حسی، غالبا در میان بومیان به خوبی رشد یافته است. مثلا در زبان های افریقای غربی یک صدای ریز ممکن است نشانگر چیزی خوب، نوک تیز، پر انرژی و … باشد. رنگها در ما تاثیراتی همچون گرما، سرما، تندی نرمی و غیره برجای می گذارند.

تشکیل نمادها: دیدگاه ارگانیسمی

زبان در آغاز از یک مبدا غیر افتراقی که شامل فرایندهای جسمی، حالات و عاطفه و احساسات است پدید آمده است. زبان در نهایت به یک فعالیت نسبتا مجزا تبدیل شده، ولی هرگز به طور کامل ارتباط خود را با زمینه وجودی ارگانیسمی غنی خود از دست نداده است. بسیاری از نماد های اولیه کودک تقلیدهای حرکتی هستند. ممکن است برای توصیف آبی که قایقی به اطراف می پاشد دستهایشان را به لرزش درآورند. اکثر نمادهای اولیه کودکان آوایی اند، یعنی صداهایی که مبین اشیا هستند. این آواها از الگوهای عاطفی – جسمی نظیر گریه ها، صدا زدن ها و بیان شادی پدید می آیند. آواها حتی در بزرگسالان نیز با مولفه حرکتی حرکت دهان همراهند. لغات و واژه های اولیه سخن گفتن بچه گانه کودک نیز جنبه جسمی دارد. کودک ممکن است سگ را هاپو، چکش را بوم و واژه های که تقلیدی از صدای شی مورد نظر باشند بکار گیرد. اندکی بعد ممکن است اشیا ریز را با صدای زیر و اشیا درشت را با صدای بم و کلفت ادا کنند. این پیوند هرگز به طور کامل گسسته نمی شود. ورنر اعتقاد داشت درک ما از واژه ها اکثرا به صورت قیافه شناسانه صورت می گیرد.

طبیعت چند خطی رشد

ورنر معتقد بود پدیده رشد در چندین شاخه مجزا جریان می یابد:

  1. اعمال حسی حرکتی
  2. ادراک و ادراک قیافه شناسانه 
  3. تفکر مفهومی

موضوع عدم تداوم 

ورنر نظیر رسو بر این باور بود که مهمترین تغییرات کیفی هستند. مثلا تفکر انتزاعی بزرگسال، از نظر نوع، با تفکر ادراکی- حرکتی- عاطفی کودک تفاوت دارد. مقایسه کودک با بزرگسال نظیر مقایسه هنرمند و دانشمند است. کودک به ویژه در سنین ۲ تا ۷ سالگی نظیر هنرمند جهان را از طریق شیوه ای قیافه شناسانه، درون حسی و به نحوی فعال و سرزنده به شکل تصویری درک می کند.

در حدود چهارسالگی با چند خط ساده ماهیت وجود انسان را به تصویر می کشند. ۲ یا ۳ سال بعد نقاشی های آنها شادابی، بازیگوشی و احساس قدرتمندی از زندگی را به نمایش می گذارد.

در حدود ۸ سالگی نقاشی ها دقیق تر و هندسی تر می شوند. تفکر هندسی- فنی بر آنها غالب می شود و سرزندگی و طراوت کودکانه از آنها رخت بر می بندد. کودکان تنها شور و نشاط هنری خود را به نمایش نمی گذارند بلکه مهارتهای آغازین خود را نیز آشکار می سازند.

پدیدار شناسی

پدیدار شناسان بر این باورند که نخستین چیزی که باید هنگام مطالعه کودکان یا هرکس دیگر انجام دهیم، همانا صرف نظر کردن از ذهنیات قبلی مان درباره آنهاست. ما نمی توانیم تصور کنیم که کودکان نظیر ما فکر می کنند. ولی آنها به جای تلاش برای دیدن اشیا از دریچه چشم کودک، تفکر او را از بیرون مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. ماچو، چنین اندیشید که صحنه های روزانه ممکن است برای کودکان متفاوت از بزرگسالان به نظر آید.

کاربرد عملی :

سیرلز بر این باور بود که بیماران اسکیزو فرنی خودشان را کمتر به عنوان موجودی جدا از اشیای بی جان یا سایر افراد احساس می کنند. آنها ممکن است احساس کنند که عملا بخشی از اتاق یا درمانگرند.

کودکان مبتلا به صدمات مغزی، انواع خاصی از رفتارهای سازمان نیافته را از خود ظاهر می سازند. مثلا آنها هنگام کپی کردن طرح ها، غالبا قادر به تمرکز بر نقش اصلی نبودند، زیرا جزئیات زمینه طرح، آنها را به شدت به خود جذب می کرد.

منبع:نظریه های رشد / ویلیام کرین / خوئی نژاد – رجایی /انتشارات رشد/ فصل ۵

۴.۲ ۱۷ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

8 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
۱۳۹۹/۰۷/۲۱ ۲۲:۵۶

سلام و تشکر
کاش این مطالب را ساده سازی شده می آوردید بعضی از قسمتهای ان خیلی راحت وقابل فهم نیست
ممنون

لیلا
۱۴۰۰/۱۰/۲۹ ۲۰:۱۶

سلام، ایا تمرینهایی وجود داره که توانایی میکروژنتیک انسان رو بالا ببره

توحید
۱۴۰۱/۰۲/۲۱ ۰۶:۲۸

جناب دکتر نوربخش بزرگوار سپاس از زحماتتون . خیلی خیلی زیبا، رسا، شفاف و منسجم بود . سه روز تمام کلافه شدیم از محتوای نوشتاری کتاب تا اینکه همین سایت شما بزرگوار نظریه رو به خوردمون داد . واقعاسخت هست این نظریه و مرسی از زحماتتون .

طاهره خسروجردی
۱۴۰۱/۰۹/۱۱ ۱۲:۰۴

سلام و تشکر از مطالب ارزنده .استفاده از مثال به غنی سازی مطالب کمک زیادی می کند در عین حال مفید بود ممنون از شما

تارا
۱۴۰۱/۱۰/۰۹ ۱۴:۲۸

فهم تمام‌نظریات شخصیت را با بیانی واضح به صورت نوشتاری برای خواننده فراهم نموده اید….سپاس فراوان🌹

الهه
۱۴۰۲/۰۹/۱۹ ۰۵:۲۰

کاربردی بود ممنون

رضا
۱۴۰۲/۱۰/۰۸ ۱۸:۵۰

بسیار بسیار عالی
خیلی موجز گونه و کامل👏👏👏👏👏